امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
داستان بازی های قدیمی وجدید ( خطر اسپویل )
#16
داستان مختصر Heavy rain برای دوستم و پایان آن

داستان با صحنه بیدار شدن ایتن مارس (Ethan Mars) -یکی از شخصیت های بازی و فردی که داستان بیشتر بر پایه عملکردهای او استوار است- آغاز می شود. صبح بسیار زیبایی است اما با روزهای دیگر تفاوت دارد. آن روز، روز تولد یکی از فرزندانش است. در این قسمت، بازی به خوبی تصویری از زندگی زیبای او را به بازیکن نشان می دهد. پس از مدتی خانواده ایتن از خرید باز می گردند و او به استقبال آن ها می رود. ایتن فردی است که به شدت به خانواده اش عشق می ورزد و همیشه سعی کرده همسر و پدری خوب برای زن و بچه هایش باشد. در صحنه ای دیگر او مشغول بازی کردن با کودکان خود است. ایتن خود مانند کودکی مشغول بازی کردن با فرزندانش می شود و سعی می کند روز خوبی را در خاطرات آن ها ثبت کند. داستان بازی در ابتدا به خوبی توانست احساسات و عشق و علاقه این خانواده خوشبخت را به بازیکن منتقل کند. در ادامه، بازی شما را به فروشگاهی می برد که ایتن و خانواده اش برای خرید به آنجا رفته اند. حس کودکی و شیطنت های بچه گانه به خوبی در جیسون (Jason) -یکی از فرزندان ایتن- دیده می شود. او بی پرا و بدون اینکه کوچکترین احساس خطری بکند در این فروشگاه شلوغ مشغول دویدن و شادی کردن است. ایتن هم به عنوان یک پدر باید مراقب او باشد. جیسون روبروی مردی که بادکنک می فروشد می ایستد و از پدرش با لحنی کودکانه می خواهد برایش یک بادکنک بخرد. ایتن این کار را انجام می دهد و جیسون خوشحال از اینکه بادکنک دلخواهش را به دست آورده از پدرش فاصله می گیرد. ایتن ناگهان متوجه می شود که جیسون را گم کرده است. به جاهایی که فکر می کند فرزندش در آنجا باشد سر می زند، اما او را پیدا نمی کند. جستجوی او نتیجه ای در بر ندارد، اما سرانجام او را بیرون فروشگاه و آن سوی خیابان می بیند. جسیون با دیدن پدرش به سمت او می رود. ایتن متوجه اتومبیلی می شود که هر لحظه امکان دارد با جیسون تصادف کند. او به وسط خیابان می پرد تا پسرش را نجات دهد. خودرو به او پسرش برخورد می کند و این صحنه با فریاد همسر ایتن به پایان می رسد. نزدیک به 2 سال از آن اتفاق می گذرد. ایتن یکی از فرزندانش را از دست داده و خودش شش ماه در کما به سر برده است. همسرش او را ترک کرده است و از این رو او حال و روز خوبی ندارد. تنها امید زندگی اش فرزند کوچک ترش، شان (Shaun) است. اولین صحنه ای که بعد از آن اتفاق به نمایش در می آید، ایتن را نشان می دهد که زیر بازان کاملا خیس شده و قصد دارد تا فرزندش را از مدرسه به خانه ببرد. او بار دیگر دیر رسیده و پسرش از این بابت دلخور است. ایتن سعی دارد تا دوباره مانند گذشته با فرزندش رابطه ای خوب برقرار کند. فردی که قبلا یک زندگی بسیار خوب و آرام را داشت، اکنون در غم و اندوه سنگینی به سر می برد. او خود را مقصر مرگ پسرش می داند و از طرفی هم قصد دارد تا مانند گذشته پدر خوبی برای تنها فرزندش باشد. اما تقدیر به گونه ای رقم خورده است که ایتن باید برای به دست آوردن آرامش گذشته اش امتحان سختی را پشت سر بگذارد. روزنامه ها خبرهای زیادی را پیرامون یک سری قتل های زنجیره ای چاپ کرده اند. فردی که به Origami Killer معروف است، تاکنون شش کودک را کشته است. ترسی خاص با خواندن این خبر به ایتن منتقل می شود. گویی دیگر کسی توان مراقبت از فرزندانش را ندارد. ایتن در صحبت هایی که با فرزندش می کند متوجه می شود که شان دیگر شادی و نشاط گذشته را ندارد و بسیار غمگین شده است. به همین خاطر او را به پارک می برد. در اینجا بازی کنترل پدری را به شما می دهد که سعی می کند شرایط را برای فرزندش تغییر دهد و شادی و نشاط را دوباره به او بازگرداند. اما ناگهان ایتن دچار حالتی روانی و مرموز می شود و خود را در مکانی دیگر می بیند. پس از این حالت او به سرعت به سمت پارکی که با فرزندش در آن بوده اند می رود، اما به جز کیف او چیزی دیگری پیدا نمی کند. دنیا در یک لحظه برای او تیره و تار می شود. فرزندش گم شده و او احتمال می دهد که فرزندش به دام Origami Killer افتاده باشد. تنها امید زندگی اش گم شده است و حتی ممکن است در خطر مرگ باشد. فکر اینکه دوباره فرزندش را از دست بدهد او را عذاب می دهد. باران مدتی است که شروع به باریدن کرده و ایتن در بین قطرات باران امید زندگی اش را جستجو می کند!!!

بعضی از پایان های جالب انگیز Heavy Rain برای دوست عزیز

قبر اتان

اتان درانبار قدیمی بمیرد.

بر اساس شیوه ی بازی مدیسون یا اسکات زنده بمانند.

شان را نجات دهید.

نتایج اپیلوگ

شان ناراحت کنار قبر اتان ایستاده و بعد از مدتی کوتاه او با مادرش(سرپرستش)مدیسون میرود و همچنین ممکن است که اگر هر دوی آنها(مدیسون و اسکات) زنده بمانند, اسکات در حالی که به یک درخت تکیه داده دیده شود


شروعی دوباره


اتان زنده بماند و به وسیله پلیس دستگیر شود.

مدیسون بمیرد.

اتان یا نرمن شان را نجات دهند و نرمن شلبی را بکشد.

نتایج اپیلوگ

اتان و شان به آپارتمانی جدید نقل مکان می کنند و به خوبی و خوشی با هم زندگی می کنند.


یک زندگی تازه


دستگیر نشوید.

مدیسون را ببخشید.

شان را نجات دهید.

نتایج اپیلوگ

اتان با مدیسون ازدواج می کند و آن ها با فرزندشان(شان) زندگی جدیدی را آغاز می کنند. نرمن از کار بیکار میشود.


سرود اوریگامی


مدیسون بمیرد.

اتان هرگزانبار قدیمی را پیدا نکند.

شان بمیرد.

نرمن موفق به حل معمای قاتل اوریگامی نشود.

نتایج اپیلوگ


اتان در یک متل اسلحه ای بر میدارد با آن خودش را می کشد.نرمن در اثر استفاده زیاد از ماده مخدر اوردز می کند.و لورن بعد از آگاهی از هویت شلبی او را می کشد.


گریه در باران


زنده بمانید و از دستگیری فرار کنید.

مدیسون را ببخشید.

مدیسون زنده بماند اما محل اختفای شان را پیدا نکند.

نرمن معمای اریگامی را حل نکند.

شان بمیرد.

نتایج اپیلوگ

اتان و مدیسون با هم کنار قبر شان ایستاده اند مدیسون می خواهد به اتان دلداری دهد و به او می گوید که آن ها می توانند که زندگی جدیدی را شروع کنند اتنا از او فرصت می خواهد و بعد از رفتن مدیسون با اسلحه خود را می کشد.


درمانده


اتان دستگیر شود ولی فرار نکند.

شان بمیرد.

نتایج اپیلوگ

اتان بالاخره به عنوان قاتل اوریگامی شناخته می شود.او به کار دستی های اوریگامی که در زندان آویزان اند نگاه می کند اما سرانجام خودش را دار میزند.


بی گناه


اتان دستگیر شود ولی فرار نکند.

نرمن یا مدیسون شان را پیدا کنند.

نتایج اپبلوگ

اتان که بی گناهی اش ثابت شده از زندان آزاد شده و زندگی تازه ای را با شان و گریس (زن سابقش )شروع می کند.  

ادامه داستان Metal Gear Solid

MGS: PEACE WALKER


اگر داستان MGS: PEACE WALKER در سری متال گیر نقشه مهمی نداشته باشد اما مطمئنن برای درک بهتر MGS: GROUND ZEROES نقش بسیار مهمی رو داره، چون داستان GZ دقیقا پس از PEACE WAKLER ( یا با کمی فاصله ) اتفاق می افتد.
هیدئو کوجیما استاد تلفیق شخصیتها و اتفاق های واقعی و تخلیلی است ! و در تمام سری های متال گیر پیغام صلح می رسونه.
در PW که برای ساخت اون کوجیما 2 سال تحقیق انجام داده ، اعتراضی به اینکه ژاپن نمی تونه ارتش داشته باشه و این در حالی که آمریکااز بمب اتمی علیه ژاپن استفاده کرده و اگر کشوری قرار باشد بخاطر امنیت جهان و جلوگیری از حملات اتمی ( مخصوصاً تلافی جویانه ) فاقد ارتش باشد اون آمریکا است ! نه ژاپن ! و البته اعتراضات کوجیما به سیاست های آمریکا ( همچنین شوروی سابق یا روسیه همین الان! در مورد داشتن سلاح های اتمی فراوان و فقط شعار کم کردنشون، در عمل اتفاقی نمیافته ) و مخصوص بوش و اوباماست ! کوجیما شخصیت " کلد من" رو از اوباما الهام گرفته !
چون به نظر کوجیما اوباما انسان بسیار خونسردی است ! ( این خونسری یه جور تیکه است ! که خونسرد و داره دنیا رو نابود می کنه ! ) بحث در مورد رابطه این بازی با سیاست واقعی زیاده ! پس بهتره بریم سراغ اتفاقاتی که در این بازی میافته.
داستان PW بر می گردد به حدود 10 سال بعد از اتفاقات MGS3 ، اسنیک بعد از اتفاقات اسنیک ایتر به کشور خودش پشت کرده و گروهی رو در کلمبیا ایجاد کرده به نام گروه "ارتش بی مرز" و به گروه ها و کشورهای مختلف خدمات نظامی ارائه می کنند. در سال 1974 و در شبی بارانی ملاقاتی برای اسنیک رقم می خوره که سرنوشت زندگی خودش و آینده گروهش رو دگرگون می کنه، فردی به نام گالوز ( GALVEZ ) که خودش رو پرفسور و استاد دانشگاه در کاستاریکا معرفی می کنه به ملاقات بیگ باس می ره و از اسنیک و گروهش درخواست کمک می کنه.
گالوز توضیح می ده که یکسری گروه نظامی در کشورشون ( کاستاریکا ) فعالیتهای نظامی مشکوکی رو انجام میدن و کاستاریکا هم کشوری که حق داشتن ارتش داخلی رو نداره و ارتشی برای دفاع از این موضوع نداره !
اما حقیقت اینجاست که گالوز عضو گروه KGB ( در داستان MGS3 در مورد این گروه توضیح داده شده ) هست و اگر اسنیک و گروهش در این مورد کاری انجام بدهند مشخصا اعلام جنگ با کشور خودشونه و راه برگشتی ندارند !
اما در نظر سیاسی قضیه به این صورت میشه که آمریکا میخواد پلی ارتباطی بین آمریکای جنوبی و شمالی که آمریکای میانه میشه رو بدست بیاره اما KGB و روسیه نمی خوان این اجازه رو بدن !
نظامیانی که روسیه مشکوک هستند به نظر منبع مالی زیادی دارن و مثل اینکه سیا CIA هم در این قضیه نقش داره و اصلاً مشخص نیست نظامیان مشکوک در کاستاریکا در حال انجام چه کاری هستند و نقشه اونها چیه! به هر حال آمریکا در حال کارهایی در کاستاریکاست که مشخص نیست و گالوز و پاز ( یکی از شاگردان دانشگاهی گالوز ) از اسنیک و گروهش کمک می خوان !
اما اسنیک زیر بار نمی ره ! حتی پاز از اسنیک خواهش می کنه تا صلح رو به کشورش بازگردونه و مردمش رو به صلح برسونه اما جواب اسنیک فقط جمله " شرمنده بچه ! " است گالوز برای ترغیب کردن اسنیک به این ماموریت به اون پیشنهاد یک پایگاه دائمی با تشکیلات نظامی رو میده که باز هم با جواب رد اسنیک روبرو میشه ! اما میلر MILLER یا KAZ ( کاز مخفف نام ژاپتی میلر هست KAZUHIRA به معنای صلح ) یار و یاور همیشگی اسنیک و معاون اول اسنیک که کارش بستن قراردادهای نظامی برای اسنیکه و دوست صمیمی بیگ باس هم هست به اون اصرار می کنه که این ماموریت رو قبول کنن و بعد از مدتهای سردرگمی یک پایگاه ثابت داشته باشن تا بتونن کار گروهشون رو گسترش بدن.
بالاخره اصرارهای دختر جوان " پاز " و " میلر "جواب داد، البته چیزی که این وسط نقــش خیلی مهمی داشت برای اسنیک که این ماموریت رو قبول کنه ! نوار کاستی بود که گالوز برای ترغیب اسنیک برای قبولی این ماموریت پخش کرد این نوار کاست در قلب نیروهایی که مشخص نیست هدفشون چیه در کاستاریکا ضبط شده بود !
صدایی که در نوار کاست به گوش می رسید : صدای باس بود !!! باس زنده است !!! و در کاستاریکا است ! حالا اسنیک دیگه مطمئنن به خاطر این دلیل این ماموریت رو قبول می کنه ! اسنیک به ماموریت اعزام میشه و در حین ماموریت متوجه میشه که اونها سلاح های اتمی دارن و قضیه پیچیده تر از این حرفهاست !
حالا که اونها سلاح های اتمی رو وارد کاستاریکا کردن به اونا اجازه نمیدیم که اونهارو خارج کنن ! این حرف های اسنیک بعد از دیدن سلاح های اتمی بود ! اسنیک به منطقه ای می رسه که در اون یه سری گروه های چریکی آزادی خواه هستن که عملیاتی ضد نیروهای امنیتی مستقر در کاستاریکا انجام می دادن و به گفته گالوز رابط اون با اسنیک در اون گروه هست وقتی اسنیک یکی از مناطق رو پاک سازی می کنه گروه چرکیهای آزادی خواه رو که عاشق شخصیت " چگوارا " رو هم هستن پیدا می کنه ! اسنیک اونها رو آزاد می کنه و از اون ها در مورد رابط گالوز از اون ها سوال می کنه اما متوجه میشه که اون در عملیات کشته شده و الان فرماندهی عملیات رو دختر اون یعنی " آماندا " به عهده گرفته، " چیکو " پسر بچه 12 ساله ای هم در بین آزادی بخش ها دیده میشه که صحبت اون با اسنیک جالبه :

