08-25-2019, 11:05 PM
هیولاها دیگر زیر تخت نیستند… | نقد و بررسی بازی Sea of Solitude
حتی با وجود این که اسم بزرگی مانند Electronic Arts در کنار اسم بازی Sea of Solitude به چشم میخورد، باز هم این بازی نتوانسته توجهات را به خود جلب کند. دلیلش هم احتمالا سرگرم نبودن آن است! Sea of Solitude را در دسته بازیهایی قرار میدهم که فقط روی داستان و محتوای مربوط به بُعد داستانی آنها تمرکز شده، موضوعی که شاید بتواند از یک فیلم، یک شاهکار به یاد ماندنی بسازد ولی در مورد گیم، قضیه فرق میکند. نهایت بیرحمی است که ببینیم یک بازی با وجود ارائه یک داستان تقریبا بینقص و ایدهای ناب، نتوانسته اسمی برای خود دست و پا کند و مدام مورد تهاجم و انتقاد قرار میگیرد. البته به منتقد هم ایرادی وارد نیست! خب بازی مورد نظر در بخشهای زیادی لنگ میزند و مشکلات فراوانی دارد. مشکلاتی که با ارائه یک داستان متفاوت نمیتوان روی آنها سرپوش گذاشت. دقیقا سه هفته پیش و در چنین روزی، نقد و بررسی بازی Night Call را منتشر کردیم. بازی توانسته بود اتمسفری فوقالعاده را ایجاد کرده و بازیکن را به دنیای خود وارد کند. داستان بازی به مرور هیجانانگیزتر و مرموزتر می شد و اشتیاق شما برای به پایان رساندن بازی و پرونده و کشف حقیقت را بیشتر میکرد. با این وجود، Night Call در قامت یک “بازی” حرفهای زیادی برای گفتن نداشت و حتی از گیمفا هم نمره خیلی خوبی نگرفت. مثال دیگر میخواهید؟ Pathologic 2! البته در نهایت به این بازی نمره ۷٫۵ دادیم و تجربه آن را هم به بازیکنان توصیه کردیم، خیلی هم شدید توصیه کردیم! اما آیا داستان و فضاسازی در این حد، لیاقت نمره بالاتری را نداشت؟ بازیکنان، عنوانی را دوست دارند تجربه کنند که چیزی فراتر از یک داستان درگیرکننده داشته باشد. چیزی مثل The Last of Us، مثل BioShock! اگر هم قرار است یک بازی مستقل باشد، چیزی شبیه به Hellblade Senua’s Sacrifice یا A Plague Tale: Innocence! این یک حقیقت تلخ است اما باید آن را پذیرفت; در دنیای بازیهای رایانهای، شما به چیزی بیشتر از یک داستان خوب برای موفقیت نیاز دارید.
عناوین دیگری مثل Life is Strange و Vampyr هم خوب گلیم خود را از آب بیرون کشیدهاند. این عناوین هم توانستهاند در حد و اندازههای خود ظاهر شوند. اما چرا امثال Pathologic 2 و Night Call به حق خود نمیرسند؟ چرا با وجود این که داستانی درگیرکننده و یا گاهی اوقات انتقادی یا فلسفی را ارائه میدهند، باز هم در نهایت به در بسته خورده و فراموش میشوند؟ خب دلیلش این است که داستان، صرفا یکی از ابعاد موفقیت یک بازی است. میتوانیم خوشحال باشیم که هر ساله، به غیر از بازیهای AAA، عناوین ایندی ( مستقل ) زیادی هم عرضه میشوند که حرفهای زیادی برای گفتن دارند. به همین خاطر این روزها میتوان بازیهای داستان محور زیادی را پیدا کرد که بحثهای مختلفی را باز می کنند و بازیکن را تا پایان با خود همراه نگه میدارند. چیزی مثل Gris که احتمالا شما هم تجربهاش کردید. تا دلتان بخواهد از این دست بازیها پیدا میشوند و فقط چندتای آنها فرصت دیده شدن پیدا میکنند. آنهایی که به نمرات بالا دست پیدا میکنند و غالبا هم جزو نامزدهای بهترین بازی مستقل سال اسمشان دیده میشود. پس قضیه بازیهایی که هرگز حتی به متای ۷۰ هم نمیرسند ولی میتوان از داستان آنها به عنوان یک اثر هنری نام برد چه میشود؟ پاسخ ساده است! آنها “بازیهای” خوبی نیستند! متاسفانه Sea of Solitude هم در همین دسته قرار میگیرد. دستهای که قربانیان زیادی را گرفته، بعضیها به حق و برخی هم شاید ناحق. Sea of Solitude عنوانی بود که وقتی نمرات آن را دیدم، ناراحت که نه، غمگین شدم. یک بازی با پتانسیل بالا که عملا از حتی نیمی از آن هم استفاده نکرد. گاهی اوقات وجود نامها و اسم و رسمهای بزرگ هم به کمک شما نمیآید. Overkill’s The Walking Dead هرگز نتوانست به فروش قابل قبولی دست پیدا کند، نمراتش هم چیزی در حد فاجعه و افتضاح بودند; حتی با وجود استفاده از اسم Walking Dead. عنوان We Happy Few که در سال ۲۰۱۸ منتشر شد، نتوانست انتظارات را برآورده کند، حتی با این که اسم بزرگ Microsoft را به عنوان ناشر، در پروفایل خود میدید. و اکنون حتی اسمی مثل Electronic Arts هم نتوانسته بازی Sea of Solitude را به معروفیت قابل قبولی برساند با این که این بازی در بعضی از موارد، توانسته در حد و اندازههای یک بازی مستقل، یکی از بهترین ها باشد.
در صنعتی که خیلی از بازیسازان از بزرگ گرفته تا کوچکترها به صورت آشکار یا پنهان سعی میکنند مفاهیم مختلفی مثل سیاست، نژادپرستی، فمنیسم، تخریب گرایشهای مذهبی و یا تبلیغات علیه دولتها و کشورهای مختلف را در بازیهای خود بگنجانند، Sea of Solitude مفهوم جالبی را انتخاب کرده. بازیهایی نظیر Hellblade: Senau’s Sacrifice و یا یکی از نامزدهای بهترین بازی سال ۲۰۱۸، یعنی Celeste مفاهیمی تقریبا یکسان را دنبال میکنند. Hellblade را به خاطر بیاورید! عنوانی که مشکلات روانی را در قالب یک کاراکتر و در دنیایی تاریک و پژمرده، به بهترین شکل ممکن نشان میداد. اگرچه اتمسفر بازی نام برده شده با اتمسفر دنیای Sea of Solitude در ظاهر متفاوت است، ولی باطنا شباهتهای زیادی به یکدیگر دارند. این روزها، کمتر کسی به بازی Sea of Solitude میپردازد و شاید حتی خیلیها، تاکنون اسم این عنوان را نشنیده باشند. به همین خاطر ابتدا بازی را به صورت مختصر معرفی کرده و سپس نقد و بررسی آن را آغاز میکنیم.
بازی Sea of Solitude محصول یک استودیو آلمانی با یک تیم ۱۲ نفره قدرتمند به نام Jo-Mei Games است. نویسنده و کارگردان این بازی، یک خانم آلمانی ۳۸ ساله به نام Cornelia Geppert است که اتفاقا رئیس استودیو Jo-Mei Games نیز به شمار میرود. داستان بازی هم به نوعی، زندگی شخصی خانم Cornelia Geppert را بازگو میکند. طبق گفتههای ایشان، این بازی براساس زندگی شخصی وی، زمانی که احساس تنهایی میکرد ساخته شده است. همچنین این نویسنده توانمند، در جایی دیگر اشاره کرده بود که Sea of Solitude شخصیترین بازیای است که وی تا به حال ساخته است. “زمانی که شروع به نوشتن این بازی کردم، هم در زندگی شخصی و هم در زندگی کاری خود احساس تنهایی میکردم” اینها جملاتی هستند که از زبان خانم Geppert جاری میشوند. در ادامه، ایشان عنوان میکنند که این احساس از درون، او را منفجر میکرد پس باید راهی برای خالی کردن آنها پیدا میکرد. نتیجه هم شد بازی Sea of Solitude! بنابراین زمانی که شروع به تجربه این بازی میکنید، مطمئن باشید که تک تک اتفاقات و چیزهایی که در صفحه نمایشگر خود میبینید استعارهای از واقعیت هستند. Sea of Solitude صرفا یک بازی نیست. پارادوکس جالبی است; Sea of Solitude یک بازی خوب نیست، ولی فراتر از یک بازی است! این موضوع را زمانی خیلی بهتر درک میکنید که خودتان وارد دنیای Sea of Solitude شده و آن را تجربه کنید. اما سوای از این مسائل، برویم ببینیم که Sea of Solitude در قامت یک بازی چه عملکردی داشته است. با ما همراه باشید.
به این ترتیب، شما برای این که بتوانید یک بار دیگر طعم خوشحالی و “انسان” بودن را بچشید، باید با گذشته خود رو به رو شوید. در این مسیر شما باید با سیاهی های زیادی رو به رو شوید، با هیولاهای مختلفی دست و پنجه نرم کنید و به شکلهای مختلف از خودتان در این مسیر محافظت کنید. عملا شما طعم خوشحالی را در بازی Sea of Solitude نخواهید چشید، چون دنیایی که بازی در آن دنبال میشود اصلا چیز خوشحالکنندهای ندارد. در دنیای بازی که احتمالا ذهن Kay باشد، عملا احساس شادابی و خوشحالی تعریف نشده و فقط سیاهی و غم و اندوه و عصبانیت و ناراحتی را مشاهده خواهید کرد. تمامی این احساسات هم خود را به هیولا تشبیه کرده و در مقابل شما ظاهر میشوند. از این نظر بازی شباهت های زیادی به Hellblade: Senau’s Sacrifice دارد. در هر دو بازی، شما میتوانید هیولاهای درون کاراکترها را مشاهده کنید. حالا در Hellblade به یک ترتیب و در Sea of Solitude به یک شکل دیگر; ولی اصل همان است. همچنین بازی در عمق داستان خود، شباهتی هم به بازی Anamorphine دارد ولی خب از لحاظ کیفیت، این دو اصلا قابل مقایسه نیستند. Sea of Solitude سوای مشکلاتی که در بحث گیم پلی دارد، یک اثری هنری واقعی است. اثری که شما را با هیولاهای درون خود رو به رو می کند.
به این ترتیب، شما برای این که بتوانید یک بار دیگر طعم خوشحالی و “انسان” بودن را بچشید، باید با گذشته خود رو به رو شوید. در این مسیر شما باید با سیاهی های زیادی رو به رو شوید، با هیولاهای مختلفی دست و پنجه نرم کنید و به شکلهای مختلف از خودتان در این مسیر محافظت کنید. عملا شما طعم خوشحالی را در بازی Sea of Solitude نخواهید چشید، چون دنیایی که بازی در آن دنبال میشود اصلا چیز خوشحالکنندهای ندارد. در دنیای بازی که احتمالا ذهن Kay باشد، عملا احساس شادابی و خوشحالی تعریف نشده و فقط سیاهی و غم و اندوه و عصبانیت و ناراحتی را مشاهده خواهید کرد. تمامی این احساسات هم خود را به هیولا تشبیه کرده و در مقابل شما ظاهر میشوند. از این نظر بازی شباهت های زیادی به Hellblade: Senau’s Sacrifice دارد. در هر دو بازی، شما میتوانید هیولاهای درون کاراکترها را مشاهده کنید. حالا در Hellblade به یک ترتیب و در Sea of Solitude به یک شکل دیگر; ولی اصل همان است. همچنین بازی در عمق داستان خود، شباهتی هم به بازی Anamorphine دارد ولی خب از لحاظ کیفیت، این دو اصلا قابل مقایسه نیستند. Sea of Solitude سوای مشکلاتی که در بحث گیم پلی دارد، یک اثری هنری واقعی است. اثری که شما را با هیولاهای درون خود رو به رو می کند.
طبق صحبتهای شخص خانم Cornelia Geppert، هر چیزی که در بازی میبینید یک معنای دومی هم دارد! بدین ترتیب پیش از شروع بازی، به شما توصیه میکنم که از کنار سادهترین جزئیات بازی هم به راحتی نگذرید. نه حتی از دریا و بالا و پایین آمدنهایش! بحث هیولاهای و اصطلاحا دشمنان شما هم که اصلا نیازی به باز شدن ندارد. اینها همان مشکلات روحی و ذهنی شما هستند که به شکل فیزیکی در آمده و میخواهند شما را آزار دهند. یک تشبیه فوقالعاده که هنر و تواناییهای خانم Geppert و دیگر اعضای Jo- Mei Games را نشان میدهد. خب این هیولاها که ظاهر و قالب مشخصی دارند و تا حدی شبیه به افسانههای دوران کودکی ما هستند، به جز داستان و جنبههای دیگر آن، روی گیمپلی بازی هم تاثیر میگذارند. در بیشتر طول بازی باید با قایق خود روی آب حرکت کرده و مسیر مشخصی را بپیمایید تا به نور و روشنایی برسید. گهگاهی هم پایتان را روی یک زمین خشک میگذارید تا از آب هم مقداری فاصله گرفته و طعم تنوع را بچشید. بازی Sea of Solitude از نظر ذهنی می تواند شما را آزار دهد، به ویژه وقتی که واقعا در دنیای آن غرق شوید. اما این بازی، ابدا یک بازی خشن نیست. خشونت در Sea of Solitude تقریبا تعریف نشده است. Kay هرگز از خشونت برای رها شدن از دست هیولاها استفاده نمیکند. همان طور که نمیتوانید با خودزنی، افکار و گذشته خود را از خودتان دور کنید. هیولاها میتوانند افرادی باشند که قبلا در زندگی Kay حضور داشتهاند. میتوانند اعضای خانوادهاش باشند، یا دوستان و نزدیکانش. به هر حال، چیزی که واضح است، این است که هیولاهای بازی در واقع محتویات ذهن آشفته Kay هستند که شکل و شمایل هندسی گرفته و وی را شکار میکنند! روشی فوقالعاده برای به تصویر کشیدن دردها و رنجهایی که منشا روحی روانی دارند.
همان معدود مبارزاتی هم که در بازی وجود دارند، به دور از حالت سنتی و آن چیزی که در دیگر بازیها میبینیم دیده میشوند. بدیهی است که سازندگان اصلا حتی به اضافه کردن هیجان به بازی خود فکر هم نکردهاند. طبیعی هم هست و میتوان آن را توجیه نمود. با این وجود، این مشکل بازی را در بحث گیمپلی به بیراهه میکشاند. از آنجایی که بازیکن در حال “بازی” کردن Sea of Solitude است، انتظار دارد تا با گیمپلی آن هم سرگرم شود. اتفاقی که هرگز در این بازی رخ نمیدهد. عموما کل کاری که شما باید در طول بازی انجام دهید، این است که نور را دنبال کرده و به آن برسید. یک سری task را به انجام برسانید، به کاوش محیط بپردازید و سپس به راه خود ادامه دهید. میخواهید سرگرم شوید؟ به داستان بازی توجه کرده و دیالوگها را ریز به ریز برای خود تحلیل کنید، آنها را بفهمید و از هیچ چیزی اعم از رنگها، هیولاها، ظاهر محیطی که در آن هستید و غیره هم به سادگی نگذرید. تنها به این شرط میتوانید همه چیز را درست درک کنید. هیولاها میتوانند افرادی باشند که قبلا کِی به نحوی با آنها ارتباط داشته. Sea of Solitude در ارائه یک داستان در قالب یک اثر هنری، تقریبا بینقص عمل کرده است. منتهی خب به عنوان یک بازی، نتوانسته انتظارات را به اندازه کافی برآورده کند.
در بحث طراحی، خوشبختانه باز هم باید زبان به ستایش از بازی Sea of Solitude باز کنیم. عنوانی که توانسته با کنار هم چیدن محیطهای مختلف با رنگپردازی تحسین برانگیز خود و طراحی هیولاهای ذهن Kay، محیطی را خلق کند که به سختی میتوان به آن ایراد گرفت. همان طور که اشاره شد، شما گاهی اوقات سوار بر قایق هستید و بعضی وقتها هم پا به روی زمین خشک میگذارید. در هر دو حالت، شما در شهر بی نام و نشان دنیای Sea of Solitude تقریبا تنها هستید. هر هیولا میتواند یک نماد باشد. همان طور که گفتیم، به نقل از خانم Geppert، هر چیزی در دنیای Sea of Solitude یک معنای دوم هم دارد. به این خاطر همیشه باید به همه چیز دقت کنید. شکل و شمایل هیولاهای بازی با آن جثه غالبا بزرگشان و چشمهای معمولا درشت و ترسناکشان، هر یک به نوعی میتوانند یک مفهوم را با خود به دنیای بازی آورده باشند. بعضی از این هیولاها ترسیم هنری و ترسناک ( با حالت اغراق آمیز ) بعضی از حیوانات هستند. شما را نمیدانم ولی من فکر نمیکنم که در همچین بازیای، شباهت هیولاها به حیوانات، تصادفی و بی دلیل باشد. محیط بازی از نظر هنری، تقریبا بینقص به نظر میرسد. بازی گاهی اوقات در تاریکی دنبال میشود و گاهی اوقات در روشنایی. خب این هم، حداقل در بازی Sea of Solitude مفهوم خاص خودش را دارد ولی گذشته از این، به لحاظ گرافیکی هم شاهد تنوع در محیط هستیم. اگر محیطهای تاریک را به نوعی شب بدانیم، هدف Kay این است که این شبها را به روز تبدیل کند. در برخی از محیطها، فقط یک کورسوی نور دیده میشود که آن هم صرفا به Kay کمک کرده تا راه درست را پیدا کند.
