02-26-2016, 12:30 AM
(آخرین ویرایش: 02-26-2016, 02:57 PM، توسط Devil Prince.)
نقد و بررسی بازی Firewatch
تاریخ انتشار بازی: 2016 - 9 Feb تاریخ انتشار نقد: 2016 - 25 Feb
نقد و بررسی مربوط به نسخه ی PC است.
شغلی برای بازنده ها!
گاهی اتفاق هایی میوفته که یه زندگی خوب رو به کابوسی تمام نشدنی تبدیل می کنه. در این شرایط افراد واکنش های متفاوتی دارن. اوایل فکر می کردم مبارزه بهترین راه حله، اما بعد از مدتی فهمیدم که زندگی، یه داستان با پایان خوش و انتخاب های درستی که باعث خوشبختی میشن، نیست. بعضی اتفاقات هستن که هیچ راه توقفی ندارن. تنها راه ممکن وقف دادن خودمون با شرایطه. من نتونستم خودمو با شرایط وقف بدم و اگه بخوام صادق باشم دیگه از زندگی متنفرم. شاید نیاز به استراحت منو مجاب به داوطلب شدن واسه این شغل کرد. شغلی که خیلی ها اونو مناسب واسه یه بازنده ی واقعی میدونن. فکر کنم در این مقطع زمانی من بهترین گزینه برای این کار هستم. حالا احساس می کنم تو یه دنیای دیگم و کاملا از آدمای دیگه دورم. البته بعد از گذشت یک ماه از کار و صحبت با Delilah که اونور جنگل تو یه برج دیگه دیدبانی میده، احساس بهتری دارم. نمی دونم اسم این رابطه ای که با اون دارم چیه ولی فکر می کنم ما خیلی به هم نزدیکیم. راستش رو بخواید هیچوقت فکر نمی کردم که نزدیک ترین آدم بهم، مایل ها ازم دور باشه و تنها راه ارتباطیمون یه بی سیم رادیویی باشه. گاهی سعی می کنم چهرشو تو ذهنم تجسم کنم، ولی نمی تونم. گاهی هم به سرم میزنه که کارم رو ول کنم و برم به برجش و ببینم که چه شکلیه، ولی می ترسم همه ی اون چیزایی که ازش تصور می کنم از هم بپاشه. اسم من Henry ـه و من یه دیدبان هستم. به زندگی من خوش اومدید!
Delilah: هی هِنری. تو چه شکلی هستی؟
Henry: خب اگه تام کروز یه برادر دو قلو داشت، اون من بودم.
Henry: خب اگه تام کروز یه برادر دو قلو داشت، اون من بودم.
Firewatch عنوانی است که در ماه دوم سال 2016 به انتشار رسید. عنوانی که احتمالا حتی اسمش به گوش خیلی از گیمر ها هم نخورده است. این بازی بدون کوچکترین ادعایی به دست گروه کوچکی از اعضای سابق استدیوی Telltale Games - که عمده ی شهرتش مرهون داستان پردازی زیبای عناوین اش است - ساخته شده است و نشان می دهد که اعضای استدیوی TG هر بازی را که طراحی کنند، تمرکز اصلی خود را بر روی داستان خواهند گذاشت، اما FW حتی ویژگی هایی دارد که آن را به اثری بر جسته تر از عناوین TG تبدیل کرده است. عنوانی که شما را در جنگل های انبوه Shoshone و ماجرا های مرموزش غرق خواهد کرد.
داستان بازی مربوط به زندگی شخصی به نام Henry است که بعد از یک سری اتفاقات ناگوار، زندگی خود را نابود شده می بیند و برای تسکین درد های خود و دور شدن از شلوغی های شهر به صورت داوطلبانه شغل دیدبانی در یک پارک جنگلی را می پذیرد و در ادامه با اتفاقات مشکوکی در جنگل مواجه می شود. هسته ی کلی داستان بسیار ساده و سر راست است، اما روایت فوق العاده، شخصیت پردازی های استادانه، پیچش های مناسب و اتمسفر منحصر به فرد بازی سبب می شوند تا با یکی از بهترین عناوین Adventure رو به رو شویم. شروع بازی به گونه ای طراحی شده است که ابتدا با انتخاب تعدادی گزینه، سرگذشت هِنری را طی دهه های گذشته ی زندگی اش شکل می دهید که چندان تفاوتی در کلیت داستان ایجاد نمی کنند و بیشتر بر روی جزئیات مانور می دهند و به طرز فکر شما درباره ی هِنری جهت می دهند. همین انتخاب های به ظاهر کوچک سبب می شود تا شما صاحب هِنری خودتان باشید و سریع تر با وی هم ذات پنداری کنید. کم تر از 15 دقیقه بعد از شروع بازی، به کمک بی سیم رادیویی با زنی به نام Delilah آشنا می شوید که او هم در نقطه ای دور دست مشغول دیدبانی است. هِنری و دِلیلا شروع خوبی را با هم ندارند و این فکر به ذهن شما خطور می کند که با شخصیت مکملی سطحی و معمولی رو به رو هستید، اما با گذشت چند روز متوجه می شوید که سخت در اشتباهید. شخصیت دلیلا در نوع خود یکی از بهترین هاست. پرداخت به این شخصیت به حدی گسترده و حرفه ای بوده است که طولی نمی کشد که شک کنید، او یک انسان مجازی است! اگرچه دلیلا تنها شخصیتی است که هِنری به طور مستقیم با او تعامل دارد، اما هرگز تکراری نمی شود و شما را خسته نمی کند؛ شخصیتی فوق العاده گرم و خوش زبان که نصف بار داستانی را به دوش می کشد. شخصیت او در کنار هِنری که از همان اول با شوخ طبعی خود در دل شما جا باز می کند، دو قطب اصلی این عنوان اند. این دو شخصیت مکمل یکدیگرند و بدون یکدیگر، غیر قابل تصور اند. شوخی ها و تکه پرانی های این دو شخصیت به قدری سرگرم کننده هستند که شما را مجاب به توقف و گوش دادن به حرف های این دو می کند؛ البته شما فقط نقش یک شنونده را ندارید و هر از گاهی می توانید از بین چند دیالوگ از پیش تعیین شده، یکی را انتخاب کنید؛ دیالوگ هایی که به صورت کاملا هدفمند و منظم در کنار هم چیده شده اند و در کنار روایت داستان بازی، شما را با ذات شخصیت ها آشنا می کنند و گاهی نیز پیش زمینه هایی از آن ها را مهیا می کنند؛ دیالوگ هایی که تک تکشان به یاد ماندنی اند و گاها جنبه ی طنز دارند و شما را حسابی می خندانند. اگرچه این انتخابات تاثیر آنچنانی در روند داستانی ندارند، اما خود سازندگان آنقدر در امر پیشروی داستانی عالی عمل کرده اند که این مشکل اصلا به چشم نخواهد آمد. نمی توان درباره ی داستان بازی حرف زد و از پیچش های به موقع و جذاب بازی چشم پوشی کرد. این پیچش ها درست در زمانی که داستان روند خطی را در پیش گرفته است، ظاهر می شوند و شما را شوکه خواهند کرد. این رویداد ها به قدری تاثیر گذار اند که فصلی نو در داستان بازی را شروع می کنند. بعضی از آن ها باعث ایجاد سوال هایی مبهم در ذهن شما می شوند؛ سوال هایی که در غرق شدن بازیباز در داستان اصلی، نقش به سزایی دارند. اتمسفر بازی هم در روایت و تاثیر هر چه بهتر داستان موثر واقع شده است. اتمسفر بازی تقریبا مشابه با عنوان تحسین شده ی The Vanishing of Ethan Carter است. تنهایی در جنگلی که راز بزرگی را در قلب خود پنهان کرده است، شما را کنجکاو خواهد کرد تا برای پی بردن به اتفاق های اطراف، تلاش کنید. استفاده از رنگ های گرم در طراحی محیط و موسیقی میخ کوب کننده ی بازی مانند قرص آرامش بخش عمل می کند و آرامشی را به شما هدیه خواهد داد که غیر قابل وصف است. هرچقدر از داستان خوب این بازی بگوییم، نمی توانیم از پایان نه چندان دلچسب بازی چشم پوشی کنیم. سازندگان در تمام طول بازی با پیچش های مختلف و اوج گیری های داستانی، سطح توقع شما را به شدت بالا می برند و باعث می شوند تا انتظار یک پایان انفجاری را داشته باشید که متاسفانه این امر تحقق نمی یابد. مشکل اصلی، خود پایان بازی نیست؛ بلکه ماهیت کلی راز اصلی بازی است که به قدر کافی جذاب، قدرتمند و پیچیده نیست و اگر از اواسط بازی قضیه روشن می شد، به هیچ وجه توانایی کشش داستان بازی را نداشت. با این حال همچنان می توان از داستان بازی لذت برد.
این دیالوگ خیلی آشناست! For God's Sake یا ...
اگر با عناوین شرکت Telltale آشنایی داشته باشید، می دانید که این شرکت اگرچه همیشه در بخش داستانی فوق العاده عمل کرده است، اما هرگز نتوانسته بازی های خود را با گیم پلی عمیق و سرگرم کننده مزیّن کند. اکنون اعضای سابق این استدیو سنت شکنی کرده اند و با ارائه ی گیم پلی قابل قبول به استدیوی قبلی خود درس داده اند! البته نمی توان گیم پلی این بازی را عالی دانست، اما در کل عملکرد سازندگان در مقایسه با ساخته های شرکت TG قابل قبول است. کل گیم پلی در حرکت از نقطه ی A به سمت نقطه ی B خلاصه می شود. در مسیر هم تعدادی موانع تعبیه شده اند که با فشردن یک کلید، پشت سر گذاشته می شوند. در برخی موارد هم مجبور به استفاده از طناب هستید. متاسفانه مراحل بعد از مدتی خسته کننده می شوند و دلیل آن را می توان نبود المان های کافی و مراحل تکراری دانست. شایان به ذکر است که این مشکل در نیمه ی دوم بازی پدید می آید که با وجود داستان قوی و طراحی خارق العاده ی محیط، قابل تحمل می شود. قدم زدن در جنگلی که زندگی را فریاد می زند، حس تکراری شدن را تا حد زیادی کاهش می دهد. این نکته را هم نباید فراموش کنیم که گیم پلی بازی حدود 5 الی 7 ساعت به طول خواهد انجامید و این احساس خستگی در بازی با این گیم پلی کوتاه کمی غیر منطقی و غیر قابل بخشش است. نکته ی بسیار جالب درباره ی نقشه ی بازی، واقع گرایانه بودن آن است. در این بازی خبری از GPS نیست. شما مجبورید تا به کمک یک قطب نما، نقشه را بخوانید و مسیر خود را پیدا کنید. ممکن است در اوایل بازی بار ها و بار ها گم شوید که این خود یکی از شیرین ترین تجربه های بازی است. بازی کاری خواهد کرد تا شما بالاخره نقشه خوانی را یاد بگیرید. کسی چه می داند؛ شاید روزی واقعا مجبور به استفاده نقشه شدید و آنگاه است که سازندگان را دعا خواهید کرد.
گرافیک سل شیدی (Cell Shade) بازی یکی از بهترین ها در نوع خود است. کیفیت بافت ها به مدد تکنولوژی SSAA عالی از آب در آمده اند و کم تر شاهد لبه های تیز و خطوط زیگزاگی در لبه ها هستیم. لازم به ذکر است که در برخی موارد شاهد تاخیر در بارگذاری بافت ها هستیم که ممکن است حتی متوجه آن هم نشوید. طراحی محیط یکی از مواردی است که سازندگان باید به خاطر آن به خود افتخار کنند. در FW شاهد محیط هایی متنوع با طراحی استادانه هستیم؛ محیط هایی که گویا کاملا واقعی اند و در نقطه ای از جهان وجود دارند. چمن زار ها، ارتفاعات و به خصوص درختان به بهترین شکل ممکن طراحی شده اند و جلوه ی زیبایی به بازی بخشیده اند؛ البته طراحی برخی از بوته ها و علف ها ضعیف و آزار دهنده است، اما در کل سازندگان به خوبی از پس طراحی محیط بر آمده اند. افکت آتش در سطح خوبی قرار دارد، اما همه ی افکت ها به خوبی افکت آتش نیست. کم کاری سازندگان در ایجاد افکتی مناسب برای آب های روان غیر قابل توجیه است. به ویژه آبی که از بالای یک آبشار به سمت پایین سقوط می کند. در این موقعیت، آب مانند پارچه ی سفیدی است که از ارتفاع آویزان شده است! نور پردازی FW در یک کلام خیره کننده است. به کمک تکنولوژی Bloom شاهد یک نورپردازی زیبا و طبیعی هستیم که چشم ها را نوازش می دهد. در نقطه ی مقابل، سایه زنی هم در سطح بسیار بالایی قرار دارد و تقریبا بی نقص است؛ البته مشکل کوچکی هم وجود دارد. سازنده ها فراموش کرده اند که سایه ی هِنری را درست طراحی کنند! از نظر جزئیات گرافیکی، بازی عملکرد نوسان داری را داشته است. در برخی از محیط ها شاهد جزئیات بسیار بالایی هستیم که فراتر از انتظار است و گاهی نیز شاهد جزئیات بسیار پایینی هستیم که برخی از محیط های بازی را خالی نشان می دهند. شاید بارز ترین مشکل بخش گرافیک را باید در دورنما های بازی جستوجو کرد. طراحی دورنما ها اصلا خوب نیست و جز در چند مورد، حرف خاصی برای گفتن ندارد و بیشتر شبیه به یک نقاشی بر روی کاغذ است تا یک مدل سه بعدی! این مشکل از کیفیت گرافیک هنری بازی کاسته است، اما همچنان می توان از گرافیک هنری بازی لذت برد.
پیش تر در مورد موسیقی فوق العاده تاثیر گذار بازی صحبت کردیم و گفتیم که موسیقی چقدر نقش مهمی را در القای اتمسفر بازی ایفا می کند، اما مشکل اصلی این است که این موسیقی های زیبا فقط در موارد خاصی قابل شنیدن اند و در موقعیت های دیگر شاهد هیچ موسیقی نیستیم که در نوع خود واقعا عجیب است. انتظار می رفت سازندگان حداقل یک موسیقی ثابت را برای گیم پلی بازی در نظر می گرفتند. صدا گذاری بازی هیچ نقصی ندارد و کامل ترین بخش بازی است. صدای راه رفتن بر روی چمن زار ها، کنار زدن علف ها، صدای باد، آبی که از بالای آبشار سقوط می کند و ... زنده بودن جنگل را یادآوری می کند. صدای گرم و جذاب صداپیشگان بازی در کنار صداپیشگی تمام عیارشان نیز قابل تحسین است و به هِنری و دلیلا شخصیت بخشیده است. شاید اگر صداپیشگان خوب عمل نمی کردند، با شخصیت هایی با این سطح تاثیر گذاری رو به رو نبودیم.
موسیقی بی نظیر و منظره ی دیدنی این مرحله از بازی برای همیشه در ذهنتان جاودانه خواهد شد!
نور پردازی هم خیره کننده است.
رستگاری در 78 روز! بازی Firewatch در سکوت کامل معرفی شد؛ در سکوت کامل منتشر شد و حالا با فروش خوب، مزد خودش را گرفت. FW عنوانی خوش ساخت و قابل ستایش است و اگر ادامه دار باشد، می تواند نامی را در بین بزرگان سبک Adventure دست و پا کند. این عنوان فقط به افرادی پیشنهاد می شود که داستان را مقدم بر گیم پلی می دانند. اگر جزو این گروه هستید، لحظه ای در تهیه ی بازی درنگ نکنید، اما اگر از عاشقان اکشن و گیم پلی پر افت و خیز هستید، از این بازی فاصله بگیرید!
مزایا: شخصیت پردازی عالی - پیچش های خوب داستانی - طراحی به یاد ماندنی محیط
معایب: پایان نه چندان دلچسب - گیم پلی خسته کننده - طراحی ضعیف بیشتر دورنما ها
داستان: 10\9 گرافیک:10\8.6 موسیقی و صداگذاری: 10\9.5 گیم پلی: 10\7
نمره ی کل: 10\8.5
!Good Hiking
===
آلبوم تصاویر بازی