CHICO : تو یه عکاسی ؟ ( اشاره به دوربینی که اسنیک از مدارک اتمی عسکبرداری می کنه )
SNAKE : آره ! من از پرنده های جنگی عکس می گیرم !
CHICO : می تونم دوربینت رو ببینم، وای این دقیقاً شبیه دوربینی که چگوارا باهاش عکس می انداخت ! من دوست دارم وقتی بزرک شدم مثل چگوارا بشم !

اسنیک بعد از آزادی گروه چریکی به راه خودش برای از بین بردن سلاح های اتمی ادامه میده ! و در راه صدای مکالمه 2 نفر از مامورین امنیتی درجه بالا رو می شنوه ! بله اون دو نفر کلدمن ( رئیس کروه امنیتی که در کاستاریکا مستقر بودن ) و HUEY مهندسی که به زور برای ساخت متال گیر های هسته ای به کاستاریکا آورده شده بود ! این دو در مورد پروژه PEACE WALKER صحبت می کنن و کلد من به اون میگه که الان همه کشورهای که بمب هسته ای دارن از ما ( آمریکا ) جلو افتادن پروژه متال گیر پروژه ای که رباتی رو ایجاد می کنه که اگر یک کشور به کشور دیگه ای حمله هسته ای کرد متال گیر به طور اتوماتیک سلاح اتمی برای تلافی این کار به کشور خاطی پرتاب کنه ! و این باعث این میشه که کسی هوس جنگ اتمی به سرش نزنه یا اگه زد منتظر عواقبش باشه ! و این باعث میشه که کسی جرات حمله اتمی به کسه دیگه ای رو نداشته باشه و صلح رو در دنیا ایجاد می کنه !!!!
و ما برای امتحان اون می خوایم یه بمب هسته ای رو پرتاب کنیم ! تا پاسخش رو ببینیم ! و کلدمن HUEY رو ( که فلج هم هست ) به پایین پله ها پرتاب می کنه ! اسنیک برای گرفتن کلد من به طرف اون میره اما اون فرار می کنه اسنیک با متال گیری برخورد می کنه و در مبارزه سختی اونو شکست میده و به کمک دکتر HUEY میره و در مورد پروژه ای PW با هم صحبت می کنن و به این نتیجه می رسن که باید با کمک همدیگه جلوی این پروژه رو بگیرین اسنیک با کمکهای هیوئی که در این پروژه حضور داشته و می تونه کمک زیادی به اسنیک بکنه به محل نگهداری PW میرسه و در اونجا با دکتر به نام " استرنج لاو" فردی که با استفاده از ژنتیک و ژن های " باس " رو در یک ربات پیشرفته احیا و زنده کرده و با این کار هم می خواست حقایق نگفته باس رو در ماموریتش به روسیه فاش کنه و هم از احساس ناسیونالسیمی و ملی گرایی باس برای حفاظت از کشور استفاده کنه و اونو به رباتی خطرناک بدل کنه ! ولی قسمتی از حافظه باس هنوز احیا نشده بود ! استرینج لاو بعد از دیدن اسنیک !
به اون میگه : فکر کنم اومدی تحقیقات منو نابود کنی ! یالا بیا منو بکش ! همون کاری که 10 سال پیش با اون کردی ! ( باس ) بیا اسنیک ! یا بهتر بگم BIG BOOS لقب کثیفی که بعد از کشتنش بدست آوردی ! یالا هنوزم داری از این اسم با افتخار استفاده می کنی ؟ ( لاو می خواد از اسنیک و آمریکا بخاطر نادیده گرفتن باس و کارهای اون انتقام بگیره ) اسنیک سعی می کنه اونو قانع کنه که مجبور بوده باس رو بکشه اما موفق نمیشه اسنیک کمی در ماموریت خودش دچار تردید میشه ،
میلر با اون صحبت می کنه
میلر : اسنیک باس دیگه مرده این فقط یه رباط ! باس هنوز تو زندگی توئه ! تو نمی تونی بخاطر احساسات جون هزاران نفر رو بخطر بندازی !
اسنیک : من فکر می کردم همه چیز رو راجع به باس می دونم ! چرا منو انتخاب کرد ؟!
میلر : تو هنوز دنبال حقیقتی ؟
اسنیک : من این ماموریت رو فقط بخاطر اون بچه ( PAZ ) قبول کردم ! بچه ای که معتقد به صلح بود ! اسنیک سعی می کنه این پروژه رو متوقف کنه و با کلدمن روبرو میشه !
کلدمن به اون توضیح میده که این کار باعث صلح جهانی میشه و دیگه نیاز به سربازهایی نیست که در پرتاب بمب اتم دچار تردید بشن ! و به صورت اتوماتیک جواب بمب رو با بمب میده و این عدالت و صلح جهانی رو به ارمغان میاره، اسنیک موفق به توقف پروژه نمیشه ! و کلدمن آماده میشه تا PW رو به سمت کشور خودش آمریکا پرتاب کنه ! تا ببینه پاسخ اتوماتیک PW چطور خواهد بود !! و با عوض کردن رمز های بمب اون رو طوری طراحی می کنه که انگار بمب از روسیه به آمریکا شلیک شده
تمام این اتفاقات در حالی میوفته که آمریکا و روسیه در همون حال در حال مذاکره و امضاء توافقنامه منع گسترش سلاح های اتمی هستند. وقتی کلدمن آماده شلیک کردن بمب میشه با یک اتفاق تمام معادلات بهم میرزه ! گالوز از راه میرسه و خودش رو مامور ارشد K.G.B معرفی می کنه و هدف اصلیش رو تحقق اهداف کشورش معرفی می کنه ! و به کلدمن میگه : تو واقعا فکر می کنی دوستان ما برای شما کار می کنن ؟ می خوام بمب رو به سمت کوبا شلیک کنم و هدفم اینه که تمام دنیا بفهمن که آمریکا در یک پایگاه نظامی اونم در کاستاریکا به کشور متحد ما ( روسیه ) حمله اتمی کرده ! اونوقت که تمام دنیا ضد آمریکا می شن ! و ما کمونیست ها بیشتر بر آمریکا جنوبی مسلط میشیم اسنیک که باز هم بعد از 10 سال بازیچه دست سیاست مدارانی میشه که دم از صلح می زنن شده و میگه :
اسنیک : در مورد چی حرف می زنی ؟؟!
گالوز : چرا فکر می کنی من تورو به کاستاریکا فرستادم تا با شورشی ها طرف بشی یه سیاستمدار واقعی هیچ وقت دست خودش رو آلوده نمی کنه و از بقیه برای رسیدن به اهدافش استفاده می کنه ! این کاریه که من با تو کردم !
اسنیک : یعنی آماندا ... شورشی ها ؟ گالوز : تو اون یه مشت چریک رو به خطرناک ترین نیروها تبدیل کردی ! حالا تو قهرمان ما هستی !!
اسنیک سریعا از طریق میلر با رئیس جمهور آمریکا تماس می گیره ! و به اون میگه اخطارهایی که از حمله روسیه به آمریکا می گیرن دروغ هست ! اما رئیس جمهور از اون مدرک می خواد تا ثابت کنه BIG BOSS هست ! و اسنیک به اون میگه شما هم تو اون مراسمی که لقب BIG BOSS رو به من دادن حضور داشتین ! من در اون مراسم فوق محرمانه به DCI دست ندادم و دلیل هم این بود که می دونستم افتخار من به کجا تعلق داره ! رئیس جمهور : همه توجه کنید ! حمله موشکی روسیه یه حقه اس ! اسنیک پیغام خودش رو به رئیس جمهور می رسونه اما در مورد سلاحی که در واقع باس هست کاری نمی تونست بکنه ! اما در آخرین لحظات حافظه باس به طور کامل بر می گرده و حس میهن پرستی اون باعث میشه تا به سمت دریا بره و خودش رو غرق کنه تا از کشورش محافظت کنه ! ( خدا وکیلی این زن چقــــدر بزرگه ! ) و باز هم ثابت کنه که یک میهن پرسته PATRIOT و اسنیک موفق میشه پروژه PW رو متوقف کنه و در آخر صحبت میلر با اسنیک،
اسنیک : ما توازن نظامی جهان رو بهم زدیم و دیگه این توازن بر نمی گرده ! الان همه دنبال شکار ما هستن ! همه می خوان مارو از بین ببرن ! ما به یه سازمان نیاز داریم !
میلر : چه سازمانی ؟
اسنیک : ما باید با بزرگترین هیولا مبارزه کنیم ! زمان ! آیا زمان می تونه مارو از صفحه روزگار حذف کنه ؟ این بازیه که توش نه خوب هست نه بد ! نه برنده هست نه بازنده ! زمان برای باس 10 سال پیش تموم شد ! آیا ما اونقدر زنده می مونیم که قرن 21 رو ببینیم ؟
میلر : من با تو هستم رئیس و ما اون زمان رو می بینیم !
اسنیک : همه دنیا به دنبال شکار ما هستن و این شروع شده ( یعنی از الان همه دنبال از بین بردن ما هستن ) افراد رو دور هم جمع کن ! ما هیچ ملیت، فلسفه و حتی ایدئولوژی نداریم ما به جایی می ریم که به اون احتیاج داشته باشیم ! جنگیدن ما برای دولت ها نیست برای خودمونه ! و ما هیچ دلیلی برای جنگیدن نداریم ! ما می جنگیم چون به اون نیازمندیم ! ما سربازان بدون مرزیم !ما هر کاری ممکنه بکنیم ! اون دیگه بستگی به زمانی که توش هستیم ! ما خدمات خودمون رو می فروشیم ! شاید جنایتکار بشیم ! انقلابی بشیم و حتی شاید تروریسم بشیم ! اینطوری شاید به جهنم بریم ! اما، چه جایی بهتر از اونجا برای ما سراغ دارید ؟؟!
داستان داستان بالا که PW هست هنوز کامل نیست و به زودی کامل خواهد شد. به زودی عکس های کاراکترهای بازی اضافه خواهد شد. اگر اشتباه یا مطلبی که باعث کامل شدن مطلب بالا میشه رو می دونید حتما بگید تا بهش اضافه کنم.
در مورد paz که جاسوس سه جانبه بود و همچنین MOTHER BASE و Outer Heaven به زودی به داستان اضافه میشه به زودی + چیکو + گروه فاکس FOX و ارتش بی مرز