سختی مبارزه با افسردگی و مشکلات روحی را Sea of Solitude بهتر از هر بازی دیگری به تصویر میکشد. از این لحاظ باید بازی را تحسین کرد. تجربهای متفاوت که در برخی از جنبهها، واقعا استحقاق “بهترین” بودن را دارد. درست است که با توجه به صحبتهای خانم Geppert این بازی یک بازی شخصی است، ولی خب این بازی شخصی را فکر میکنم همه بتوانند در هر سن و سال و شرایطی درک کنند. اسم بازی میتواند محیط بازی را در ذهنتان مجسم کند! تنهایی شما را عموما خانههایی که به زیر آب رفتهاند، پر می کنند. به طور کلی محیط بازی تجسمی هندسی از وضعیت عاطفی و روحی روانی Kay است. بی انصافی است که اگر بازی Sea of Solitude را به خاطر باگهای کمشمار و بی تاثیرش، سرزنش کنیم. بازی، لااقل از نظر طراحی هنری آن قدر خوب است که دیگر بازیکن به دنبال مشکلات فنی آن نخواهد گشت. صداگذاری بازی جای انتقاد دارد. Kay میتوانست از صداپیشه بهتری بهره ببرد. عادت کردن به صدای Kay عملا ممکن نیست، چون بازی احتمالا در کمتر از ۴ ساعت به پایان خواهد رسید. پس تا بخواهید با این صدا ارتباط برقرار کرده و با آن خو بگیرید، بازی تمام شده است. دیالوگهای بازی با محیط و داستان اصلا، اصلا در یک سطح نیستند. برای چنین عنوانی، انتظار میرود که دیالوگهای تاثیرگذارتری را ببینیم. انتظار داریم که یک برگه در مقابل خود گذاشته و دهها دیالوگ تاثیرگذار و به یاد ماندنی را از این بازی را بنویسیم. این اتفاق رخ نخواهد داد. در حالت معمول، شرایط دیالوگهای Sea of Solitude خیلی بد نیست، ولی وقتی بحث از چنین سبک و سیاقی آن هم با همچین داستان و اتمسفری به میان میآید، انتظارات به صورت موجهی افزایش پیدا میکنند.
میگویند بازی هم یک هنر است! خب گاهی اوقات هم بله هست، و Sea of Solitude هم قطعا یک اثر هنری عالیست، ولی یک بازی عالی نیست! در قامت یک انیمیشن تاثیرگذار، Sea of Solitude میتواند به جمع بهترینها راه پیدا کند. میتواند تا سالهای سال مورد تحسین قرار گرفته و از آن الهام گرفته شود. ولی Sea of Solitude یک بازی است. یک گیم و به عنوان یک گیم، کم و کاستی هایی را دارد که نمیتوانند نادیده گرفته شوند. Sea of Solitude میگوید که مشکلات روحی از هر اهریمنی خطرناکتر هستند. این بازی به مخاطب خود میگوید که باید با مشکلاتش رو به رو شود. اگر روانشناس هستید، قطعا میتوانید ساعتها راجع به این بازی با دیگران بحث و گفت گو کنید. شاید بتوان چندین مفهوم روانشناسی را از بازی استخراج کرد. اما حتی اگر هم نیستید، کماکان بازی Sea of Solitude را باید تجربه کنید. یک بازی کوتاه و مفید که میتواند بیش از این که باعث سرگرم شدنتان شود، درسهایی از زندگی را به شما بیاموزد.