04-06-2016, 09:24 PM
گور پدر نقد! | دریچهای که هرگز دیده نشد را دریابیم!
مدتی پیش که در حال گشت و گذار در فضای مجازی بودم، تصویری را دیدم که بسیار توجهم را جلب کرد. تصویر، پسر بچهای را نشان میداد که علیرغم سن بسیار پایین خود، تعداد زیادی آجر را در دست داشت و حمل میکرد. آری، پسرک کارگر بود و ظاهرا پشتکار زیادی هم داشت...! پسرک خیلی کوچک بود اما به هیچ وجه ضعیف نبود! پسرک خیلی کوچک بود اما بار زیادی را بر دوش میکشید. همین تصویر، جرقه نوشتن این دستنوشته را در ذهن من زد.
شاید با خود بگویید ربط این نوشته به دنیای بازیهای رایانهای چیست؟ شاید هم به هیچ وجه نپرسید و اصلا حتی برایتان مهم هم نباشد! اما از طرفی دیگر، به صورت کاملا متقابل و منصفانه، پرسیدن یا نپرسین شما هم برای بنده مهم نخواهد بود و در هر صورت توضیحی که باید بدهم را خواهم داد...!
بسیار جالب است... دقیقا همانند پسر بچهای که نماد مقدمه نوشته ما بود، بسیاری از بازیها هم اینچنیناند و اینگونه رفتاری از خود نشان میدهند. بازیهایی که کوچکاند اما ضعیف نه! بازیهایی که کوچکاند و بعضا مستقل، اما علیرغم کوچکیشان بار سنگینی به دوش میکشند و مفاهیم زیادی برای انتقال و حرفهای زیادی برای گفتن دارند. اینگونه بازیها لایق ستایشاند... دقیقا همانند آن پسرک که لایق ستایش بود و لیاقتش را داشت که به خاطرش چند لحظه تفکر کنیم... تفکری با یک دید تازه... تفکری که عموم عوام از انجام آن عاجزند یا اینکه فقط به آن تظاهر میکنند. تظاهری پوچ که ارزش یک نیم نگاه هم ندارد!
بعضی از بازیها برای درک شدن ساخته شدهاند نه نقد شدن... بعضی از عناوین برای مخاطب ارزش قائلاند و به گونهای ساخته شدهاند که میخواهند من و شما را به فکر وادارند. پس چرا ما هم برای آنها ارزش قائل نباشیم؟ چرا با درک آنها چیزی به خودمان اضافه نکنیم؟ اینگونه عناوین را باید با یک دیده تازه دید و از زاویهای به آنها نگاه شود که درک شوند. فقط کافیست یک بار آن ذرهبین کوفتی نقد کردن را کنار بگذاریم و وجهه نقادانه نگیریم و ذهن خود را تمام و کمال به بازی بدهیم... فقط کافیست یک بار چشمان خود را بر روی گرافیک لعنتی و باگ و گلیچ و افت فریم کذایی ببندیم و یاد بگیریم که ایراد گرفتن با کلاس نیست...! سپس ذهن خود را برای دریافت مفاهیم بازی باز کنیم... آن جاست که در مییابیم بعضی از عناوین چقدر زیبا هستند و چقدر حرفهای ناگفته در دل خود جای دادند. و آن جاست که لذت میبریم از طرز فکر سازنده بازی که توانسته مفاهیمی را به طرز بسیار هنرمندانه در دل خود جای دهد و همچنین لذت میبریم از نوع نگاه خودمان که توانستیم آن مفاهیم را دریابیم.
بیایید کمی با خودمان فکر کنیم و برای چند لحظه خودخواهی را کنار بگذاریم و خودمان اولویت نباشیم...! بیایید فکر کنیم در مورد سازندگان بازیها... افرادی که بعضی اوقات وقت و هنر و حرفه خود را تمام و کمال در یک عنوان اعمال میکنند و تا جایی که بتوانند، در القای مفاهیمی ارزشمند به من و شما کم نمیگذارند... اما بعضی از گیمران به ظاهر منتقد بزرگوار چه میکنند؟ تنها اشکالات و ایرادات عنوان را میبینند و مد نظر قرار میدهند و به بیان آنها افتخار میکنند...
قبول دارم که انتقاد یک حق است... یک حق طبیعی... اما بیان آن در قالب انتشار یک مقاله آن هم در یک فضای عمومی همانند همین انجمن چیزی است که جرئت و از آن مهمتر هنر میطلبد؛ وگرنه همه ما از اول دبستان نوشتن را یاد گرفتهایم...! بهتر است در زمینه مقالهنویسی صحبت را کوتاه کنم و شما را به اولین دست نوشته ارجاع دهم.
و اما در مورد درک عناوین...
بعضی از عناوین همانند یک سفره هستند... سفرهای که برای ما پهن شده و میتوانیم از هر کجایش استفاده کنیم. اما ما چه میکنیم؟ با افتخار اعلام میکنیم که بازی فلان جایش کج بود! فلان جایش به دل ننشست! و در آن لحظه است که حس میکنیم منتقد قهاری هستیم و توانستیم از بازی عیب و ایراد استخراج کنیم...! اما بد نیست هر از گاهی کنار بکشیم... کنار بکشیم از نوشتن و تخریب کردن... کنار بکشیم از نعره زدن مشکلات یک عنوان در یک فضای عمومی همانند همین انجمن خودمان! و سپس آغاز کنیم... آغاز کنیم به یاد گرفتن تحلیل و درک یک اثر... آغاز کنیم به استخراج مفاهیم از یک عنوان خاص... این کنار کشیدن و آغاز کردن است که من و شما را به یک انسان خاص و صد البته به یک گیمر خاص تبدیل میکند...
مشکلات و عیب و ایرادها خودشان پیدا میشوند... بهتر است که من و شما خودمان را زیاد درگیر آنها نکنیم...
تمام این دست نوشته در این عبارت خلاصه میشود: بعضی از عناوین را درک کنیم نه نقد! همین...!
موفق و پیروز باشید.
پ.ن: مثل دست نوشتههای قبلی، عبارتهای نامتعارف بسیار زیادی توی متن وجود داره که حضورشون الزامی بود!
پ.ن2: یه متن وجود داره در مورد بازیها که ما چی ازشون یاد گرفتیم. متنی که توی این مایهها بود: «من از کال او دیوتی یاد گرفتم که فلان.... من از اسسینز کرید یاد گرفتم که فلان.... من از متالگیر یاد گرفتم که فلان...!» عاجزانه خواهش میکنم که اون متن رو با این نوشته مرتبط ندونید و اینجا هم کپیش نکنید... حرف این دست نوشته با اون متن کلیشهای کاملا جداست!
با سپاس.
?Sigint: Snake, why are you smoking a Cigarette
.Naked Snake: It's a Cigar
.Sigint: Cigar, Cigarette, same thing
!Naked Snake: It's *NOT* the same thing
.Naked Snake: It's a Cigar
.Sigint: Cigar, Cigarette, same thing
!Naked Snake: It's *NOT* the same thing