امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
داستان بازی های قدیمی وجدید ( خطر اسپویل )
#22
داستان بازی Out Last

 
مایلز آپشر روزنامه نگار آزادکاری است که از یک منبع مخفی اطلاعات محرمانه ای از تیمارستان ماونت مسیو  به دست می آورد که تحت مدیریت شرکت مارک آف است.مایلز سوار ماشین می شود تا به آن تیمارستان سر بزند مایلز به تیمارستان میرسد و وارد تیمارستان می شود مایلز وقتی وارد این تیمارستان روانی می شود، جنازه نگهبانان و کارکران این تیمارستان را می بیند که در راهرو ها به طرز فجیعی پخش شده اند. به همین دلیل بیماران روانی آن نیز فرار کرده و در سرتاسر تیمارستان آزادانه رفت و آمد می کنند. مایلز در تیمارستان پیش روی می کند و وقتی به قسمت خوابگاه می رسد با یک سرباز پلیس رو به رو به می شود که به میخ کشیده شده است. او به مایلز می گوید که تا وقت هست از این تیمارستان فرار کند. اما او ادامه می دهد و توسط یکی از افراد تیمارستان به نام کریس واکر (Chris Walker) مورد حمله قرار می گیرد و به همین دلیل از پنجره سقوط کرده و وارد قسمت دیگری از تیمارستان می شود. وقتی مایلز به هوش می آید با فرد دیگری به نام پدر مارتین رو به رو می شود که فکر می کند یک کشیش است. مارتین به مایلز می گوید که مایلز از طرف خداوند فرستاده شده تا شاهدی بر کارهای مارتین باشد. سپس مایلز دوباره بی هوش می شود.
مایلز وقتی دوباره به هوش می آید، سعی می کند راهی برای خروج از تیمارستان پیدا کند و در این راه از حملات کریس واکر و دیگر بیماران روانی هم جان سالم به در می برد. اما قبل از اینکه بتواند فرار کند به تله مارتین می افتد که دوباره همان حرف های قبلی اش را می زند؛ او دوباره می گوید که مایلز باید در تیمارستان باقی بماند و شاهد وقایعی که در آنجا اتفاق می افتد، باشد. مارتین باقی مانده اجساد نگهبانان تیمارستان را به مایلز نشان می دهد که گویا توسط نیروی ماورا الطبیعه ای با نام وال رایدر  شکنجه و کشته شده اند. سپس مارتین، مایلز بی هوش شده را به سلول های نگهداری بیماران واقع در تیمارستان منتقل می کند.
مایلز آنجا با دو نفر از بیماران رو به رو می شود که دوقلوها نام دارند. دوقلوها به مایلز می گویند که دوست دارند او را بکشند و او را بخورند اما به خاطر دستور مارتین نمی توانند آسیبی به مایلز برسانند. به همین دلیل مایلز مجبور می شود برای رسیدن به هدفش از تونل های فاضلاب عبور کند. در انجا هم مورد حمله دیگر بیماران قرار می گیرد ولی نهایتاً به قسمت حمام تیمارستان فرار می کند. وقتی به حمام می رسد دوباره توسط کریس واکر مورد حمله قرار می گیرد و باز هم از طریق لوله های تهویه هوا فرار می کند. در ادامه درست زمانی که چندین بیمار روانی مایلز را در بن بست قرار می دهند، مایلز به ناچار وارد آسانسور کوچکی که برای جابه جا کردن غذا و وسایل بین طبقات مورد استفاده قرار می گیرد، می شود و به بالا می رود. اما کسی که در بالا انتظار او را می کشد، یک دکتر دیوانه به نام دکتر ترگر  است. دکتر ترگر او را به صندلی چرخ دار میبندد و از هر کدام از دستانش یک انگشت قطع می کند. به هر ترتیب مایلز موفق به فرار از دست او می شود و دکتر ترگر هم در این فاصله بین آسانسور گیر می کند و کشته می شود.
مایلز دوباره مارتین را می بیند. در ادامه مجبور می شود به حیاط تیمارستان هم برود که در آنجا توسط وال رایدر مورد حمله قرار می گیرد. در این لحظه متوجه می شویم که وال رایدر یک موجود روح مانند است که تنها وقتی حالت دید در شب دوربین مایلز روشن باشد دیده می شود. مایلز طبقات مختلف تیمارستان را جلو می رود و نهایتاً شاهد خودسوزی مارتین که خود را به صلیب کشیده است می شود. مارتین قبل از اینکه خود را بسوزاند کلید آسانسور را به مایلز میدهد و به او می گوید که او را به در خروجی خواهند رساند. اما وقتی مایلز داخل آسانسور می شود، به جای در خروجی به آزمایشگاه نظامی که در زیرزمین تیمارستان ساخته شده برده می شود. در آنجا دوباره کریس واکر به مایلز حمله می کند ولی درست قبل از اینکه مایلز توسط او کشته شود، سر و کله وال رایدر پیدا می شود. وال رایدر کریس واکر را به طرز فجیعی می کشد و ناپدید می شود. مایلز ادامه می دهد و سرانجام با دکتر ورنیک (Dr. Wernicke) رو به رو می شود. او مسئول و رئیس کل تمام آزمایشاتی است که در این تیمارستان صورت گرفته شده است.
دکتر ورنیک به مایلز می گوید که وال رایدر محصول آزمایش نانوتکنولوژی صورت گرفته روی یکی از بیماران تیمارستان به نام بیلی هوپ (Billy Hope) است و اینکه وال رایدر توسط او کنترل می شود. دکتر ورنیک به مایلز دستور می دهد که بیلی هوپ را در آزمایشگاه پیدا کند و با خاموش کردن دستگاه هایی که او را زنده نگه داشته اند، باعث مرگ او شود تا بدین ترتیب وال رایدر هم از بین برود. مایلز بعد از این که این کار را انجام می دهد توسط وال رایدر مورد حمله قرار می گیرد و به سختی آسیب می بیند اما زنده می ماند. مایلز به زحمت خود را به در خروجی می رساند و با دکتر ورنیک رو به رو می شود که چندین گارد نظامی هم در کنار او هستند. گارد ها به محض اینکه مایلز را می بینند شروع به شلیک به سمت او می کنند. مایلز روی زمین می افتد و صحنه به سیاهی می رود. در همین حال دکتر ورنیک می گوید که حالا بدن مایلز میزبان جدید وال رایدر شده است. سپس صدای فریادهای سراسر ترس و شلیک های پشت سر هم می آید که به احتمال زیاد نشان می دهد وال رایدر (و نیز مایلز) نمرده اند و هنوز هم زنده هستند.
 
پایان

(12-25-2014, 07:00 PM)'Pagan Min' نوشته است: سلام 
لطفا داستان هیتمن یک رو بذارید با تشکر
[img]images/smi/s0 (74).gif[/img]

 
حتما عزیزم


 

داستان بازی Hitman 1 : Codename 47

تو بازی هیتمن یک برای رسیدن به هدف نهایی باید تو هر مرحله یک نفر رو بکشی !

بریم سراغ داستان همین دو ماه پیش بازیش کردم خیلی گرافیکش عالیه با توجه به زمان عرضش ...

داستان بازی بر روی مأمور کارکشته این سری Agent 47 تمرکز دارد فردی که لقب قاتل خاموش را به خود اختصاص داده ، مامور 47 پس از جریاناتی به استخدام سازمان International Contract Agencyکه یک سازمان اروپایی می باشد در می آید, که این سازمان ،‌ یک سازمان نا مشروع و پنهان است که سرویس های قتل و مزدوری را میسر و تامین می سازد.
مأموریت هایی که وی انجام می دهد در مکانهای متفاوتی می باشد و به گونه ای این مأمور در حال سفر بین کشورها و شهر های کلمبیا ، مجارستان ، هنگ کنگ ، و هلند می باشد و البته این را هم ناگفته نماند که طعمه های این مأمور از بین افراد سابقه دار و مجرمان خطرناک دنیا می باشد و او این وظیفه را به عهده گرفته تا نقش یک ناجی ! را بازی کند (ناجی ای که خود نیاز به نجات دارد!!)
داستان بازی در یک بیمارستان شروع می شود جایی که مأمور 47 در آن قرار دارد او پس از بیدار شدن توسط صدایی که از یک بلندگو شنیده می شود به توانایی ها و قابلیت های خود پی می برد و از طرفی هم این صدا شما را در چگونگی پیشبرد مراحل یاری می کند و دستوراتی منجله عبور از موانع ، تعویض لباس و مواردی دیگر به شما می دهد تا شما بتوانید به راحتی با بازی ارتباط برقرار کنید و این مرحله را که حکم مرحله آموزشی را دارد را بگذرانید و با قابلیت های این مأمور آشنایی کامل پیدا کنید تا در مرحل بعد که دیگر از راهنمایی های این چنینی خبری نخواهد بود بتوانید کنار بیایید و به راحتی زمام امور را در دست بگیرید.
او در بیمارستان هیچ چیزی از گذشته خود به یاد ندارد و حتی اسم خود را هم از بارکدی که پشت سرش هک شده انتخاب می کند و پس از کشتن دو نگهبان که در بیمارستان هستند از آنجا فرار کرده و به دنبال گذشته خود می رود پس از فرار 47 از بیمارستان فردی را که در بلندگو صدای او شنیده می شود را می بینید که خنده ای با معنی می زند به گونه ای که انگار این فرد همین قصد را داشته که 47 از بیمارستان فرار کند و فرار او نقشه ای از قبل تعیین شده باشد.
پس از فرار 47 از بیمارستان وی به دنبال گذشته خود می ورد تا بلکه اطلاعاتی از گذشته اش بدست بیاورد که سرگردانی وی یک سال به طول می انجامد او در طی یک سال به تنها شغلی که بلد است می پردازد و در کنار این شغل شریف!در صدد یافتن اطلاعاتی از گذشته خود هم هست تا اینکه یک سال بعد سازمان ICA‌ وی را به عنوان قاتلی قراردادی استخدام می کند.
او در این سازمان مأموریت های خود را از منشی شرکت  که تنها رابط او در بازی می باشد می گیرد او این وظیفه را بر عهده دارد که در نقاطی از کره زمین چهار تن از خطرناکترین مجرمان را ترور کند که این مجرمان که هدف های اصلی در این بازی هستند به این شرح می باشند:Lee Hong فرمانده گروه اژدهای قرمز در هنگ کنگ، قاچاقچی و مواد فروش معروف کلمبیایی ،Franz Fuchs تروریست اتریشی ، اسلحه فروش و قاچاقچی مهمات و اسلحه.
گرچه این چهار تبَه کار در اقسا نقاط جهان هستند اما با یکدیگر ارتباط هایی دارند هنگامی متوجه این ارتباط می شوید که وارد عمل شده و به دنبال این مجرمان بروید و در طی مأموریت هایتان از طرف سایر خلافکاران نامه هایی دریافت می کنید که این نامه های به مرور اطلاعات زیادی از هدف های اصلی به شما می دهد و این اطلاعات است که باعث می شود به ارتباط این چهار هدف به هم پی ببرید و بدانید که این چهار نفر زمانی از لژیونرهای خارجی فرانسوی بودند علاوه بر این اطلاعاتی دیگری بدست می آورید که مهمترین آنها دوستی این چهار تن با پرفسور اورت مایر(Ort-Meyer)می باشد در اینجاست که مسئله کمی پیچیده تر می شود و 47 به دنبال چگونگی ارتباط این چهارتن با دکتر اورت مایر می رود و در حین مأموریت هایش سرنخ هایی بدست می آورد و سرانجام دیانا به او می فهماند که کسی که سفارش قتل چهارتن را داده همان اورت مایر است و حالا از او پس از کشتن آن چهار تن به دنبال پنجمین و آخرین مأموریت اصلی می رود به عنوان آخرین مأموریت می خواهد که فرد دیگری را که در یک آسایشگاه واقع در رومانی را به قتل برساند که این فرد بخت برگشته دکتر Odon Kovacs نام دارد .
پس از دریافت هشدار از سوی دیانا او درصدد ملاقات با دکتر اورت مایر بر می آید و به سراغ وی می رود در هنگام مواجه شدن با دکتر اورت مایر متوجه می شود که وی همان صاحب صداست که در ابتدای بازی و در بیمارستان به او کمک کرد که از بیمارستان فرار کند و اورت مایر برای نجات جان خود سریعاً پلیس را خبر کرده و مأموران ویژه سریعاً وارد عمل شده و مانع از به قتل رساندن اورت مایر بدست 47 می شوند و 47 که چاره ای جز مخفی شدن ندارد به شیوه ی خودش از آنجا می گریزد و به دنبال آخرین هدف راهی می شود تا بلکه اطلاعاتی بدست آورد .
پس از کشتن دکتر Odon لباس وی را به تن کرده و با کمک مامور  Smith کسی که در آسایشگاه نگهداری می شد,مامور 47 توانست یک آزمایشگاه غیر طبیعی تحت نفوذ بیمارستان کشف کند او پس از اینکه وارد وارد آزمایشگاه سِرّی واقع در بیمارستان می شود و به ماهیت واقعی خود پی می برد او متوجه می شود که یک انسان همنوع سازی شده می باشد که عوامل وراثتی وی متعلق به همان چهارتنی(Lee Hong, Pablo Ochoa, Franz Fuchs, Arkadij Jegorov) می باشد که آنها را به قتل رسانده و همچنین از DNA دکتر اورت مایر نیز برای کلون سازی وی هم استفاده شده و در واقع می فهمد که محصول آزمایش های DNA اورت مایر است و او را با ترکیب پنج DNA از بزرگترین قاتلان دنیا کلون کرده است و می فهمد که دکتر Odon نیز از سران این پروژه ی شبیه سازی بوده و اورت مایر در صدد بود که تمامی سران این پروژه را به قتل برساند که تا حدودی موفق شد.(حالا چرا تا حدودی ادامه را دنبال کنید)
47 پس از فهمیدن ماهیت اصلی خود در صدد کشتن اورت مایر برمی آید تا به این کابوس خاتمه دهد و اورت مایر که متوجه این موضوع شده بود گروه دیگری از افراد کلن شده با نام 48 را برای دفاع از خود احضار می کند اما تمامی این دسته کلون شده از لحاظ فکری معیوب بوده و به گونه ای که باید عمل نمی کنند و در نتیجه تمامی آنها بدست 47 کشته می شوند و 47 وارد اتاق دکتر اورت مایر می شود.
در اینجا شما دو انتخاب دارید اینکه دکتر را بکشید یا نه و این انتخاب شما پایان بازی را تعیین خواهد کرد.
پس از ورود به اتاق دکتر اورت مایر او شما را با یکی از مأموران 48 اشتباه می گیرد و شما در این لحظه فرصت دارید که او را بکشید وگرنه او شما را شناخته و با یک شات گان شما را به دیار باقی می فرستد!
اما اگر سریع وارد عمل شده و او را بکشید او بر روی زمین افتاده و به عنوان آخرین جمله ای می گوید که "من حتی فرزند خود را هم نشناختم"و 47 گردن او را به طرزی جالب می شکند و به زندگی وی خاتمه می دهد.

پایان لذت بردی جیگر ؟؟؟
ناخدایی خسته در تسخیر طوفانم رفیق
در دل دریا اسیر مکر شیطانم رفیق
صخره ای هستم که سیلی میخورم از دست موج
امپراطوری غم از دست یارانم رفیق
کاش هرگز دل نمی بستم به مرجانهای آب
طعمه ای در کام خشک نارفیقانم رفیق


پیام‌های داخل این موضوع
RE: داستان بازی های قدیمی وجدید ( خطر اسپویل ) - توسط MWOLFM - 12-25-2014, 07:13 PM

موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  ادامه ی داستان فرانچایزها MWOLFM 26 7,861 04-02-2015, 10:20 AM
آخرین ارسال: MWOLFM
Heart داستان بازی های ویدیویی اسپویل شدید MWOLFM 11 5,243 03-03-2015, 11:53 PM
آخرین ارسال: Gladiator
  رد خون... ( داستان + مسابقه) adam76 9 4,110 02-20-2015, 05:03 PM
آخرین ارسال: Station
  داستان جنی که میخواهد تبدیل به فرشته شود. بروز میشود The Last King On The Earth 1 2,175 12-29-2014, 09:38 PM
آخرین ارسال: Station
  داستان یک سرباز مرده ... (قسمت هفتم اضافه شد) The Wolf Of Rivia 43 13,121 12-26-2014, 11:27 PM
آخرین ارسال: The Wolf Of Rivia

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان