08-03-2013, 08:12 PM
نام بازی : the walking dead 400 days
ناشر :telltale games
سازنده:telltale games
پلتفورم:pc xbl psn ps vita ios mac
دنیای کثیفیه دنیای بی رحمیه هیچ کس قابل اعتماد نیست هیچ چیز سر جای خودش نیست همه چیز بهم ریخته است دروغ ریا بین اهالی این دنیا بیداد میکنه جایی که دیگه انسانها مالک مطلق اون نیستن دیگه این زنده ها نیستن که تصمیم میگیرن حالا این مرده ها هستن که تصمیم میگیرن اما نباید تسلیم شد نباید تن به کارهای ذلت بار داد باید جنگید هم با مرده ها هم با زنده هایی که لیاقت مردن دارن
خطر اسپویل
پنج نفر پنج داستان
بعد از موفقیت های بیشماری که بازی ساخت شرکت telltale games درسال قبل با نام TWD بدست آورد بازی داستان محوری که برخلاف انتظارات game of the year شد بازی زیبایی که پایان زیباتری داشت چونکه اصولا همیشه پایان های تراژدیک بیشتر در خاطر انسانها میماند این شرکت که در حال ساخت بازی دیگری هست اما یک اپیزود دیگر برای این بازی با نام 400 روز ارائه کرد تا طرفداران خود را حفظ کند . داستان این بازی خیلی کوتاه هست اما ارزش زیادی دارد در این زمان که بازیهایی با داستان غنی و فوق العاده به وفور یافت نمیشود باید دست سازندگان این بازی را بوسید که داستان را فدای منفعت خواهی و پول پرستی خود نمیکنند . در این بازی تصمیماتی که اتخاذ میکنید در روند داستان و هم چنین قسمت پایانی بازی تاثیر دارد و این بازی نیازمند دانستن زبان انگلیسی در حد متوسط میباشد تا جذابیت بازی بیشتر شود.
داستان بازی روایت پنج نفر یه نامهای wince wyatt shell russel bonnie هست که هر کدوم در شرایط خاص درگیر حوادثی در دنیای آخرالزمانی بازی میشوند در این بازی که خیلی اکشن نیست و زامبی ها به جز چند مورد به شما حمله نمیکنند اما جذابیت خود را دارد wince مردی است که در ابتدای بازی شخصی را میکشد که این شخص نشان داده نمیشودبعد ازآن صدای آژیر ماشین پلیس اورا فراری میدهد اما قبل از این که او دستگیر شود شما با اولین تصمیم مهم بازی مواجه میشوید که تفنگ خود را گم و گور کنید یا آنرا در دست خود نگه دارید سکانس بعدی بازی در اتوبوس زندانیان است اتوبوسی که فقط 5 زندانی دارد سه نفر در یک سمت دونفر در سمت دیگر شما بین دو زندانی قرار دارید و مکالمه ای بین شما پیش میاید که در شخصیت پردازی و همزاد پنداری با wince به شما کمک میکند مکالمه بطور خلاصه در مورد جرم هر زندانی و جر و بحث بین دو زندانی هم صحبت با wince هست از سمت دیگر دو زندانی سیاهپوست در سمت دیگر هم مشغول مجادله هستند که ناگهان زندانی پشتی با زینجیر دردستان خود در صدد بر می آید تا نفر جلوییرا خفه کند اما این پایان اتفاقات ناگوار نیست چون وینس و دوستانش از پنجره ی زندان زامبی هارو میبینند که به سمت اتوبوس می آیند . نگهبانان متشنج میشوند اما آنها هم جرئت نزدیک شدن ندارند با کمک خواستن های دیگر زندانیان یکی از نگهبانان برای کمک می آید و با تفنگ زندانی مهاجم را تهدید میکند اما او زبان نفهم تر از این حرفهاست . زامبی ها دورتادور اتوبوس را محاصره کرده اند نگهبان حول میشود وشلیک میکند هردو زندانی می میرند یکی خفه میشود یکی با گلوله
زامبی ها وارد اتوبوس میشوند وینس از نگهبان میخواهد تا دست آنها را باز کند اما زامبی ها امان نمیدهند یکی از زرنگ هاشون گردن نگهبان را میجود تفنگ او روی زمین میفتد وینس به کمک دو زندانی دیگر تفنگ را بر میدارد و ذیگر درنگ جایز نیست با یک شلیک زامبی کشته میشود حالا دغدغه ی آنها باز کردن زنجیر پاهایشان است پس از جر و بحثی کوتاه تصمیم میگیرند که به قفل هل شلیک کنند اما یکی از زندانیان باید فدا میشد این تصمیم گیری با شماست اما شخصیت پردازی که پیش از این انجام شده کار را برای شما سخت میکند در نهایت هر تصمیمی که بگیرید با زندانی دیگر دو نفری فرار میکنید
داستان بعد wyatt است او و یک مرد دیگر است که دارند سوار بر ماشین از دست ماشینی دیگر فرار میکنند این جا شمایید که باید تفنگ دست بگیرید و چند شلیک برای دور کردن ماشین مهاجم انجام دهید در یک فر صت مناسب وارد یک فرعی میشوید ماشینی که در حال تعقیب شم بود گم میشود حالا مکالمه ای شکل میگیرد و شما میتوانید تقصیر هارا گردن دوستتان بیاندازید یا اورا مبرا از هر گناهی بکنید پس از مدتی کوتاه شما به یک نفر میزنید ترمز و توقف در کوتاهترین زمان انجام میشود دوستتان میگوید که یک آدم را زدم و او مطمئن هست اما ترس برای بیرون رفتن از ماشین باعث مکالمه ای دیگر میشود و این تصمیم شماست که بیرون بروید یا دوستتان یا گزینه ی آخر سنگ کاغذ قیچی که مثلا ایده ای تازه در این بازیست اگر ببرید در ماشین می مانید و اگر ببازید باید از ماشین بیرون بروید (من که نتونستم از ماشین بیرون برم به همین خاطر فقط اتفای که در ماشین می افتد را می گویم ) شما پشت فرمان میروید و ناگهان چشمتان به نور ماشینی از جلو میخورد یک نفر پایین می آید و با شما که داخل ماشین هستید درگیر میشود و شما باید اوا دور کنید اگر موفق به انجام این کار بشوید باید سریع ماشین را روشن کرده و فرار کنید و دوستتان را تنها بگذارید .
سومین نفر russel است او تنها در جاده ای بی انتها در حال قدم زدن است که با یک ماشین روبرو میشود ماشین می ایستد و شما سوار میشوید مکالمه شروع میشود و راننده از شما میپرسد که وسط جاده چه میکنید که شما میگویید گروهتان را گم کرده اید و سپس مکالمه هایی انجام میشود تا شما را به شخصیت راسل نزدیک کند ماشین شما نزدیک یک متل می ایستد و شما و راننده برای کمک از ماشین پیاده میشوید از داخل متل به شما تیر اندازی میشود شما باید در یک گیم پلی مثلا متنوع تند تند پشت دیوار ها کاور بگیرید و شلیک کنید تا راننده کمی جلو برود و بعد نوبت شماست که به سمت دیوار بعدی بروید بالاخره از در پشتی وارد میشوید و یک پیرمرد و پیرزن را میبینید راننده میخواهد که آنها را بکشد و شما میتوانید با او موافق باشید یا مخالف در صورت مخالفت که کار انسانی تری است شما به حال قهر خارج میشوید اما صدای دو گلوله را میشنوید .
bonnie اولی زن داستان بازی است در ابتدا در حال مکالمه با مردی هستید همسر دارد پس از چند دقیقه همسر او با کوله پشتی می آید و راه می افتید تصمیم این است که به او بگویید دزدی کرده است یا نه پس از مدتی کوتاه چند نفر به شما شلیک می کنند و باید فرار کنید اما شما تیر میخورید و زن که از قبل به شما مشکوک بود از شوهرش میخواهد که فرار کنند آنها فرا میکنند و شما تنها میمانید از سرازیری سر میخورید به جاده میرسید و برای اولین بار در بازی باید زامبی بکشید با لگد او را ازبین میبرید و وارد مزرعه ای میشوید باید از بین کرت ها به جلو بروید و از دست راهزنان فرار کنید وقتی موفق به این کاربشوید یک تراکتور را میبینید پشت آن قایم میشوید و یک بیل بدست میگیرید یک نفر به سمت شما نزدیک میشود و با بیل او را میزنید او راهزن نیست همان زن مشکوک است که میمیرد شوهرش سر میرسد و شما میتوانید به او دروغ بگویید یا راست
آخرین داستان مروط به shell است او هم زنی جوان است که به همراه خواهر خود در یک رستوران به همراه چند نفر دیگر دریک رستوران زندگی میکنند این قسمت شبیه ترین قسمت به بازی اصلی است که میتوانید راه بروید و به میل خود روی اشیا یا اراد کلیک کنید تا آنهارا به صحبت وا دارید وقتی به پشت رستوران میروید یک مرد زامبی هایی را می بینید که دستشان بسته است پس از مدتی که وارد شوید سر و صدایی میشنوید و به بیرون میروید چندتا از مردها یک مرد دیگر را گرفته اند و دستها و چشمهای اورا یسته اند و شما تصمیم می گیرید که اورا بکشید یا آزاد کنید سکانس بعدی در یک روز ریگر است شما در حال بازی با خواهر خود هستید که خبر میدهند که یکی از زنان داروها و غذاهارا برداشته و فرار کرده شما میتوانید بدون او بروید یا اینکه تصمیم بگیرید تا او ا بکشید .
