02-05-2015, 04:03 PM
سلام دوستان این اولین پستم هست که یه داستانیه که خودم نوشتم از جایی هم کپی نکردم . نمیدونستم کجا بزارم بنابرین اینجا گذاشتم ممنون.
خیابان 23
چشمانش قرمز شده بود نفس زنان به سمت کمپ میدوید افتاب در حال غروب بود پایش به سنگی گیر کرد و پیکرش بر ومین سرد و مرده ی چمنزار افتاد درد شدیدی در پایش ایجاد شد برخاست و اینبار با سرعت کمتری شروع به دویدن کرد، اتش کمپ از بالای تپه دیده میشد، تصور اینکه اذوقه های دزدیده شده از خیابان 23 را به کمپ برساند خوشحالش میکرد ، چمنزار در تاریکی فرو رفت چشم های قرمز براق از تاریکی نگاهش میکردند ترس اعماق وجودش را گرفته بود کم کم به چادر های کمپ نزدیک میشد ، به کمپ رسید، آرام از بین سیم های خاردار رد شد و به داخل راه یافت ، چیزی را که میدید باور نمیکرد افراد کمپ به طرز وحشتناکی کشته شده بودند و خرخره هایشنان جویده شده بود ، دستش را به سمت کوله اش برد و چاقوی قدیمی اش را در دست گرفت قدم هایش موجب خش خش برگ های زمین میشد به سمت چادری رفت و داخل شد خون به دیواره های چادر پاشیده شده بود ، صدای نفس های یک حیوان یا... را در پشت سرش حس میکرد سر جایش خشکش زد ، ارام برگشت و ناگهان...
این داستان ادامه دارد... قسمت اول فصل اول
خیابان 23
چشمانش قرمز شده بود نفس زنان به سمت کمپ میدوید افتاب در حال غروب بود پایش به سنگی گیر کرد و پیکرش بر ومین سرد و مرده ی چمنزار افتاد درد شدیدی در پایش ایجاد شد برخاست و اینبار با سرعت کمتری شروع به دویدن کرد، اتش کمپ از بالای تپه دیده میشد، تصور اینکه اذوقه های دزدیده شده از خیابان 23 را به کمپ برساند خوشحالش میکرد ، چمنزار در تاریکی فرو رفت چشم های قرمز براق از تاریکی نگاهش میکردند ترس اعماق وجودش را گرفته بود کم کم به چادر های کمپ نزدیک میشد ، به کمپ رسید، آرام از بین سیم های خاردار رد شد و به داخل راه یافت ، چیزی را که میدید باور نمیکرد افراد کمپ به طرز وحشتناکی کشته شده بودند و خرخره هایشنان جویده شده بود ، دستش را به سمت کوله اش برد و چاقوی قدیمی اش را در دست گرفت قدم هایش موجب خش خش برگ های زمین میشد به سمت چادری رفت و داخل شد خون به دیواره های چادر پاشیده شده بود ، صدای نفس های یک حیوان یا... را در پشت سرش حس میکرد سر جایش خشکش زد ، ارام برگشت و ناگهان...
این داستان ادامه دارد... قسمت اول فصل اول