نظرسنجی: این قسمت را چگونه ارزیابی میکنید
شما مجاز به شرکت در این نظرسنجی نیستید.
عالی
0%
0 0%
متوسط
0%
0 0%
ضعیف
0%
0 0%
در کل 0 رأی 0%
*شما به این گزینه رأی داده‌اید. [نمایش نتایج]

امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
خیابان 23
#1
سلام دوستان این اولین پستم هست که یه داستانیه که خودم نوشتم از جایی هم کپی نکردم . نمیدونستم کجا بزارم بنابرین اینجا گذاشتم ممنون.

خیابان 23
چشمانش قرمز شده بود نفس زنان به سمت کمپ میدوید افتاب در حال غروب بود پایش به سنگی گیر کرد و پیکرش بر ومین سرد و مرده ی چمنزار افتاد درد شدیدی در پایش ایجاد شد برخاست و اینبار با سرعت کمتری شروع به دویدن کرد، اتش کمپ از بالای تپه دیده میشد، تصور اینکه اذوقه های دزدیده شده از خیابان 23 را به کمپ برساند خوشحالش میکرد ، چمنزار در تاریکی فرو رفت چشم های قرمز براق از تاریکی نگاهش میکردند ترس اعماق وجودش را گرفته بود کم کم به چادر های کمپ نزدیک میشد ، به کمپ رسید، آرام از بین سیم های خاردار رد شد و به داخل راه یافت ، چیزی را که میدید باور نمیکرد افراد کمپ به طرز وحشتناکی کشته شده بودند و خرخره هایشنان جویده شده بود ، دستش را به سمت کوله اش برد و چاقوی قدیمی اش را در دست گرفت قدم هایش موجب خش خش برگ های زمین میشد به سمت چادری رفت و داخل شد خون به دیواره های چادر پاشیده شده بود ، صدای نفس های یک حیوان یا... را در پشت سرش حس میکرد سر جایش خشکش زد ، ارام برگشت و ناگهان...

این داستان ادامه دارد... قسمت اول فصل اول


پیام‌های داخل این موضوع
خیابان 23 - توسط DarkangelMLA - 02-05-2015, 04:03 PM
RE: خیابان 23 - توسط Station - 02-05-2015, 05:11 PM

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان