06-01-2012, 12:26 PM
بنام خدا
برگ دفتر خاطرات گیمی خود را که ورق می زنیم در جای جای صفحات آن نام بازیهایی نقش بسته اند که یاد آور لحظه هاییست که ما را با خود همسفر جاد ه هایی کرده اند که مقصدش سرزمینی است به اسم عشق های ماندگار. این عناوین فراموش نمی شوند چرا که همین ها هستند که گذشته ی ما را به مانند نقاشی توانا رنگارنگ کرده اند. این ها شایسته ی احترام وتکریم هستند .سازندگانش را باید ستود و به خودمان باید ببالیم که توفیق تجربه ی آن ها داشته ایم . تعداد آنها بسیار زیاد تر از آن است که در یک یا دو مقاله بیان شوند . پس به ناچار مجبور شدم چند شاخه گل از گلستان بی پایان نسل گذشته بچینم تا شاید عطر خوش بویشان شما را شاد کند.البته اگر این مقاله مورد توجه شما عزیزان قرار بگیرد باعث افتخار است که آن را ادامه بدهم واز شاهکارهای بیشتری یاد کنیم.
MAFIA1.
.
راننده ی یک تاکسی در یک شب سرد پاییزی در سال ۱۹۲۹ در انتظار مسافری در خیابانی که سکوت خوش نوا آن رابه بند کشیده ایستاده است. اما این شب سرنوشت سازترین شب زندگی اوست. آینده ی او در این شب بر دفتر سرنوشتش نوشته خواهد شد. در همین حین صدای شلیک گلوله ای سکوت را در هم میشکند وچهره ای غرق در وحشت را برای توماس آنجلو به ارمغان می آورد. دو گانگستری که از دست مهاجمین در حال فرار هستند ویکی از آنها زخمی شده به سمت او می آیند و از او چیزی را میخواهند که جز آن انتظارش نمی رفت. تامی آنها را فراری میدهد و به مقصدشان می رساند و بابت این کمک مبلغ هنگفتی دریافت میکند آنها به وی پیشنهاد همکاری میدهند اما تامی بدون لحظه ای تردید آن را رد میکند.او همه چیز را فراموش کرده وبه زندگی عادی خود ادامه میدهد اما همه چیز به خوبی پیش نمیرود.در یکی از روز ها چند نفر به او حمله ور میشود وی که در خود توانی برای دفاع نمیبیند به ناچار فرار را بر قرار ترجیه می دهد و تنها جایی که میتواند به آنجا پناهنده شوند همانجایی است که در آن شب آن دو نفر را آنجا برد. او برای حفظ جان خود مجبور میشود پیشنهاد آن ها را بپذیرد و عضو گروهی شود که مردم آنها را مافیا می نامند! او کار خود را با چند ماموریت ساده شروع میکند ولی کم کم مهارت وتوانایی های خود را به رخ میکشد و اعتماد سالیاری رییس این باند مافیایی را جلب میکند وجزو ارکان اصلی این گروه می شود.داستان این بازی به شکل حیرت انگیزی زیبا وجذاب بود . داستانی که به لطف شخصیتهایی فراموش نشدنی نظیر پالی سام فرانک سالیاری وینچنزو موریلو و…زیبا و افسانه ای روایت می شود.این بازی را از هر جهت که بررسی کنیم فوق العاده بود.شهر LOST HEAVEN به زیبایی طراحی شده بود واحساس حضور در دهه ی چهل قرن بیستم را به شما منتقل می کرد.گرافیک بازی هم زبان را به تحسین وا میداشت وبر زیبایی های بازی می افزود. مراحل بازی به قدری زیبا ومتفاوت بودند که هنوز گذشت ۱۰ سال باعث نشده فراموششان کنیم .از مرحله ی مسابقه گرفته تا فراری دادن فرانک و سرقت از بانک. همه و همه زیبا بودند و وسواس سازنده ای اهل کشور چک را میتوان در سراسر آن احساس کرد.شاید تنها ایرادی که به بازی بتوان گرفت ماموریتهای فرعی بود که اصلا نداشت.البته اگر بازی را تمام میکردید در قسمتی از منو بخشی وجود داشت که چند کار جانبی میشد انجام داد که البته چندادن جالب نبودند.لازم به توضیح است که بعد از دو سال نسخه های هم برای کنسولهای XBOX و PS2 عرضه شد که در مقایسه با نسخه ی PC کیفیت پایینتری داشت. به هر حال اثری که استودیوی SOFTWORKS ILLUSION خلق کرد چیزی جز شاهکار نبود.MAFIA:HEAVEN LOST OF CITY هرگز فراموش نمیشود.RESIDENT EVIL 4.
