08-21-2019, 10:43 AM
بعضی شخصیت ها، بسیار فراتر از یک آنتاگونیست یا پروتاگونیست در یک بازی به شمار می آیند. برخی کارکتر ها، آنچنان محبوب، بزرگ و مشهور می شوند، که خود به عنوان عنصری مستقل در جذب مخاطب عمل می کنند. های بعضی شخصیت ها، به نماد یک فرانچایز، شرکت یا حتی کنسول بازی تبدیل می شوند. همان نقش که Kratos بزرگ برای سری God of War, و PlayStation ایفا می کند. Link و Mario نیز سالهاست بار معنوی و حیثیتی Nintendo را به دوش می کشند. برای Microsoft اما، همواره یک نام در صدر توجهات قرار دارد. Master Chief…ابرسربازی که در طول زمان و با نقش آفرینی در عناوین مختلف Halo, و حضور در کامیک بوک های متعدد، در کنار شخصیت های بزرگی چون Kratos, Dante, Max Payne, Mario و موارد مشابه، به عنوان یکی از محبوب ترین، و برترین شخصیت های تاریخ گیم شناخته می شود. شخصیتی که خاطرات بیشماری برای دارندگان کنسول های Xbox رقم زده است. با وجود شهرت و محبوبیت فراوان، هنوز بسیاری از افراد که علاقه مند به دانستن زندگی شخصی و زندگی نامه ی او هستند، اطلاعات چندانی از Master Chief در اختیار ندارند. به همین دلیل، در این مقاله، به صورت کامل و مفصل نگاهی به زندگی نامه ی Master Chief یا همان John-117 می اندازیم. با من و گیمفا همراه باشید.
پس از خواندن این مقاله، تمامی اطلاعاتی که شما در مورد دنیای هیلو و شخصیت Master Chief لازم دارید را کسب خواهید کرد. اگر از علاقه مندان و طرفداران Halo و خصوصا خود Master Chief هستید این مقاله نکات جذاب و جالب زیادی را برای شما در بر دارد. حتی نکات و اطلاعاتی که تا حالا نشنیده اند. دلیلش هم این است که بخشی از مطالب این مقاله، از کامیک بوک و کتاب های رسمی Halo استخراج شده است. اگر هم اصلا Halo را تجربه نکرده اید و با خود مسترچیف نیز آشنایی ندارید، خواندن این مقاله به صورت کامل شما را با این شخصیت افسانه ای دنیای گیم آشنا می کند. بهتر است آهنگ یا Playlist مورد علاقه خود را قبل از شروع مقاله آماده کنید، چون با مقاله ای بسیارطولانی و دقیق طرف هستید و وجود آهنگ می تواند هم حس و حال بهتری منتقل سازد، و هم از خستگی ناشی از طولانی بودن مقاله جلوگیری گند. با من و گیمفا همراه باشید با زندگی نامه ی کامل مسترچیف، برای اولین بار به زبان فارسی...
نام: John-117
تاریخ تولد: ۷ مارس ۲۵۱۱
قد:۲۰۸ سانتی متر
۱-کودکی
پس از خواندن این مقاله، تمامی اطلاعاتی که شما در مورد دنیای هیلو و شخصیت Master Chief لازم دارید را کسب خواهید کرد. اگر از علاقه مندان و طرفداران Halo و خصوصا خود Master Chief هستید این مقاله نکات جذاب و جالب زیادی را برای شما در بر دارد. حتی نکات و اطلاعاتی که تا حالا نشنیده اند. دلیلش هم این است که بخشی از مطالب این مقاله، از کامیک بوک و کتاب های رسمی Halo استخراج شده است. اگر هم اصلا Halo را تجربه نکرده اید و با خود مسترچیف نیز آشنایی ندارید، خواندن این مقاله به صورت کامل شما را با این شخصیت افسانه ای دنیای گیم آشنا می کند. بهتر است آهنگ یا Playlist مورد علاقه خود را قبل از شروع مقاله آماده کنید، چون با مقاله ای بسیارطولانی و دقیق طرف هستید و وجود آهنگ می تواند هم حس و حال بهتری منتقل سازد، و هم از خستگی ناشی از طولانی بودن مقاله جلوگیری گند. با من و گیمفا همراه باشید با زندگی نامه ی کامل مسترچیف، برای اولین بار به زبان فارسی...
