امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
داستان darksaidersIIpart2
#1
heart stone
_مرگ موفق میشود خود را به سنگ قلب که روی سقف قرار داشت برساند و با ضربه ای آن را از سقف جدا کرده و روی زمین بیندازد.

karn: اینجاس, من مواظب این (سنگ قلب) هستم. بزار از این سنگ استفاده درست کنیم.

_karn سنگ را که نسبتا بزرگ هم میباشد بر روی دوشش میگذارد.

karn: باید اینو به guardian برگردونیم.

_مرگ همراه با karn و سنگ قلب پیش guardian باز میگردند.

karn: سنگ کهن و قدیمی بیدار میشه.

_آنها اولین سنگ را در محل مخصوص guardian جا سازی میکنند. حالا دو سنگ دیگر برای بیدار کردن guardian باقی مانده است. با جستجوی بیشتر مرگ و karn محل سنگ قلب دوم را هم پیدا میکند. سرانجام مرگ موفق میشود خود را به سنگ برساند و آن را از جایگاه اصلیش جدا کند, و سپس سنگ به پایین سقوط میکند.

karn: اخم نکن سوار کار, من اونو خواهم گرفت (حمل میکنم).
_karn به مانند سنگ قبلی این سنگ را هم بر روی دوش خود میگذارد و به محل guardian باز میگردند.
karn: از قلب به سنگ, زندگی جریان پیدا میکند.

_karn دومین سنگ را هم در جایگاهش روی guardian قرار میدهد.

karn: به نظر میرسه کار ما هنوز به پایان نرسیده.

_حالا آنها بایستی آخرین سنگ را پیدا کنند. مرگ و karn به سرعت خود را به محل آخرین سنگ میرسانند. مرگ آخرین سنگ را هم از روی سقف آزاد میکند و سنگ پایین می افتد. اما آنها متوجه میشوند که سنگ آلوده شده است.
karn: یه جای کار این (سنگ سوم) ایراد داره.
_karn به سرعت سنگ را بر روی دوش خود میگذارد. آنها عازم ترک محل میشوند اما به یکباره غول سنگی کوچکی که مرگ با کمک آن خود را به آن محل رسانده بود شروع به انجام حرکات عجیبی میکند. karn موفق میشود از در عبور کند, اما مرگ پشت میله ها میماند و چاره ای بجز نبرد با این غول سنگی کوچک (کلمه و لفظ کوچک به این دلیل آورده شده تا با غول سنگی بزرگ یعنی guardian اشتباه گرفته نشود) ندارد.

karn: آه, من میدونستم این اتفاق میتونه بیفته.


مرگ پس از مبارزه با هیولای سنگی, آن را نابود میکند. مرگ و karn به محل guardian بازمیگردند تا سنگ سوم را هم در جای مخصوص خود قرار دهند. karn و مرگ به محل guardian میرسند.

مرگ: تو باید سنگ رو در محل guardian جاسازی کنی.
karn: ما دیدیم اون چکار کرد سوار کار. (در مورد آلودگی سنگ سوم) این سنگ تقریبا آغشته از آلودگیه.
مرگ: دو سنگ قلب دیگر پاک و تمیز بودند. من شرط میبندم که پرتو و درخشندگی اونا (دو سنگ اول), سنگ سوم رو هم پاک میکنه.
karn: شاید.
مرگ: karn, بزرگترین ریسک و خطر اینه که هیچ کاری انجام نداد.
karn: بله.

_آنها سومین سنگ را هم در محل مخصوص guardian جای میدهند. همین که آنها این کار را انجام میدهند به یکباره guardian از خواب بیدار میشود و جان میگیرد.

karn: آلودگی همانند بارانی که بر روی یک آهنگری و کوره داغ میریزد, آلودگی را از بین برده است! تو درست میگفتی!
مرگ: نه, من اشتباه میکردم!

_ما متوجه میشویم که guardian به دلیل وجود سنگ قلب سوم که آلوده شده, حالا آلوده شده است و به مانند دیوانه ها رفتار میکند. او زنجیرهایی که به دستانش بسته شده بود را پاره میکند و به حرکت در می آید و همه چیز را سر راهش ویران میکند و به حرکتش ادامه میدهد.

karn: ما چکار کردیم؟ سوارکار, ما باید تقسیم بشیم. تو دنبال guardian برو. منم میرم بقیه رو ببینم. تو باید بدون من ادامه بدی سوارکار.

_پس مرگ از karn جدا میشود تا guardian را تعقیب و دنبال کند. سرانجام مرگ در منطقه دره پدر سنگی (Stonefather's vale) با guardian روبرو میشود. Eidard هم در آنجا حضور دارد و در حالی که یک عصای سه سر در دست دارد, روبروی guardian آلوده شده ایستاده است. از عصای او یک نور آبی رنگ متصاعد میشود. Eidard سعی میکند با قدرتهایش در مقابل guardian ایستادگی کند.