پایان

داستان بازی متال گیر سولید 1

ساله 1995 زمانی که خلع سلاح هسته‌‌ای خیال واحی بیش نبود، گروهی تأسیسات Outer heaven را اداره میکردند. طبق اخبار فاش شده این سازمان به سلاح جدیدی دست یافته بود که تکنولوژی جدیدی را در سلاح های کشتار جمعی دارا بود.به همین دلیل Fox Hound بهترین نیروی ویژه ی خود یعنی Gray fox را به outer heaven فرستاد تا به این سازمان نفوذ کند و اطلاعات بیشتری را گزارش کند. گزارش دو کلمه بود: "metal gear" و بعد تماس قطعه شد.
این اخبار و قطع شدن پیام Fox Hound را به شدت مضطرب کرد و باعث شد یکی‌ دیگر از اعضای ویژهٔ خود به نام Solid Snake را به outer heaven بفرستد. مأموریت اسنیک این بود که گری فاکس را نجات دهد و به کمک بقیه زندانیان هویت metal gear را شناسائی کند.
اسنیک موفق شد به داخل سازمان نفوذ کند و بعد از نجات دادن فاکس در طول بازی متوجه شد که در واقع metal gear یک سلاح کشتار جمعی‌ مجهز به سلاح هسته‌‌ای است.
پیامد‌های این سلاح هسته ای نگران کننده بود.metal gear قابلیت پرتاب کلاهک در هر موقعیت و زمان را داشت که باعث اعمال تنش جهانی‌ بین ابرقدرت‌های هسته‌‌ای شد.
در طول بازی اسنیک موفق به پیدا کردن دانشمند توسعه دهنده ی metal gear یعنی dr madnar میشود و مدنار نقطه ضعف و در نتیجه راه نبودی metal gear را به اسنیک نشان میدهد.
در آخر اسنیک، metal gear را در صدمین طبقه ی زیر زمین در outer heaven پیدا می‌کند و آن را نبود می‌کند.
بعد از نابودی metal gear، اسنیک در پیام شوکه کنند‌ه ای از سوی‌‌ Fox hound متوجه میشود رهبر و مرد پشت جریانات metal gear کسی‌ نبود جز فرمانده و رهبر او Big Boss!!
او snake را در تمامی این اتفاقات زیر نظر داشته.
بیگ باس به اسنیک گفت که اصلا قرار نبود او به این حد برسد و metal gear را نابود کند و در واقع فرستادن او به این دلیل بود که جهان را گمراه کند و او مهره ای بیش نبود.
اسنیک که از خیانت بیگ باس شوکه شده بود و به خشم آماده بود با او مبارزه می کند و او را شکست میدهد و میکشد(برای بار اول!)
با نابودی metal gear و کشتن big boss داستان این بازی به اتمام میرسد .

 
ناخدایی خسته در تسخیر طوفانم رفیق
در دل دریا اسیر مکر شیطانم رفیق
صخره ای هستم که سیلی میخورم از دست موج
امپراطوری غم از دست یارانم رفیق
کاش هرگز دل نمی بستم به مرجانهای آب
طعمه ای در کام خشک نارفیقانم رفیق


پیام‌های داخل این موضوع
RE: داستان بازی های قدیمی وجدید ( خطر اسپویل ) - توسط MWOLFM - 12-24-2014, 08:25 PM

موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  ادامه ی داستان فرانچایزها MWOLFM 26 7,274 04-02-2015, 10:20 AM
آخرین ارسال: MWOLFM
Heart داستان بازی های ویدیویی اسپویل شدید MWOLFM 11 4,928 03-03-2015, 11:53 PM
آخرین ارسال: Gladiator
  رد خون... ( داستان + مسابقه) adam76 9 3,867 02-20-2015, 05:03 PM
آخرین ارسال: Station
  داستان جنی که میخواهد تبدیل به فرشته شود. بروز میشود The Last King On The Earth 1 2,039 12-29-2014, 09:38 PM
آخرین ارسال: Station
  داستان یک سرباز مرده ... (قسمت هفتم اضافه شد) The Wolf Of Rivia 43 12,244 12-26-2014, 11:27 PM
آخرین ارسال: The Wolf Of Rivia

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 6 مهمان