نام: John-117
تاریخ تولد: ۷ مارس ۲۵۱۱
قد:۲۰۸ سانتی متر
۱-کودکی
مسترچیف، یا بهتر است فعلا با اسم اصلی اش John او را مورد خطاب قرار دهیم، در سال ۲۵۱۱ در شهر Elysium به دنیا آمد. John همراه پدر و مادرش در این شهر، که یکی از مستعمرات انسان ها و زمین محسوب می شد، چند سال اول زندگی خود را سپری کرد. John دارای موهایی قهوه ای بوده و صورتش دارای خال و کک و مک زیادی بود. بین دندان های جلوییش یک فاصله کوتاه بود که این ویژگیهای ظاهری همواره باعث می شد از لحاظ ظاهری با دیگر کودکان تفاوت قابل توجهی داشته باشد. در مورد پدر و مادر او البته اطلاعات زیادی در دست نیست و فقط طی یک رؤیا و خواب، که سالها بعد مسترچیف برای ستوان Parisa دوست دوران کورکی خود تعریف کرد، به یاد می آورد مادرش دارای چشمانی بزرگ، بینی کوچک و صورتی زیبا بوده است.
[font=IRANSans, tahoma, sans-serif]ستوان Parisa یکی از بهترین دوستان جان در زمان کودکی محسوب می شده و حتی یکبار جان Parisa را از غرق شدن در دریاچه Gusev نجات داده بود. بعد از این اتفاق جان به Parisa قول داد که با او ازدواج کرده و برای همیشه از او محافظت کند. البته بعد طی اتفاقاتی که منجر به خبر کذب مرگ Master Chief شد، Parisa تا مدتها فکر می کرد که جان مرده است. و بنابراین این ازدواج هیچگاه صورت نگرفت.
[/font]
[font=IRANSans, tahoma, sans-serif]ستوان Parisa یکی از بهترین دوستان جان در زمان کودکی محسوب می شده و حتی یکبار جان Parisa را از غرق شدن در دریاچه Gusev نجات داده بود. بعد از این اتفاق جان به Parisa قول داد که با او ازدواج کرده و برای همیشه از او محافظت کند. البته بعد طی اتفاقاتی که منجر به خبر کذب مرگ Master Chief شد، Parisa تا مدتها فکر می کرد که جان مرده است. و بنابراین این ازدواج هیچگاه صورت نگرفت.
[/font]
[font=IRANSans, tahoma, sans-serif]به غیر از Parisa, جان در دوران کودکی دو دست دیکر به نام های Ellie Bloom و Katrina نیز داشت که اکثر اوقات خود را با این دو سپری می کرد. بعضی شب ها، جان و دوستانش در مناطق سرسبز دراز کشیده و به ستاره های در آسمان خیره می شدند. شاید از همان ابتدا، جان می دانست که آینده ای درخشان در پیش دارد و روزی، زندگی میلیون ها انسان، به اعمال او وابسته خواهد بود.