مرگ: نه!

_guardian آلوده شده با پتک بسیار بزرگی که در دستش دارد چند بار به Eidard ضربه میزند. Eidard به شدت صدمه دیده است و روی صورتش خون دیده میشود.

Eidard: استخوان های خالق آسیب دیده!

_Eidard که نمیتواند مقابل guardian ایستاده کند, عقب نشینی میکند و کار نبرد با guardian را به مرگ میسپارد.

Eidard: من نمیتونم در این مورد به تو کمک کنم, سوارکار! بهترین کاری رو که میتونی انجام بدی, به من نشون بده!

_پس مرگ با guardian آلوده شده وارد نبرد میشود


مرگ بر علیه guardian آلوده شده



_مرگ بعد از یک مبارزه نفس گیر و نسبتا سخت, guardian را نابود و تکه تکه میکند.

Eidard: سوارکار, تو انتخاب دیگه ای جز نابود کردن اون نداشتی. با وجود این هنوز هم اگر میخواهیم راه درخت باز بشه, من انتخاب دیگه ای بجز بازگرداندن و ساختن دوباره اون (guardian) ندارم.
مرگ: چند دفعه دیگه میخوای منو مجبور کنی که اونو بکشم؟
Eidard: گاردین تولدی جدید خواهد داشت, عاری و آزاد از آلودگی و انحراف. حالا کنار بایست. این یه مقدار بیشتر از یک سعی و تلاش کوچیک خواهد بود.

_سپس Eidard عصای خود را محکم به زمین میکوبد و این کار, هاله بزرگی از نور آبی رنگ را در قسمت وسیعی از محیط پخش میکند. تکه های خرد شده guardian شروع به تکان خوردن میکنند. Eidard میخواهد تکه ها را به هم وصل کند و یکبار دیگر guardian را بسازد. Eidard فشار بسیار زیادی را متحمل میشود و انرژی زیادی مصرف میکند.

مرگ: تو از این جون سالم به در نمیبری.
Eidard: من یک خالق هستم. این وظیفه و هدف اصلی و تعیین شده من است, همانطور که هدف تعیین شده خود تو جمع کردن ارواح میباشد(reaper of souls). هیچ راه فراری از اون (وظیفه تعیین شده) ....... وجود نداره!

_پس Eidard یکبار دیگر همه تکه های خرد شده را به هم وصل میکند و دوباره guardian را میسازد. البته اینبار عاری از هر گونه آلودگی. Eidard بخاطر فشار بسیار زیادی که متحمل شده بود, روی زمین می افتد. مرگ بالای سر Eidard میرود.

Eidard: سوارکار, حالا به سمت درخت زندگی برو. زمان زیادی از پایان یافتن سفر تو باقی مونده.

_سپس Eidard آخرین نفس ها را میکشد و میمیرد. سپس تصویر guardian را نشان میدهد که به منبع آلودگی که راه درخت زندگی را مسدود کرده بود حمله میکند. guardian بوسیله پتک بزرگش چند ضربه محکم به آلودگی که شبیه به یک هشت پا میباشد و یک چشم بزرگ دارد وارد میکند. آلودگی سعی میکند در برابر Guardian مقاومت کند اما سرانجام guardian آلودگی را از بین میبرد و مسیر ورودی رفتن به محدوده درخت زندگی را باز میکند. حالا قدم بعدی مرگ رسیدن به درخت زندگی میباشد. مرگ برای رسیدن به در خت زندگی باید از مسیر The verdant hollow عبور کند. مرگ بعد از عبور از این منطقه, به ورودی درخت زندگی نزدیک میشود.

راوی (در صورت لود بازی): تا اینجای سفر, در ریخته گری, قلب یک نگهبان (guardian) قدرتمند آلوده شده بود و هدف و نیتش برعکس و مخالف هدف اصلی شده بود. تنها موجودی که قادر بود این مصیبت را بازگرداند, Eidard بود که کشته شد. و غم و تاریکی بر سوار کار نازل گردید ........

_مرگ به در ورودی درخت زندگی میرسد. به یکباره یک ماده سیاه رنگ شبیه به آلودگی از درون در به بیرون تراوش میکند و با یک حرکت سریع کمر مرگ را میگیرد. علی رغم مقاومت زیادی که مرگ از خود نشان میدهد, سرانجام آلودگی مرگ را به درون خود میکشد. در ادامه تصویر تغییر میکند و مرگ را در یک فضای تاریک ناشناخته نشان میدهد, در حالی که یک موجود سیاه رنگ شیطانی روبروی او ایستاده است.


موجود سیاه


موجود سیاه: پس تو اومدی, در حالی گه گناهانت رو به مانند نشانی از افتخار با خودت حمل میکنی. تو دنبال چی هستی سوارکار رنگ پریده؟ (توضیح: در مکاشفات یوحنی آمده است که یکی از سوارهای آخر وزمانی که مرگ نام دارد دارای یک اسب رنگ پریده میباشد)
مرگ: بازگردوندن و احیاء نسل بشر.
موجود سیاه: به یک سیاره (زمین) لم یزرع و خالی از سکنه, که زندگی و حیات از او گرفته شده؟ انسان ها ضعیف و نادان هستند, اونا از این رستاخیز (احیا و زنده شدن) زنده نخواهند موند, البته اونا لیاقت و شایستگی این رو هم ندارن!
مرگ: ما نمیتونیم در این مورد داوری و قضاوت کنیم. من این کار رو بخاطر بخشیده شدن جنگ (war) از مجازات شورا (council) انجام میدم.
موجود سیاه: پس نفیلیم چی میشه؟ تو فقط میخوای یک نفر رو نجات بدی و نه بقیه رو؟
مرگ: نفیلیم برای تعادل (balance) یک تهدید به حساب میاد.
موجود سیاه: اگر ما بهشت رو گرفته بودیم, هیچکدوم از این اتفاقات نمی افتاد. اما با این حال تو در مقابل ما و بر علیه ما ایستادی و افراد خودت رو قتل عام کردی و سپس روح اونا رو در اون طلسم (Amulet, همان چیزی که به گردن crowfather بستته شده بود) محبوس کردی!
مرگ: تو کی هستی؟
موجود سیاه: فکر کنم تو منو بشناسی. یه زمانی تو منو برادر صدا میکردی.
مرگ: Absalom ..........
موجود سیاه: من اون اسم رو کنار گذاشتم. حالا من آلودگی و فساد (corruption) هستم. روزی که تو داس خودت رو برعلیه ما بالا بردی, من متولد شدم, و بزودی, همه چیز مال من خواهد شد. درخت زندگی (tree of life) در تاریکی من سقوط کرد و فرو ریخت, از ریشه های پژمرده اون گرفته تا شاخه های بدون میوه. و حتی خود مرگ (death) هم نخواهد توانست از آن فرار کند!

_در اینجا تصویر به پایان میرسد و بعد از یک لودینگ ما صدای روای را میشنویم.

راوی: تعریف یک روح چیه؟ بعضی ها اونو جرقه هایی از نور میدونن که در داخل با تاریکی در مبارزه است, و برای حیات و بقاء موجود خودش میسوزد.

_تصویر تغییر میکند و مرگ را در حالی که طلسم ارواح (amulet) را بر گردن دارد به صورت تصاویر شبیه به کمیک نشان میدهد.

راوی: اما پس در مورد مرگ (death) چه, کسی که در روزی که ارتش نفیلیم را قتل عام کرد, جمع کننده ارواح (reaper of souls) آنها شد؟ او برادران خودش را کشت ...... دوستان و همراهانش را .... و absalom را. (همزمان تصویر میدان نبرد را نشان میدهد, تصویر روی صورت absalom میرود)

absalom: مرگ! چرا افراد خودت رو میکشی؟
مرگ: نفیلیم (نفیلیم یک ارتش یا به نوعی یک نژاد میباشد) نباید ادعا و مطالبه داشتن بهشت رو داشته باشه .....



absalom: برای فرشتگان و شیاطین قلمرو ها و سرزمین هایی وجود داره ...... چرا نباید برای ما سرزمینی وجود نداشته باشه؟
مرگ: بهشت به انسان ها تعلق داره.

_مرگ و absalom وارد نبرد با هم میشود و به روی هم تیغ میکشند.

absalom بهشت به کسی تعلق داره که اونو بدست بیاره و بگیره!
منبع :بازی سنتر
[تصویر:  15326.JPG]
پاسخ
#2
ممنون.دستت درد نکنه.
پاسخ


موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  تاپیک جامع اسپویل داستان بازی های ویدیویی Devil Prince 106 49,438 05-17-2023, 12:38 AM
آخرین ارسال: Ali Gudarzi
  ویدیوی بررسی تاریخچه و داستان بازی هیتمن به زبان فارسی mrdot2010 0 1,915 11-05-2020, 01:54 AM
آخرین ارسال: mrdot2010
  داستان بازی Silent Hill 1 Ali726 9 12,290 10-27-2019, 12:55 AM
آخرین ارسال: Ali726
  مصاحبه‌ با سازندگان Man of Medan | صحبت‌ درباره‌ی داستان، فضاسازی و عناصر بازی White Beard 0 1,296 11-25-2018, 12:34 PM
آخرین ارسال: White Beard
  آب در کوزه و ما... | تحلیل داستان بازی Spec Ops The Line mohireza 0 2,590 08-05-2017, 05:00 PM
آخرین ارسال: mohireza

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان