07-08-2016, 09:06 AM
(آخرین ویرایش: 07-08-2016, 09:32 AM، توسط saeed aghababaee.)
به چه روزی افتادهام… کارم از نفسهای آخر هم گذشته است. دیگر حتی نفسی باقی نمانده که به شماره افتاده باشد و صدای خسخس ضجهگونه آن ها را نیز نمیشنوم. مدتهاست که شبم، چه “طولانیزمانیست” رنگ خورشید و روشنایی واقعی را ندیدهام وحتی آفتابی ملایم تنم را که آماج زخم و جرح و خون و چرک است، نوازش نداده است. مدت هاست که روشنایی از من رخت بربسته است. مدت هاست که آفتاب روی تنم نیارمیده است و در عوض، تاریکی و سیاهی بر جسم و قلبم خوش لمیده است که گویی آرامگاه ابدی آن است. زمانهایی بس طولانیست که تشنگی و عطش سینه و گلویم را خشک کرده است و اما دریغ از آبی و دریغ از رفع عطش. به جای آب، سینه عطشانم با خون آبیاری میشود و هر لحظه مرا دلسوختهتر و عطشانتر از قبل باقی میگذارند. گرد و غباری محو از خاطرات گذشته نیز دیگر باقی نمانده است و حتی بارقه های امید نیز از روزگار حزنانگیزم رخت بربستهاند.
تنم مامن دیوان و ددصفتان است و انسانهایی که روزگاری “مردم” بودند، اکنون جانیانی روانی هستند و دیوهایی در لباس انسان. لحظهلحظه بر جایجای تنم زخم میخورد و جویهای خون بر تن و بدنم جاریست، گاهی چنان غرق در خون میگردم که گویی تازه از میان نطفه خونین زاده شدهام. وقتی که شکارچیان پای بر تنم میگذارند میدانم که چه در انتظارم خواهد بود. وقتی که تکتک این شکارچیان در حال نبرد با دسته دستههای دیوها و گرگها هستند، زخمهای مداوم است که بر تن خستهام وارد میشود و چنان زخمی و جراحت دیده هستم که دیگر جای سالمی بر پیکرهام باقی نمانده و زخمها روی زخم میخورند تا به مرگ ابدیام بیشتر نزدیک شوم. دیگر مرا امیدی به رستگاری نیست و حتی کورسوی نوری را نیز در دوردستها نمیبینم. لحظه لحظه غرق و غرقتر در منجلاب تاریکی میشوم و در باتلاق ناامیدی فرو میروم.
مرگ من نزدیک است. شاید نزدیکتر از چیزی که حتی خودم فکرش را میکنم. مرگی غلتان در خون و درد. مرگی در اوج خستگی و سیه روزی. این هم سرنوشت من بوده است و آسمانها و افلاک چه شوربختی و چه طالع نحسی را برای من مقدر کردهاند. شاید در زمانی دیگر و دنیایی دیگر من نیز رنگ آرامش به خود ببینم و جای رودهای خون و زخم های عمیق، رودهای آب زلال و دشتهای خرم و به جای تاریکی و سیاهی، روشنایی و نور و سپیدی بر تنم سیطره گسترانند. من Yharnam هستم، جنازهای بیجان از یک شهر، شهر بخت های شوم، آرامگاه طالعهای نحس، شهر خون و گناه…
همین یک تصویر برای کل مقاله کافیست… فقط باید گفت بینظیر
بدون شک بازی Bloodborne یکی از بینقص ترین عناوینی است که در نسل هشتم منتشر شده است و در تک تک بخش های خود از گرافیک و گیمپلی گرفته تا صداگذاری و … کیفیت فوق العاده بالایی دارد. به مانند همه این بخشها، این کیفیت در طراحی و پیشینهپردازی شهری گه بستر وقوع اتفاقات بازی است نیز کاملا واضح و مبرهن است و شهر Yharnam یکی از مخوفترین شهرها و محیطهایی است که تا به حال بازیهای رایانهای به خود دیدهاند و حتی با وجود بارها بازی کردن Bloodborne، به هیج وجه محیط بازی و این شهر برای ما خسته کننده نمیشود.
گویی که هر بار Bloodborne را تجربه میکنیم، Yharnam نکته جدیدی برای ما به همراه دارد و زاویهای دیگر از زشتی و سیاهی و تاریکی خود را برای ما آشکار میکند تا هر چه بیشتر به سرنوشت آن بیاندیشیم و همچنین به سرنوشت شکارچی که کنترل وی را در اختیار داریم. در ابن قسمت از سری مقالات شهر بازی که مدت کوتاهی است خدمت شما عزیزان معرفی و منتشر شده است قصد داریم تا در خصوص شهر Yharnam در بازی Bloodborne که بسیاری از شما خاطرات زیادی با آن دارید، با شما عزیزان صحبت کنیم. شهری که به هر گوشهاش که مینگریم حرفی برای گفتن دارد، آن هم حرفهایی تلخ و زهرآگین…
فضای شهر غم دارد… بغضی ز ماتم دارد.
Yharnam دارای طراحی و معماری برگرفته از لندن ویکتوریایی است با ساختمانهایی بلند، متروک و کثیف، با فضاسازی بسیار سیاه و مرده که نشانگر اتفافاتی است که در آن رخ داده است. معدود انسانهایی که در این شهر هنوز انسان ماندهاند در خانههای خود مخفی شدهاند، ولی انگار همگی عقل خود را از دست دادهاند و شاید هم طی گذر زمان آنها هم تبدیل به یکی از دیوها و هیولاهای شهر شوند (مانند یکی از شخصیتهایی که از پشت پنجربه با وی حرف میزنیم و بعدا در بازی تبدیل به یک دیو شده است) و دیگر کلا ذات انسانی خود را از دست بدهند. در هر قدمی که در شهر بر می دارید کاملا فضای مرده و مخوف آن را حس میکنید و هوای سنگین و پر از بوی خون آن را نفس میکشید.
در جای جای شهر، مرگ و نابودی نمایان است و وحشیگری عریان. هیولاهای بدترکیب و زشت سطح شهر را پوشانیدهاند و آماده آنند تا هر لحظه انسانی را بدرند. نبرد میان شکارچیان و دیوها مدت هاست که در شهر ادامه دارد و آن را هر روز بیشتر از دیروز به قتلگاهی برای انسان ها و هیولاها تبدیل می کند و میدان کارزاری است آکنده از خون فاسد و غرق در سیاهی گناه.
به طراحی این مسیر دالانگونه تا انتها دقت کنید…
Yharnam جولانگاه ددان و مقر ددصفتان است. نمادیست از یک کابوس هولناک، از شهری ویران، از زندگی مرده، از رنج و درد، نمادی است از سیاهی و تیرگی، تاریکی و نحوست، ناامیدی و اندوه، ذلت و مرگ، محل به گل نشستن کشتی آرزوها و غرق شدن در منجلاب تباهی، همان جا که سرشت انسانی را هیچ امیدی به پاک ماندن نیست و خوی انسانی خیلی زود در خون خواهد غلتید.
صفت غالب در Yharnam، حیوانیت است و بس، و هیچ کس را گریزی از جنون نیست. آنها که در خانه ماندهاند تا از شر ددان و هیولاها در امان مانند نیز به جنون دچار شدهاند و وقتی بر در خانه آنان میکوبی صدای خندههای مریضگونه و دیوانهوار آنان به گوش خواهد رسید، خندههایی که کم از گریه و فغان ندارند و شنیدن آنها بر تضاد حاکم بر شهر میافزاید و مهر تاییدی است بر نکبتی که شهر را احاطه کرده است و سرنوشت شومی که همه ساکنانش را هیچ راه گریزی از آن نیست.
Yharnam زادگاه چنین موجوداتی است…
در Yharnam مرگ، حاکم مطلق و خون، اسانس جاریست. هیچ چیز در این شهر رنگ و بویی از شادابی و انسانیت ندارد و ددصفتی در شهر بیداد می کند. به قدری فضای شهر مرده و سیاه است که در کمتر بازی رایانهای تا به حال چنین شهری دیده ایم وحتی نمی توان به این فکر کرد که شاید روزگاری این شهر، یک شهر عادی با مردمانی عادی بوده است و زندگی به طور نرمال در آن جریان داشته است. حتی رویای چنین موضوعی را نیز نمی توان در Yharnam دید و در خواب نیز کابوس خواهید دید (هر چند که شاید حتی کلیت بازی نیز در دنیای کابوس جریان داشته باشد).
در این شهر حتی به ظاهر انسانی هم نمیتوان اعتماد کرد و ممکن است یک دیو پلید در پس نقاب ظاهر انسانی مخفی شده باشد، به مانند مردی ژولیده و نحیف که بر روی سقف یکی از خانههای شهر میبینیم و از شما درخواست کمک میکند تا به وی پناه دهید و اگر جایی پناهگاه دارید وی را نیز به آنجا راهنمایی کنید. ولی کافی است که دلتان برای وی بسوزد (که احتمالش هم زیاد است) و وی را به سمت جایی که دیگر مردم را نجات دادهاید بفرستید. دفعه بعدی که به پناهگاه بروید مشاهده خواهید کرد که وی همه مردم را کشته است و این گونه تاوان دلسوزی خود را میدهید. در حالی که اگر از همان اول بر روی سقف خانه چند ضربه به وی بزنید تبدیل به هیولایی قدرتمند میشود که کار سخیت هم برای کشتن وی دارید. این گونه است که در Yharnam حتی ظاهر انسانی نیز دلیلی بر انسانیت نیست و مخوفترین هیولاها شاید در در قالب انسان منتظر دریدن طعمههای خود باشند.
شهری با موجودات تشنه خون…
کار طراحان و سازندگان بازی در استودیو فرام سافتور و در راس آنها هیدتاکا میازاکی در طراحی و فضاسازی شهر Yharnam چیزی از خلق یک شاهکار کمتر نیست و خلق این شهر را باید جزو Master Piece های این استودیو به حساب آورد. اتمسفر شهر Yharnam به دلیل نوع معماری خاص آن که برگرفته از لندن ویکتوریایی است بسیار تاریک تر و مخوفتر از اکثر مناطقی است که تاکنون در دیگر عناوین میازاکی مثل سری سولز مشاهده کردهایم و به طور کلی باید گفت فضاسازی و اتمسفر شهر Yharnam به قدری حزنانگیز، تاریک، ناامیدکننده و مرده است که Bloodborne را تبدیل به تاریکترین عنوان میازاکی تاکنون کرده است.
کاملا مشخص است که میازاکی قصد داشته تا Bloodborne را تبدیل به برندی کاملا مجزا از سری سولز کند و اولین روشی که در راه رسیدن به چنین منظوری پیاده کرده است، طراحی Yharnam است که شبیه به هیچ یک از عناوین سولز نیست و زمانی که بستر وقوع دو بازی و داستان و پیشینه آنها کاملا با هم متفاوت باشند، خیلی سخت است که بخواهیم آنها را کاملا مانند هم فرض کنیم، حتی اگر المانهای گیمپلی بسیار مشابهی هم داشته باشند. در واقع میازاکی در خلق یک سری جدید و مجزا از عناوین سولز کاملا موفق عمل کرده است و یک فرنچایز انحصاری جدید و عالی را برای سونی و پلیاستیشن ۴ به ارمغان آورده است.
در طراحی تک تک جزییات شهر حداکثر دقت به عمل آمده است…
طراحی هنری بازی به حدی زیبا و فوقالعاده انجام شده است که امکان ندارد بازیباز از این سطح از حرفهایگری که در طراحی شهر به کار رفته است شگفت زده نشود و طراحان بازی را تحسین نکند. خیابانهای سنگفرشی کثیف و پر از سیاهی، موجودات بدشکل و بدفرم مثل ترکیب سگ و کلاغ، هیولاهای غول پیکر، انسانهای مجنون و دیوانه، دیوهایی که به شکل انسان در آمدهاند، ساختمانهای رنگ و رو رفته و دوده گرفته و کثیف، وسایل و لوازم رها شده در خیابانها و کوچهها مثل کالسکهها و …، هوای سیاه رنگ و آلوده، محیطی مرده و فاقد هر گونه شادابی، همه و همه باعث شدهاند تا بازیباز کاملا در محیط و جو بازی قرار بگیرد و هر چه بیشتر در داستان بازی غرق شود. در واقع محیط شهر Yharnam کاملا منطبق و مکمل داستان بازی و داستان نیز کاملا در راستای طراحی محیط شهر است و این باعث هر چه بیشتر قدرتمند شدن Bloodborne شده است.
یکی از نخستین تصاویری که از Yharnam منتشر شد… به تضاد کالسکه با محیط خوفناک دقت کنید.
میازاکی و تیم هنرمندش بارها و بارها ثابت کردهاند که از منظر طراحی هنری محیطهای مخوف افسانهای و قدیمی و همچنین طراحی شخصیتهای کاملا دفرمه و باسهای عجیب و خوفناک دارند و نه تنها این را در یک بازی بلکه چندین بار به وفور ثابت کرده اند. جو Yharnam طوری است که حتی وقتی هیولا و دیو و دشمنی نیز در محیط حضور ندارد و شما مشغول قدم زدن در آن هستید هم احساس ناامنی و استرس به شما دست میدهد و حسی دارید مانند این که هر لحظه یک نفر مشغول پاییدن و زیر نظر داشتن شماست و انگار محیط شهر، خیابانها و ساختمانها شما را جوری در بر گرفتهاند که حالت خفگی به شما دست میدهد. در جای جای محیط شهر حس غم و اندوه و مردگی موج میزند و اینطور به نظر میرسد که شهر بغضی در گلو دارد و مدتهاست که غمی بزرگ و کهنه در دلش خانه کرده است که هر لحظه بیم انفجار آن میرود.
قدم زدن در شهر خالی و. بدون دشمن هم خوفناک است…
بیشک دیدن یک کالسکه کودک در وسط خیابانی تاریک و سیاه که سگهایی مریض و هیولاگونه در آن ول میگردند تضادی بسیار زننده و کریه و از سویی بسیار غمناک و ناراحت کننده است. بیمارستان و دواخانهای که در آن مریضها بر روی تخت پزشکی مردهاند یا در تبدیل به موجوداتی دیگر شدهاند و در اتاق راه میروند حس بسیار دردناکی را به بازیباز منتقل میکند.
فکر این که هر یک از آن موجودات و هیولاها روزی یک انسان عادی بودهاند و مشغول زندگی با همسر و فرزندان خود بودهاند، دل انسان را به درد میآورد و حتی گاهی شاید ما را در کشتن آنها نیز دچار تردید کند اما وقتی وحشیگری و خونخواری بیحد و حصر آنها گریبانتان را میگیرد دیگر تردید از یادتان میرود و میبینید که دیگر هیچ نشانی از انسانیت حتی در اعماق وجود آنها نیز باقی نمانده است و مرگ برایشان به نوعی رهایی و خلاص شدن از این زندگی نکبتبار است.
درود بر طراحان From Software… فقط همین
بابد اذعان داشت که طراحان نابغه استودیو فرام سافتور باعث شدهاند تا این استودیو به عنوان یکی از دو یا سه شرکت اول در صنعت بازیهای رایانهای در زمینه طراحی محیط، طراحی دشمنان و همینطور طراحی باسها مطرح شود و باید گفت در زمینه طراحی محیط، شهر Yharnam کمی بالاتر از طراحی محیطهای سری سولز، به عنوان برترین کار طراحان فرامسافتور شناخته میشود و یکی از برترین طراحی محیطها در تاریخ بازیهای رایانهای نیز به حساب میآید.
برخی شهرها در دنیای بازیهای رایانهای وجود دارند که به مانند بازی مربوط به خود در تاریخ این صنعت جاودانه میشوند و شاید یکی از دلایل جاودانه شدن آن بازی، شهر مورد نظر و طراحی بینقش و جذاب آن باشد. بدون شک Yharnam از همین دسته شهرهاست که در کنار بازی Bloodborne جاودانه شده و تا همیشه بازیبازان از آن به نیکی یاد خواهند کرد و به یاد خاطراتی که در این بازی و در این شهر داشتهاند خواهند افتاد. خاطراتی که البته از نوع هاردکور هستند! پیشنهاد میکنم اگر تاکنون جرات نکردهاید یا قصد نداشتهاید تا پای به Yharnam بگذارید، اکنون دیگر تصمیم خود را بگیرید و تجهیزات خود را آماده کنید و پای به شهر تاریکی، مرگ، جنون و خون بگذارید. باشد که رستگار شوید…