[/font]
[font=IRANSans, tahoma, sans-serif]بدین ترتیب John تا شش سالگی در شهر Elysium زندگی می کرد تا این که یک اتفاق بزرگ، برای همیشه زندگی او را متحول ساخت. دکتر Catherine Halsey و ستوان Jacob Keyes در شهر ها و سیاره های مختلف، به دنبال پیدا کردن کاندیدا های مناسب برای برنامه ی بزرگ Spartan-II بودند. Spartan-II, یک برنامه بزرگ و عظیم بود که طی آن قرار بود ۷۵ کودک شش ساله، که از جنبه های مختلف مثل قدرت فیزیکی، هوش، شجاعت و موارد دیگر از بقیه کودکان هم سن و سال خود برتر بودند، آموزش و تعلیم داده شوند تا بتوانند در آینده نقش اسپارتان ها را برعهده گرفته و از انسان ها و بشریت محافظت کنند. دکتر Halsey و ستوان Keyes, راهی شهر Elysium شدند تا از نزدیک John را مورد بررسی قرار داده، و امتحان های بیشتری از او بگیرند تا مطمئن شوند او گزینه ای مناسب محسوب می شود. پس از گذشت مدتی کوتاه، دکتر Halsey و ستوان Keyes به شدت تحت تاثیر هوش و فیزیک بدنی جان قرار گرفتند. در همان شش سالگی، John از اکثر کودکان هم سن خود یک سر و گردن بلند تر بودن، استخوان بندی درشت تری داشت و بسیار قوی تر و قدرتمند تر از دیگر هم سن و سالان خود بود. همچنین پس از انجام تست ها و موارد مختلف، آن دو متوجه شدند که John از هوش قابل توجه، و اراده ای مصمم نیز برخوردار است و به نوعی نشانه های ریاست و رهبری سربازان، حتی در آن سن کم هم در او دیده می شد. آخرین امتحانی که از John گرفته شد، به این صورت بود که سکه ای به هوا پرتاب میشد و او باید مشخص می کرد که کدام روی سکه رو به بالا خواهد بود. بعد از پرتاب سکه، John تنها لحظه ای قبل از فرود سکه بر روی زمین John مشخص کرد که کدام روی سکه رو به بالا است سپس آن را گرفت و مشخص شد که حرف او درست بوده است. نکته بسیار جالب در مورد انتخاب John این بود که او اولین کودکی بود که دکتر Halsey و ستوان Keyes مورد مطالعه و بررسی قرار دارند و بدین ترتیب جان به عنوان اولین نفر، در برنامه Spartan-II پذیرفته شد. بدین ترتیب در اواخر سال ۲۵۱۷، John و ۷۴ کودک شش ساله دیگر از مناطق گوناگون و شهر های مختلف برای برنامه Spartan-II انتخاب شدند. سپس تمامی این کودک ها، از خانه و خانواده خود ربوده شده، و با بدل های انسانی مشابه جایگزین شدند تا کسی از این ماجرا بویی نبرد و متوجه این برنامه نشود. البته تمامی این بدل ها، در طی مدت نه چندان زیادی به علت نقص در پروسه تشکیل آنها و مشکلات نورولوژیک و بدنی جان سپردند. سپس جان و دیگر کودکان، به سیاره ی Reach منتقل شدند. سپس طی جلسه ای، دکتر Halsey به این کودکان برنامه Spartan-II را توضیح داد و اشاره کرد که آنها در آینده “محافظان زمین و تمامی مستعمرات” آن خواهند بود.[/font][/font]
۲-برنامه Spartan-II و دوران نوجوانی…
بدین ترتیب فصل جدیدی از زندگی John آغاز شد. او همراه دیگر کودکان زیر نظر ناوبان دوم مندز (chief petty officer), تعلیمات و آموزش های خود را آغاز کرد. به مدت هشت سال او اطلاعات زیادی در مورد تاریخ فرا گرفت، آموزش های نظامی و استراتژیک بسیاری را پشت سر گذاشت و به طور کامل نحوه استفاده از انواع و و اقسام سلاح و تجهیزات جنگی را آموخت. در همان ابتدای حضور در برنامه Spartan-II, جان با Kelly و Sam که آنها نیز در این برنامه حضور داشته و هم سن و سال John بودند آشنا شده و به سرعت با آنها انس گرفته و رابطه دوستانه برقرار کرد. تا سالها بعد Sam و Kelly همچنان جزء نردیک ترین دوستان جان باقی ماندند.
جان به سرعت تبدیل به یکی از برترین افراد برنامه Spartan-II شد و در برنامه های آموزشی مختلف و تست های گوناگون روانشناسی،فیزیکی، کار با سلاح و موارد دیگر، توانست به خوبی خود را نشان داده و لیاقت بالای خود را ثابت کند. دکتر Halsey و فرمانده Mendez جان را به عنوان یکی از چهار عضو برتر برنامه در کنار Kurt-051, Jerome-092 و Frederic-104 تلقی می کردند و او را به عنوان یکی از فرماندهان آینده Spartan درنظر می گرفتند. دکتر Halsey شخصا از اعتماد و ایمان بالای خود به John صحبت می کرد و قویا معتقد بود او در آینده باید رهبری و فرماندهی کل اعضای Spartan-II را برعهده بگیرد. البته فرمانده Mendez با این که به توانایی های John باور داشت، معتقد بود Kurt فرمانده مناسب تری برای کل اعضای پروژه خواهد بود.