.
یکی از مفاخر صنعت گیم سری بازی رزیدنت اویل می باشد که از اولین شماره ی خود طرفداران فراوانی برای خود جذب کرد شماره های اول آن بر مبنای دوربین ثابت وفضا سازی به شدت ترسناکش توانسته بود سر دمدار ژانر وحشت بشود و در کنار آثار موفقی نظیر سایلنت هیل و تنها در تاریکی این ژانر را در اوج نگه دارند. اما استاد نابغه شینجی میکامی در چهارمین شماره ی اصلی این بازی تحولی بزرگ خلق کرد وبا تغییر سبک آن واستفاده از دوربین پشت شانه وبه عبارتی سوم شخص حماسه ای دیگر خلق کرد ویکی از موفقترین شماره های اویل را به وجود آورد.هر چند که از حس ترس بازی کاسته شد اما بازی از هر لحاظی موفق بود . لیون قهرمان محبوب در این بازی برای یافتن اشلی دختر رییس جمهور عازم روستایی میشود که در آن راهی برای بازگشت نیست. اتفاقات به خوبی پیش نمیرود و لیون درگیر حوادثی میشود که هرگز فکرش را نمیکرد .وی با افرادی نظیر ایدا وانگ و جک کرازر روبرو میشود و قدم در مکانهایی میگذارد که در آنها مرگ انتظارش را میکشد . سیستم مبارزات بازی به شدت جذاب و حرفه ای بود و یک تغییر مثبت به حساب می آمد که البته به مذاق طرفداران شماره های قبلی خوش نیامد. بازی از لحاظ مبارزه هیچ گونه کم وکسری نداشت و به لطف وجود غولاخرهای متنوع و جذاب زیباتر هم میشد.سیستم آپگرید سلاح وخرید وفروش آیتمها از فروشنده ی مرموز هم به خوبی پیاده شده بود.در زمینه ی گرافیکی وصداگذاری هم بازی با شکوه بود و رضایت همه را جلب کرد. بخش کمپین فوق العاده ومرسناریس عالی کاری کردند که این بازی ماندگار شود وهنوز هم پس از گذشت سالها از بازی کردن آن سیر نشد. این بازی شایسته ی احترام است وبه خاطر آن باید به کپکام آن سالها ومیکامی تبریک گفت.GOD OF WAR1
.
.
در شروع بازی مردی را میبینیم که بر فراز کوهی قصد دارد خود را به دریا بسپارد. او کیست؟؟ نامش کریتوس(البته KRATOSنه این KRITOOS سایت خودمون!) است میگویند خیلی قوی است.پس چرا میخواهد خود کشی کند؟؟ چون زن وبچه اش را زده کشته!. چرا؟؟ بگذار از اول بگویم .این مرد کچل که میبینی روزگاری فرمانده ای سلحشور بود هیچ کس یارای مقابله با او را نداشت. هر نیرویی که در مقابل او قد علم میکرد به مانند پشه ای که در زیر پشه کشی له شده پرچ میشد.اما در یکی از نبردها او ویارانش در مقابله لشکری از بربرها شکست سختی میخورد. او که نمیخواهد نبرد را ببازد چاره ای ندارد جز اینکه رو به سوی آسمان کند واریس خدای جنگ را صدا کند واز وی کمک میخواهد.اریس هم به شرط اینکه کریتوس از این به بعد رهرو او باشد قبول میکند وبه وی تیغ های بی نظمی را میدهد.کریتوس هم جان دوباره ای گرفته وتمامی بربرها را با خاک و خون یکسان میکند. از این به بعد کریتوس بر تمامی شهر ها میتازد وخون به پا میکند.اما در یکی از روستاهایی که به شغل شریف خود یعنی سلاخی کردن انسانها ی بیگناه مشغول است ناگهان متوجه میشود که دو نفر از کسانی که کشته است زن وبچه اش می باشد .حالا او خشمگین تر از قبل در پی انتقام از اریسی است که باعث وبانی همه ی کشتارهای کریتوس شده است. اما توان مقابله با او را ندارد.پس باید در پی جعبه ای باشد به اسم پاندورا که با قدرت آن میتواند هر خدایی مثل اریس را نابود کند.با هر زحمتی که شده وبا کش وقوس های فراوان به این جعبه رسیده وبا کسب قدرت از آن به مبارزه با اریس میرود ودر یک نبرد جانانه او را به دیار باقی می فرستد و حال اندکی از خشم شعله ورش کاسته شده اما کماکان خاطره ی مرگ زن و بچه اش او را آزار میدهد. به همین خاطر الان میخواد خودشو بندازه پایین! یعنی واقعا میندازه؟؟ آره…ببین…انداخت…وایسا …یکی گرفتتش…اون کیه؟؟ هه…آتنا…این دیگه کیه؟؟ خوب الهه ی دانایی….چرا نذاشت کریتوس خودشو بکشه؟…خودت میشنوی داره چی میگه. میگه …کریتوس تو الان لایق جانشینی اریس هستی .تو باید خدای جنگ باشی!… کریتوس هم که عقلش پاره سنگ بر نداشته که قبول نکنه…. حماسه ای که بر روی کنسول PS2 شروع شد حماسه ای است عظیم که هنوز هم این حماسه ادامه دارد .سونی با این اثر ابر شاهکار انقلابی به پا کرد و سری بازی های H&S را چندین قدم به جلو راند. سیستم مبارزات عالی که هنوز هم کسی نتوانسته به آن برسد واقعا زیباست.نبرد های عظیم با دشمنان وغولاخر هایی که در این بازی تجربه کردیم هنوز هم مزه ی آن در زیر زبانمان است.گرافیکی که قدرت کنسول سونی را به رخ کشید وهمه را مات ومبهوت کرد.روی هر بخش بازی که دست بزنید فریاد آفرین به گوش میرسد .از داستان نفسگیر تا آهنگهای شنیدنی بگیرید تا گیم پلی مجذوب کننده. چه قبول کنید چه قبول نکنید این بازی یک اسطوره است.با تشکر
برگ دفتر خاطرات گیمی خود را که ورق می زنیم در جای جای صفحات آن نام بازیهایی نقش بسته اند که یاد آور لحظه هاییست که ما را با خود همسفر جاد ه هایی کرده اند که مقصدش سرزمینی است به اسم عشق های ماندگار. این عناوین فراموش نمی شوند چرا که همین ها هستند که گذشته ی ما را به مانند نقاشی توانا رنگارنگ کرده اند. این ها شایسته ی احترام وتکریم هستند .سازندگانش را باید ستود و به خودمان باید ببالیم که توفیق تجربه ی آن ها داشته ایم . تعداد آنها بسیار زیاد تر از آن است که در یک یا دو مقاله بیان شوند . پس به ناچار مجبور شدم چند شاخه گل از گلستان بی پایان نسل گذشته بچینم تا شاید عطر خوش بویشان شما را شاد کند.البته اگر این مقاله مورد توجه شما عزیزان قرار بگیرد باعث افتخار است که آن را ادامه بدهم واز شاهکارهای بیشتری یاد کنیم.
MAFIA1.
.