در قسمت پایانی شاهد یک زن سیاهپوست هستید که نزدیک یک تابلو عکسهایی مربوط به بازمانده ها را نگاه میکند عکس پنج نفری را که با آنها بازی کردید را بر میدارد و با موبایل به یک نفر خبر میدهد که میخواهد به دنبال آنها رفته و آنهارا به گروه خودش ببرد او به نزدیک یک چادر میرود وشما wince wyatt russel bonnie shell را نزدیک یک آتش میبیند و از آنها میخواهید که به گروه او بروند و اینجاست که تصمیم گیری های شما باعث میشو که آنها به شما ملحق شوند یا خیر
اما یکی از نکاتی که من در ای بازی دیدم این بود که تصمیمات شما دروغ یا راست کمکی به ملحق شدن آنها نمی کند یعنی دلیل منطقی وجود ندارد که اگر راست گو باشید ملحق میشوید یا دروغگو ولی با این حال هنوز هم شخصیت پردازی عالی است و شما تا آخر بازی میخکوب میکند گرافیک بازی cell shade است و خیلی به این نسل نمیخورد و لی هنوز هم گیمران هارکور را مجذوب خود میکند تا اینکه انتظار برای فصل دوم کمی راحت تر شود
میانگین نمرات بازی تا این لحظه : 78 است که نمره ی خوبی برای این بازی که dlc محسوب میشود هست .
ناشر :telltale games
سازنده:telltale games
پلتفورم:pc xbl psn ps vita ios mac
دنیای کثیفیه دنیای بی رحمیه هیچ کس قابل اعتماد نیست هیچ چیز سر جای خودش نیست همه چیز بهم ریخته است دروغ ریا بین اهالی این دنیا بیداد میکنه جایی که دیگه انسانها مالک مطلق اون نیستن دیگه این زنده ها نیستن که تصمیم میگیرن حالا این مرده ها هستن که تصمیم میگیرن اما نباید تسلیم شد نباید تن به کارهای ذلت بار داد باید جنگید هم با مرده ها هم با زنده هایی که لیاقت مردن دارن
خطر اسپویل
پنج نفر پنج داستان
بعد از موفقیت های بیشماری که بازی ساخت شرکت telltale games درسال قبل با نام TWD بدست آورد بازی داستان محوری که برخلاف انتظارات game of the year شد بازی زیبایی که پایان زیباتری داشت چونکه اصولا همیشه پایان های تراژدیک بیشتر در خاطر انسانها میماند این شرکت که در حال ساخت بازی دیگری هست اما یک اپیزود دیگر برای این بازی با نام 400 روز ارائه کرد تا طرفداران خود را حفظ کند . داستان این بازی خیلی کوتاه هست اما ارزش زیادی دارد در این زمان که بازیهایی با داستان غنی و فوق العاده به وفور یافت نمیشود باید دست سازندگان این بازی را بوسید که داستان را فدای منفعت خواهی و پول پرستی خود نمیکنند . در این بازی تصمیماتی که اتخاذ میکنید در روند داستان و هم چنین قسمت پایانی بازی تاثیر دارد و این بازی نیازمند دانستن زبان انگلیسی در حد متوسط میباشد تا جذابیت بازی بیشتر شود.
داستان بازی روایت پنج نفر یه نامهای wince wyatt shell russel bonnie هست که هر کدوم در شرایط خاص درگیر حوادثی در دنیای آخرالزمانی بازی میشوند در این بازی که خیلی اکشن نیست و زامبی ها به جز چند مورد به شما حمله نمیکنند اما جذابیت خود را دارد wince مردی است که در ابتدای بازی شخصی را میکشد که این شخص نشان داده نمیشودبعد ازآن صدای آژیر ماشین پلیس اورا فراری میدهد اما قبل از این که او دستگیر شود شما با اولین تصمیم مهم بازی مواجه میشوید که تفنگ خود را گم و گور کنید یا آنرا در دست خود نگه دارید سکانس بعدی بازی در اتوبوس زندانیان است اتوبوسی که فقط 5 زندانی دارد سه نفر در یک سمت دونفر در سمت دیگر شما بین دو زندانی قرار دارید و مکالمه ای بین شما پیش میاید که در شخصیت پردازی و همزاد پنداری با wince به شما کمک میکند مکالمه بطور خلاصه در مورد جرم هر زندانی و جر و بحث بین دو زندانی هم صحبت با wince هست از سمت دیگر دو زندانی سیاهپوست در سمت دیگر هم مشغول مجادله هستند که ناگهان زندانی پشتی با زینجیر دردستان خود در صدد بر می آید تا نفر جلوییرا خفه کند اما این پایان اتفاقات ناگوار نیست چون وینس و دوستانش از پنجره ی زندان زامبی هارو میبینند که به سمت اتوبوس می آیند . نگهبانان متشنج میشوند اما آنها هم جرئت نزدیک شدن ندارند با کمک خواستن های دیگر زندانیان یکی از نگهبانان برای کمک می آید و با تفنگ زندانی مهاجم را تهدید میکند اما او زبان نفهم تر از این حرفهاست . زامبی ها دورتادور اتوبوس را محاصره کرده اند نگهبان حول میشود وشلیک میکند هردو زندانی می میرند یکی خفه میشود یکی با گلوله
زامبی ها وارد اتوبوس میشوند وینس از نگهبان میخواهد تا دست آنها را باز کند اما زامبی ها امان نمیدهند یکی از زرنگ هاشون گردن نگهبان را میجود تفنگ او روی زمین میفتد وینس به کمک دو زندانی دیگر تفنگ را بر میدارد و ذیگر درنگ جایز نیست با یک شلیک زامبی کشته میشود حالا دغدغه ی آنها باز کردن زنجیر پاهایشان است پس از جر و بحثی کوتاه تصمیم میگیرند که به قفل هل شلیک کنند اما یکی از زندانیان باید فدا میشد این تصمیم گیری با شماست اما شخصیت پردازی که پیش از این انجام شده کار را برای شما سخت میکند در نهایت هر تصمیمی که بگیرید با زندانی دیگر دو نفری فرار میکنید
داستان بعد wyatt است او و یک مرد دیگر است که دارند سوار بر ماشین از دست ماشینی دیگر فرار میکنند این جا شمایید که باید تفنگ دست بگیرید و چند شلیک برای دور کردن ماشین مهاجم انجام دهید در یک فر صت مناسب وارد یک فرعی میشوید ماشینی که در حال تعقیب شم بود گم میشود حالا مکالمه ای شکل میگیرد و شما میتوانید تقصیر هارا گردن دوستتان بیاندازید یا اورا مبرا از هر گناهی بکنید پس از مدتی کوتاه شما به یک نفر میزنید ترمز و توقف در کوتاهترین زمان انجام میشود دوستتان میگوید که یک آدم را زدم و او مطمئن هست اما ترس برای بیرون رفتن از ماشین باعث مکالمه ای دیگر میشود و این تصمیم شماست که بیرون بروید یا دوستتان یا گزینه ی آخر سنگ کاغذ قیچی که مثلا ایده ای تازه در این بازیست اگر ببرید در ماشین می مانید و اگر ببازید باید از ماشین بیرون بروید (من که نتونستم از ماشین بیرون برم به همین خاطر فقط اتفای که در ماشین می افتد را می گویم ) شما پشت فرمان میروید و ناگهان چشمتان به نور ماشینی از جلو میخورد یک نفر پایین می آید و با شما که داخل ماشین هستید درگیر میشود و شما باید اوا دور کنید اگر موفق به انجام این کار بشوید باید سریع ماشین را روشن کرده و فرار کنید و دوستتان را تنها بگذارید .
سومین نفر russel است او تنها در جاده ای بی انتها در حال قدم زدن است که با یک ماشین روبرو میشود ماشین می ایستد و شما سوار میشوید مکالمه شروع میشود و راننده از شما میپرسد که وسط جاده چه میکنید که شما میگویید گروهتان را گم کرده اید و سپس مکالمه هایی انجام میشود تا شما را به شخصیت راسل نزدیک کند ماشین شما نزدیک یک متل می ایستد و شما و راننده برای کمک از ماشین پیاده میشوید از داخل متل به شما تیر اندازی میشود شما باید در یک گیم پلی مثلا متنوع تند تند پشت دیوار ها کاور بگیرید و شلیک کنید تا راننده کمی جلو برود و بعد نوبت شماست که به سمت دیوار بعدی بروید بالاخره از در پشتی وارد میشوید و یک پیرمرد و پیرزن را میبینید راننده میخواهد که آنها را بکشد و شما میتوانید با او موافق باشید یا مخالف در صورت مخالفت که کار انسانی تری است شما به حال قهر خارج میشوید اما صدای دو گلوله را میشنوید .
bonnie اولی زن داستان بازی است در ابتدا در حال مکالمه با مردی هستید همسر دارد پس از چند دقیقه همسر او با کوله پشتی می آید و راه می افتید تصمیم این است که به او بگویید دزدی کرده است یا نه پس از مدتی کوتاه چند نفر به شما شلیک می کنند و باید فرار کنید اما شما تیر میخورید و زن که از قبل به شما مشکوک بود از شوهرش میخواهد که فرار کنند آنها فرا میکنند و شما تنها میمانید از سرازیری سر میخورید به جاده میرسید و برای اولین بار در بازی باید زامبی بکشید با لگد او را ازبین میبرید و وارد مزرعه ای میشوید باید از بین کرت ها به جلو بروید و از دست راهزنان فرار کنید وقتی موفق به این کاربشوید یک تراکتور را میبینید پشت آن قایم میشوید و یک بیل بدست میگیرید یک نفر به سمت شما نزدیک میشود و با بیل او را میزنید او راهزن نیست همان زن مشکوک است که میمیرد شوهرش سر میرسد و شما میتوانید به او دروغ بگویید یا راست
آخرین داستان مروط به shell است او هم زنی جوان است که به همراه خواهر خود در یک رستوران به همراه چند نفر دیگر دریک رستوران زندگی میکنند این قسمت شبیه ترین قسمت به بازی اصلی است که میتوانید راه بروید و به میل خود روی اشیا یا اراد کلیک کنید تا آنهارا به صحبت وا دارید وقتی به پشت رستوران میروید یک مرد زامبی هایی را می بینید که دستشان بسته است پس از مدتی که وارد شوید سر و صدایی میشنوید و به بیرون میروید چندتا از مردها یک مرد دیگر را گرفته اند و دستها و چشمهای اورا یسته اند و شما تصمیم می گیرید که اورا بکشید یا آزاد کنید سکانس بعدی در یک روز ریگر است شما در حال بازی با خواهر خود هستید که خبر میدهند که یکی از زنان داروها و غذاهارا برداشته و فرار کرده شما میتوانید بدون او بروید یا اینکه تصمیم بگیرید تا او ا بکشید .
در قسمت پایانی شاهد یک زن سیاهپوست هستید که نزدیک یک تابلو عکسهایی مربوط به بازمانده ها را نگاه میکند عکس پنج نفری را که با آنها بازی کردید را بر میدارد و با موبایل به یک نفر خبر میدهد که میخواهد به دنبال آنها رفته و آنهارا به گروه خودش ببرد او به نزدیک یک چادر میرود وشما wince wyatt russel bonnie shell را نزدیک یک آتش میبیند و از آنها میخواهید که به گروه او بروند و اینجاست که تصمیم گیری های شما باعث میشو که آنها به شما ملحق شوند یا خیر
اما یکی از نکاتی که من در ای بازی دیدم این بود که تصمیمات شما دروغ یا راست کمکی به ملحق شدن آنها نمی کند یعنی دلیل منطقی وجود ندارد که اگر راست گو باشید ملحق میشوید یا دروغگو ولی با این حال هنوز هم شخصیت پردازی عالی است و شما تا آخر بازی میخکوب میکند گرافیک بازی cell shade است و خیلی به این نسل نمیخورد و لی هنوز هم گیمران هارکور را مجذوب خود میکند تا اینکه انتظار برای فصل دوم کمی راحت تر شود
میانگین نمرات بازی تا این لحظه : 78 است که نمره ی خوبی برای این بازی که dlc محسوب میشود هست .
I'm nuclear
I'm wild
I'm breaking up inside
A heart of broken glass
Defiled
Deep inside
The abandoning child
I'm wild
I'm breaking up inside
A heart of broken glass
Defiled
Deep inside
The abandoning child