دو سال بعد از آغاز تمرینات و برنامه های آماده سازی، و زمانی که همه ی اعضای برنامه به سن هشت سالگی رسیده بودند، تمامی کودکان جهت یک مأموریت و آزمون تمرینی انتخاب شدند. در طی این امتحان سخت، John و دیگر کودکان در در یکی از جنگل های بزرگ سیاره Reach که با کوه های پوسیده از برف احاطه شده بود رها شدند. هدف آنها این بود که بتوانند راه خود را پیدا کرده، از سد مشکلات پیش رو برآمده و به هواپیمایی به نام Pelican برسند. به تمام کودکان اطلاع داده شده بود که آخرین کودکی به آن نقطه برسد، حق سوار شدن را نخواهد داشت. البته همان موقع Master Chief می دانست که نمی تواند فردی را رها کند و مصمم بود به هر قیمتی که شده، همه ی آن افراد را از این منطقه خارج سازد. بعد از دریافت دستورالعمل ها و نکات لازم، تمامی Spartan ها در جنگل رها شدند. طرف مدت بسیار کوتاهی، اکثر Spartan به دور Master Chief گرد آمده و از او خواستند که آنها را هدایت کند. مسترچیف در ابتدا از این اتفاق شگفت شده شد، اما در نهایت پذیرفت و به نوعی ریاست Spartan ها را بر عهده گرفت. وقتی که کل گروه به مکان هواپیمای Pelican رسیدند. متوجه شده اند تعدادی مرد مسلح از این هواپیما حفاظت می کنند. این افراد مسلح در اصل عضو نیروی هوایی USNC و نیروهای خودی بودند، اما هیچگونه یونیفورم یا لباسی که آنها را معرفی سازد در بر نداشته اند و لباس های معمولی پوشیده بودند. Master Chief که از یک طرف نمی دانست آیا با نیرو های خودی طرف است یا با تعدادی از افراد دشمن، و از طرف دیگر ریاست کل گروه را بر عهده داشت، تصمیم گرفت نقشه عقلانی را انتخاب کرده و ریسک نکند. با نقشه ی Master Chief, اعضای گروه موفق شدند مردان مسلح را از پای در آورده، و هواپیما را تصرف کنند. همچنین خود John به عنوان نفر آخر سوار هواپیما شد تا اطمینان حاصل کند همه قبل از او سوار شده و مشکل خاصی وجود ندارد. اما مشکل این جا بود که برای از پا درآوردن افراد مسلح و تصرف کشتی، جان و برخی از اعضای Spartan با سنگ به آنها حمله کرده و بعضا آنها را به شدت زخمی کردند. پس از اتمام این مأموریت آموزشی، فرمانده Mendez به شدت از دست جان ناراضی بود. چون اولا چند تن از افراد نیروی هوایی را زخمی کرده بود، دوما به دستور او مبنی بر رها کردن آخرین عضو گروه بی توجهی کرده بود. اما از طرف دیگر، هم فرمانده Mendez و هم دکتر Halsey, هوش، تصمیم گیری مناسب و ابتکار جان را ستودند و مورد ستایش قرار دارند. پس از بررسی عملکرد تک تک اعضای گروه، برخی از اسپارتان ها ترفیع درجه گرفته و به ریاست گروه های کوچک منصوب شدند، ولی John به عنوان رئیس و رهبر اصلی، فرماندهی کل اعضای گروه را برعهده گرفت. عملکرد او در این مأموریت، و همچنین در قالب آزمون های مختلف دیگر بسیار خوب و موفقیت آمیز بود و خیال دکتر Halsey و فرمانده Mendez را از بابت لیاقت و شایسگی برای فرماندهی راحت کرد.
۳-ادامه برنامه Spartan
در چهارده سالگی، John و دیگر اعضای Spartan, که در دوران بلوغ به سر می بردند، تحت یکسری آزمایش ها، تغییرات بیولوژیک و بیوفیزیکی قرار گرفتند. ( مانند Trails of grasses در دنیای ویچر که بر روی کودکان صورت می گرفت و آن ها را قوی تر، مقاومت و سریعتر می ساخت). این برنامه Augmentation Procedure نام داشت و حین این تغییرات شیمیایی و فیزیکی در بدن افراد شرکت کننده، ۳۰ نفر از اسپارتان ها جان خود را از دست دادند و ۱۳ نفر نیز یا فلج شده، یا دجار مشکلات شدید شدند و فقط John همراه ۳۱ نوجوان دیگر توانستد به سلامتی و بدون مشکل این آزمایش ها و تغییرات را پشت سر بگذارند. در نتیجه ی این تغییرات بیولوژیکی و آزمایش ها، سرعت واکنش Spartan ها به شدت افزایش یافت، قدرت بدنی آنها شاهد رشد چشمگیری بود، بینایی آنها تقویت شد و استخوان های بدن این افراد، تقریبا حالتی غیرقابل شکستن به خود گرفت. در چهارده سالگی، John دارای بدن ورزشکاری ورزیده و تنومند بود و این تغییرات و آزمایش ها نیز باعث هر چه قوی تر شدن او شدند.
بعد از این برنامه سخت و دشوار، John و دیگر Spartan هایی که از این دوره به سلامتی بیرون آمده بودند، جهت استراحت، ریکاوری و آموزش های بیشتر به پایگاهی به نام Atlas منتقل شدند. سپس در طی یک اتفاق، ستوانی در Atlas به John و چهار گروهبان زیر دست خود دستور داد تا وارد رینگ شده و با John مبارزه کنند. John دو تن از این گروهبانان را کشت و آن دو تن دیگر را به شدت زخمی کرد. این اتفاق خشم بسیاری از Spartan ها، و افرادی که در Atlas حضور داشتند را برانگیخت. البته به نظر می رسید این حادثه به عمد برنامه ریزی شده بود تا قدرت John بعد از آزمایش ها و تغییرات را بسنجد.۴-آغاز عملیات های نظامی
در سال ۲۵۲۵ جان اولین مأموریت رسمی خود را تجربه کرد. طی این مأموریت، او گروهی از اسپارتان ها را در نبردی در کمربند سیاره ای Eridanus رهبری می کرد. طی این عملیات Master Chief از ناحیه اطراف شکم آسیب دید اما با این وجود با موفقیت کامل تیم خود را رهبری کرد و موفق به تسخیر پایگاه شورشیان شد. طی این عملیات ۱۱ تن از سربازان شورشی کشته شدند. پس از پایان عملیات، Master Chief مدال Purple Heart را دریافت کرد.
سه ماه بعد از این عملیات، John و دیگر اسپارتان ها از یک قتل عام گشترده در منطقه Harvest مطلع شدند. این قتل عام توسط Covenant رخ داده بود. بعد از این اتفاق، Captain Wallace تمامی Spartan ها به همراه دکتر Halsey را به Damascus Testing Facility که از جمله پایگاه های UNSC در سیاره Chi Ceti IV بود منتقل ساخت. سپس Covenant به این پایگاه حمله ور شد و Master Chief و دیگر اسپارتان ها، برای اولین بار با Covenant روبه رو شده و جنگیدند. در این نبرد، هر کدام از اسپارتان ها یک Hovac Nuke یا همان بمب هسته ای نیز به همراه داشتند تا بتوانند کشتی هوایی Covenant را سرنگون سازد. البته تلاش های اکثر اسپارتان ها بی نتیجه بود و فقط John همراه Sam و Kelly که از دوستان بسیار نزدیک John نیز بودند توانستند به کشتی هوایی دشمن برسند تا برای نابودی قطعی آن اقدام کنند. سپس John و دوستانش، با استفاده از سلاحی به نام MAC (مخفف Magnetic Accelerator Cannon) که می توانست سپر محافظ کشتی ها و هواپیما ها را نابود سازد، نفره ای در بدنه کشتی ایحاد کرده و به آن نفوذ کردند. در طی تلاش برای نابودی کشتی، Armor یا همان لباس و زره مخصوص سم به شدت آسیب دید و بنابراین او نتوانست از کشتی خارج شود. Sam خود را فدا کرد تا اطمینان پیدا کند کشتی Covenant ها منفجر می شود. مرگ Sam که از دوستان بسیار نزدیک John محسوب می شد عمیقا روی او تأثیر گذاشت و به او ثابت کرد که می توان Covenant را شکست داده و نابود ساخت، اما بهای سختی نیز برای این موفقیت باید پرداخت نمود.
این برخورد اولیه با Covenant ها پایان کار نبود چرا که Master Chief و دیگر Spartan ها ظرف ۲۷ سال بعدی، مشغول نبرد با امپراطوری Covenant بودند…
در سال ۲۵۲۶، Covenant به Curbolo Academy of Military Science که یک دانشکده و مؤسسه آموزشی برای افسران نظامی محسوب می شد حمله کرد. این حمله جرقه های اولیه جنگ circinius IV را نیز آغاز نمود. نیرو های UNSC که احتمال این حمله را چند روز قبل از این اتفاق می داند. نیرو های مختلفی را به این دانشکده ارسال کردند تا از آنجا حفاظت کنند. البته پس از گذشت مدت کوتاهی از حمله Covenant تقریبا اکثر دانشگاه تخریب شد با این حال Spartan ها موفق به نجات بسیاری از افرادی که آنجا حضور داشتند شدند. Master Chief بدون عقب نشینی به صورت مداوم با Covenant در خرابه های این دانشگاه مبارزه میکرد و منتظر بود Kelly-087 و Frederic-104 رسیده، و افسران و دانشجویانی که آنجا بودند را خارج سازند. در همین زمان بود که Master Chief با Thomas Lasky که در آن زمان یک دانشجوی تفسیر بود ملاقات کرد. Thomas Lasky بعد ها در طی عملیات ها و جنگ های مختلف به Master Chief کمک کرده و با او همکاری کرد.
۵-ادامه فعالیت های نظامی
در سال ۲۵۴۴، Master Chief همراه با Solomon-069, Arthur-079, Fred-104, Kelly-087 در عملیات Warm Blanket شرکت کرد. این عملیات بخشی از نبرد بین UNSC و امپراطوری Covenant را تشکیل می داد. هدف از انجام این عملیات، نجات دکتر Halsey از فضاپیما Covenant بود. تفاوت بزرگ این مأموریت با دیگر مأموریت ها و عملیات های Spartan ها این بود که مخفی کاری اهمیت بالایی در این مأموریت برخوردار بود. پس از بررسی های مختلف، مشخص شد Master Chief و دیگر اسپارتان ها، فقط ده دقیقه وقت داشتند تا دکتر Halsey را پیدا کرده، نجات داده و همگی از فضاپیما دشمن خارج شوند. این محدودیت زمانی عملیات را به شدت سخت تر کرد. Master Chief و همکارانش به زحمت از سد دیوار دفاعی فضاپیما Covenant گذشته و وارد فضاپیما شدند. پس از ورود به این فضاپیما، Solomon توانست مکان احتمالی دکتر Halsey را از طریق امواج رادیویی پیدا کند، هر چند نکته عحیب این بود که آن قسمت از فضاپیما، دارای دیوار دفاعی نبود. Master Chief همان لحظه حس کرد که این موضوع بسیار مشکوک است اما تصمیم گرفت حرف خاصی نزند. پس از اینکه تمامی گروه به دنبال منبع امواج رادیویی رسیدند، به جای یافتن دکتر Halsey, با یک دستگاه Antimatter مواجه شدند. وسیله ای که با دستکاری الکترون های اجسام آن ها را نابود می ساخت.
پس از مشاهده Antimatter, با هشدار به موقع Master Chief, که به سرعت متوجه خطر بزرگ شد، Kelly توانست خود را از مرگ نجات دهد، اما Solomon موفق به فرار نشده و در نتیجه تبدیل به بخار شد و حان خود را از دست داد. در ادامه John و اعضای باقی مانده گروه به جست و جو مکان دکتر Halsey ادامه دادند تا این که متوجه شدند دکتر Halsey در بخش مرکزی فضاپیما قرار دارد. جایی که به شدت توسط Covenant محافظت میشد. سپس Master Chief و دیگر اسپارتان ها مشغول نبرد با Covenant در جای جای فضاپیما شدند تا این که بتوانند خود را به مرکز فضاپیما برسانند. در حالی که فقط سه دقیقه از ده دقیقه زمان مأموریت باقی مانده بود. اسپارتان ها به شدت به مکان دکتر Halsey نزدیک شدند، اما طی فعل و انفعالات و اتفاقات مختلف، فقط Master Chief موفق شد خود را به دکتر Halsey برساند و دیگر اسپارتان ها مجبور به تخلیه فضاپیما شدند.
سپس Master Chief همراه دکتر Halsey قصد خروج از فضاپیما را داشتند که Thel Lodamee که یکی از افسران Covenant محسوب میشد، Master Chief را به یک Duel با شمشیر های لیزری دعوت کرد. پس از اندکی مبارزه، Thel Lodamee موفق شد Master Chief را خلع سلاح کرده، و با ضربه ای او را به روی زمین پرتاب کند. درست در لحظاتی که Thel Lodamee قصد کشتن Master Chief را داشت، کل اتاق به دو بخش تقسیم شد. دلیل این اتفاق هم این بود که فرمانده فضاپیما، جهت تعقیب اسپارتان هایی که فرار کرده بودند، دو قسمت اتاق را از هم جدا کرد. این مسأله باعث شد هم مسترچیف و هم دکتر Halsey نجات پیدا کنند. در ادامه با کمک و حمایت Frederic و Kelly, آن دو توانستند به سلامت از فضاپیما Covenant فرار کنند. مرگ اسپارتان ها در این مأموریت که تعداد آن ها از عملیات های قبلی بیشتر بود، به شدت Master Chief را متأثر ساخت و او به خود قول داد در عملیات های بعدی تلفات اسپارتان ها را به حداقل برساند.
در طی ۲۷ سال بعد، Master Chief در بیش از ۲۰۰ عملیات، مأموریت و نبرد کوچک و بزرگ در مقابل امپراطوری Covenant شرکت کرد. برای مثال در نبرد Jericho VII, او همراه تعداد اندکی از اسپارتان های تحت فرماندهی او، بیش از هزار تن از Unggoy را نابود ساختند. همچنین در طی نبرد Sigma, مسترچیف همراه Blue Team با استفاده از سلاح اتمی Havoc, کل شهر Côte d’Azur را از وجود افراد Covenant پاکسازی کردند. تا تابستان سال ۲۵۵۲، مسترچیف تمامی مدال ها و افتخارات ممکن در UNSC را کسب کرده بود، به جز مدال افتخاری که مربوط به اسیران جنگی می شود. البته دلیل این اتفاق نیز مشخص بود. Covenant هیچ گاه اسیر نمی گرفتند و از سمت دیگر مسترچیف هیچ گاه اجازه همچین اتفاقی را به آنها نمی داد.
۶-نبرد بزرگ Reach, آغاز دورانی بزرگ…
نبرد بزرگ Reach, که از آن با نام Fall of Reach نیز از آن یاد می شد، یکی از بزرگترین و مهم ترین نبرد ها بین انسان ها و Covenant بود. این نبرد سرمنشأ اتفاقات بزرگی در زندگی ماجراجویانه مسترچیف نیز بود. اول آنکه برای شرکت در این نبرد، مسترچیف یک لباس زرهی جدید به نام Mjolnir Mark V Powered Assault Armor را دریافت کرد. این لباس، دارای مقاومت بیشتر، وزن کمتر و سرعت بیشتر نسبت به لباس زرهی قبلی Master Chief بود. و البته نبرد Reach, جایی بود که برای اولین بار، مسترچیف با یک دستیار هوش مصنوعی به نام Cortana آشنا شد. Cortana در طی سالهای بعد به یک دوست بسیار قابل اعتماد برای مسترچیف تبدیل شد. به عنوان اولین همکاری بین مسترچیف و کورتانا، قرار بود مسترچیف یک آزمون برای زره جدیدش را پشت سر بگذارد. مسئول برگزاری این امتحان و تست، James Ackerson بود. او تمام تلاش خود را به کار گرفت که باعث شکست Master Chief و حتی مرگ او شود. در طول امتحان جهت آزمایش کارایی زره جدید Master Chief, او از مین های ضد تانک، تعداد زیادی از افسران نظامی جهت تیراندازی به سوی مسترچیف، سه ۳۰mm chain-guns، یک جوخه حامل از افسران ODST و حتی حمله هوایی نیز استفاده کرد. او دو هدف را جلوی خود میدید. یا اینکه مسترچیف را تحقیر کند، یا این که جان او را بگیرد. البته به لطف کمک های Cortana و تلاش فوق العاده Master Chief, او توانست جان سالم از این آزمون سخت به در ببرد. هر چند به شدت زخمی شد. Cortana که متوجه نیت و قصد Ackerson شده بود، تصمیم به انتقام گرفتن از او گرفت. به همین دلیل Cortana کامپیوتر شخصی Ackerson را هک کرده، و به فایل های شخصی او دسترسی پیدا کرد. ابتدا او نامه ای حالی برای فرماندهی کل UNSC فرستاد تا Ackerson را به خط اول جنگ بفرستد. و سپس مقدار زیادی از پول او را از یکی از حساب هایش منتقل کرد تا او را خشمگین سازد.
پس از این آزمون، مشخص شد Master Chief و Cortana به صورت بسیار فوق العاده ای توانایی همکاری با یکدیگر را دارا هستند. در ادامه، تعداد زیادی از نیروهای Covenant به سیاره Reach حمله ور شدند. در این زمان، اکثریت Spartan ها به رهبری Fred S-104 به سطح سیاره رفته تا ژنراتور هایی که از سپر دفاعی سیاره را شارژ می کردند محافظت کنند. در همین حین، John به همراه Linda و James-005 مأموریت دیگری داشتند. آن ها می بایست به یکی از پایگاه های UNSC در سیاره رفته، و Database آن را نابود سازند. چون اگر اطلاعات آن Database که شامل مکان بسیاری از مستعمرات انسان ها، و مهم تر از همه خود سیاره زمین بود به دست Covenant می افتاد، جان میلیون ها بلکه میلیارد ها نفر در معرض خطری بزرگ قرار می گرفت. Master Chief و دو همراهش موفق شدند Database را نابود سازند. اما در همین زمان گروهی از Covenant آنها را غافلگیر کرده و به آنها حمله ور شدند. طی این حمله James در منطقه نامشخصی از فضا گم شد و همچنین Linda به شدت زخمی شد. در همین شرایط Master Chief همراه تعدادی از بازمانده های سیاره، من جمله سرهنگ Avery Johnson ، راهی فضاپیمایی به نام Pillars of Autumn شدند تا از سیاره Reach بگریزند. قبل از فرار از سیاره Reach، مسترچیف و سایر افراد حاضر در فضاپیما، وارد دستگاه خواب شدند تا این که در طی سفر طولانی ایمن و سالم باشند. همچنین Cortana برخی از مختصات سفر فضاپیما مسترچیف را دست کاری کرد تا Covenant ها را گمراه کرده و اندکی وقت بیشتر برای آنها بخرد.
۷-نبرد بر سر Halo
پس از رسیدن به منطقه ی Installation 4, آن تعداد خدمه ای که هوشیار و بیدار بودند، متوجه شدند که ده ها هواپیمای Covenant فضاپیمای Pillars of Autumn را تا مکان فعلی تعقیب کرده اند. پس از مدت بسیار کوتاه، نیروهای Covenant شروع به حمله کردند. Captain Jacob Keyes, مسترچیف را از خواب بیدار کرده، و به او دستور داد تا مطمئن شود Cortana به سلامت می تواند فرار کند(کورتانا هوش مصنوعی فضاپیما محسوب می شد). سپس فضاپیما Pillars of Autumn, در حلقه ی نامشخصی از فضا سقوط کرد، البته خدمه آن سالم ماندند.ادامه در پست بعدی