راننده ی یک تاکسی در یک شب سرد پاییزی در سال ۱۹۲۹ در انتظار مسافری در خیابانی که سکوت خوش نوا آن رابه بند کشیده ایستاده است. اما این شب سرنوشت سازترین شب زندگی اوست. آینده ی او در این شب بر دفتر سرنوشتش نوشته خواهد شد. در همین حین صدای شلیک گلوله ای سکوت را در هم میشکند وچهره ای غرق در وحشت را برای توماس آنجلو به ارمغان می آورد. دو گانگستری که از دست مهاجمین در حال فرار هستند ویکی از آنها زخمی شده به سمت او می آیند و از او چیزی را میخواهند که جز آن انتظارش نمی رفت. تامی آنها را فراری میدهد و به مقصدشان می رساند و بابت این کمک مبلغ هنگفتی دریافت میکند آنها به وی پیشنهاد همکاری میدهند اما تامی بدون لحظه ای تردید آن را رد میکند.او همه چیز را فراموش کرده وبه زندگی عادی خود ادامه میدهد اما همه چیز به خوبی پیش نمیرود.در یکی از روز ها چند نفر به او حمله ور میشود وی که در خود توانی برای دفاع نمیبیند به ناچار فرار را بر قرار ترجیه می دهد و تنها جایی که میتواند به آنجا پناهنده شوند همانجایی است که در آن شب آن دو نفر را آنجا برد. او برای حفظ جان خود مجبور میشود پیشنهاد آن ها را بپذیرد و عضو گروهی شود که مردم آنها را مافیا می نامند! او کار خود را با چند ماموریت ساده شروع میکند ولی کم کم مهارت وتوانایی های خود را به رخ میکشد و اعتماد سالیاری رییس این باند مافیایی را جلب میکند وجزو ارکان اصلی این گروه می شود.داستان این بازی به شکل حیرت انگیزی زیبا وجذاب بود . داستانی که به لطف شخصیتهایی فراموش نشدنی نظیر پالی سام فرانک سالیاری وینچنزو موریلو و…زیبا و افسانه ای روایت می شود.این بازی را از هر جهت که بررسی کنیم فوق العاده بود.شهر LOST HEAVEN به زیبایی طراحی شده بود واحساس حضور در دهه ی چهل قرن بیستم را به شما منتقل می کرد.گرافیک بازی هم زبان را به تحسین وا میداشت وبر زیبایی های بازی می افزود. مراحل بازی به قدری زیبا ومتفاوت بودند که هنوز گذشت ۱۰ سال باعث نشده فراموششان کنیم .از مرحله ی مسابقه گرفته تا فراری دادن فرانک و سرقت از بانک. همه و همه زیبا بودند و وسواس سازنده ای اهل کشور چک را میتوان در سراسر آن احساس کرد.شاید تنها ایرادی که به بازی بتوان گرفت ماموریتهای فرعی بود که اصلا نداشت.البته اگر بازی را تمام میکردید در قسمتی از منو بخشی وجود داشت که چند کار جانبی میشد انجام داد که البته چندادن جالب نبودند.لازم به توضیح است که بعد از دو سال نسخه های هم برای کنسولهای XBOX و PS2 عرضه شد که در مقایسه با نسخه ی PC کیفیت پایینتری داشت. به هر حال اثری که استودیوی SOFTWORKS ILLUSION خلق کرد چیزی جز شاهکار نبود.MAFIA:HEAVEN LOST OF CITY هرگز فراموش نمیشود.RESIDENT EVIL 4.
.
یکی از مفاخر صنعت گیم سری بازی رزیدنت اویل می باشد که از اولین شماره ی خود طرفداران فراوانی برای خود جذب کرد شماره های اول آن بر مبنای دوربین ثابت وفضا سازی به شدت ترسناکش توانسته بود سر دمدار ژانر وحشت بشود و در کنار آثار موفقی نظیر سایلنت هیل و تنها در تاریکی این ژانر را در اوج نگه دارند. اما استاد نابغه شینجی میکامی در چهارمین شماره ی اصلی این بازی تحولی بزرگ خلق کرد وبا تغییر سبک آن واستفاده از دوربین پشت شانه وبه عبارتی سوم شخص حماسه ای دیگر خلق کرد ویکی از موفقترین شماره های اویل را به وجود آورد.هر چند که از حس ترس بازی کاسته شد اما بازی از هر لحاظی موفق بود . لیون قهرمان محبوب در این بازی برای یافتن اشلی دختر رییس جمهور عازم روستایی میشود که در آن راهی برای بازگشت نیست. اتفاقات به خوبی پیش نمیرود و لیون درگیر حوادثی میشود که هرگز فکرش را نمیکرد .وی با افرادی نظیر ایدا وانگ و جک کرازر روبرو میشود و قدم در مکانهایی میگذارد که در آنها مرگ انتظارش را میکشد . سیستم مبارزات بازی به شدت جذاب و حرفه ای بود و یک تغییر مثبت به حساب می آمد که البته به مذاق طرفداران شماره های قبلی خوش نیامد. بازی از لحاظ مبارزه هیچ گونه کم وکسری نداشت و به لطف وجود غولاخرهای متنوع و جذاب زیباتر هم میشد.سیستم آپگرید سلاح وخرید وفروش آیتمها از فروشنده ی مرموز هم به خوبی پیاده شده بود.در زمینه ی گرافیکی وصداگذاری هم بازی با شکوه بود و رضایت همه را جلب کرد. بخش کمپین فوق العاده ومرسناریس عالی کاری کردند که این بازی ماندگار شود وهنوز هم پس از گذشت سالها از بازی کردن آن سیر نشد. این بازی شایسته ی احترام است وبه خاطر آن باید به کپکام آن سالها ومیکامی تبریک گفت.GOD OF WAR1
.
