06-04-2015, 09:50 PM
به نام خدا
سلام بعد مدتی بسیار طولانی برگشتم و این کار نا تمام رو تمام کنم و کاری جدید رو شروع کنم.امید وارم که داستان رو خوانده باشید وادامه داستان
آن همسایه لعنتی پشت در .. تنها او نه بلکه دو تا نفر هم کنار او بودش
این که مهم نیست .در دست این سه آدم گستاخ و شرور تفنگ هم بود .
سریع وارد خانه شدن و پدر و مادر سینا رو بدون سرو صدا با آمپول بیهوش کردند.نپرسین که سینا چی کار می کرد چون بسیار بسیار تو مد بازی بود و هیچی نشنید .
الان شما می گین اون یارو میاد سینا می کشه و داستان تمام.
نه اینطوری نیست
دو ساعت گذشت و هیچ اتفاقی نیوفتاد .سینا خسته شده بود و بازی کردن رو قطع کرد .
مثل مرده ها از طبقه دوم آمد طبقه اول و رفت به طرف آشبز خانه .همان مرد همسایه رو دید و.......
داستان رو هر طور که دوست دارید تمام کنید.
منتظر داستان جدید باشید
آره من برگشتم، ولی میرم و دوباره میام