.
در شروع بازی مردی را میبینیم که بر فراز کوهی قصد دارد خود را به دریا بسپارد. او کیست؟؟ نامش کریتوس(البته KRATOSنه این KRITOOS سایت خودمون!) است میگویند خیلی قوی است.پس چرا میخواهد خود کشی کند؟؟ چون زن وبچه اش را زده کشته!. چرا؟؟ بگذار از اول بگویم .این مرد کچل که میبینی روزگاری فرمانده ای سلحشور بود هیچ کس یارای مقابله با او را نداشت. هر نیرویی که در مقابل او قد علم میکرد به مانند پشه ای که در زیر پشه کشی له شده پرچ میشد.اما در یکی از نبردها او ویارانش در مقابله لشکری از بربرها شکست سختی میخورد. او که نمیخواهد نبرد را ببازد چاره ای ندارد جز اینکه رو به سوی آسمان کند واریس خدای جنگ را صدا کند واز وی کمک میخواهد.اریس هم به شرط اینکه کریتوس از این به بعد رهرو او باشد قبول میکند وبه وی تیغ های بی نظمی را میدهد.کریتوس هم جان دوباره ای گرفته وتمامی بربرها را با خاک و خون یکسان میکند. از این به بعد کریتوس بر تمامی شهر ها میتازد وخون به پا میکند.اما در یکی از روستاهایی که به شغل شریف خود یعنی سلاخی کردن انسانها ی بیگناه مشغول است ناگهان متوجه میشود که دو نفر از کسانی که کشته است زن وبچه اش می باشد .حالا او خشمگین تر از قبل در پی انتقام از اریسی است که باعث وبانی همه ی کشتارهای کریتوس شده است. اما توان مقابله با او را ندارد.پس باید در پی جعبه ای باشد به اسم پاندورا که با قدرت آن میتواند هر خدایی مثل اریس را نابود کند.با هر زحمتی که شده وبا کش وقوس های فراوان به این جعبه رسیده وبا کسب قدرت از آن به مبارزه با اریس میرود ودر یک نبرد جانانه او را به دیار باقی می فرستد و حال اندکی از خشم شعله ورش کاسته شده اما کماکان خاطره ی مرگ زن و بچه اش او را آزار میدهد. به همین خاطر الان میخواد خودشو بندازه پایین! یعنی واقعا میندازه؟؟ آره…ببین…انداخت…وایسا …یکی گرفتتش…اون کیه؟؟ هه…آتنا…این دیگه کیه؟؟ خوب الهه ی دانایی….چرا نذاشت کریتوس خودشو بکشه؟…خودت میشنوی داره چی میگه. میگه …کریتوس تو الان لایق جانشینی اریس هستی .تو باید خدای جنگ باشی!… کریتوس هم که عقلش پاره سنگ بر نداشته که قبول نکنه…. حماسه ای که بر روی کنسول PS2 شروع شد حماسه ای است عظیم که هنوز هم این حماسه ادامه دارد .سونی با این اثر ابر شاهکار انقلابی به پا کرد و سری بازی های H&S را چندین قدم به جلو راند. سیستم مبارزات عالی که هنوز هم کسی نتوانسته به آن برسد واقعا زیباست.نبرد های عظیم با دشمنان وغولاخر هایی که در این بازی تجربه کردیم هنوز هم مزه ی آن در زیر زبانمان است.گرافیکی که قدرت کنسول سونی را به رخ کشید وهمه را مات ومبهوت کرد.روی هر بخش بازی که دست بزنید فریاد آفرین به گوش میرسد .از داستان نفسگیر تا آهنگهای شنیدنی بگیرید تا گیم پلی مجذوب کننده. چه قبول کنید چه قبول نکنید این بازی یک اسطوره است.با تشکر