امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
داستان سیاه و سفید قسمت سوم
#1
به نام خدا
سیاه و سفید
قسمت سوم
تفنگ روبروی صورت تونی بود.
تونی خیلی ترسیده بود و رنگش هم پریده بود.
تونی:خواهش میکنم من رو نکش.
قاتل:معلومه که نمیکشمت.باید بیشتر عذاب بکشی.بعد از اینکه عذاب کشیدی خودم میام و یه گلوله تو مغزت خالی میکنم
تونی:تو کی هستی ؟
قاتل:اسم من بلک اند وایته.
تونی:چرا میخوای من رو عذاب بدی؟
بلک اند وایت:فعلا زوده برای فهمیدنش.
برق ها میرن و دوباره خونه تاریک میشه
لحظاتی بعد دوباره چراغ ها روشن میشن.
بلک اند وایت رفته بود
تونی به سمت اشپز خانه میره و یک لیوان اب برای خودش میریزه و میخوره.
دستاش خیلی سردن
ناگهان زنگ در به صدا در میاد
تونی به سمت در میره و از چشمی نگاه میکنه
کاراگاه جردن پشت در بود.
در رو باز میکنه و کاراگاه میاد داخل.
کاراگاه:سلام.من یه سرنخ پیدا کردم
تونی:سلام کاراگاه.قاتل همین الان اینجا بود.
کاراگاه:واقعا؟چی شد؟
تونی:اون میخواست من رو بکشه ولی منصرف شد و گفت من باید عذاب بکشم
کاراگاه:چرا میخواد تو عذاب بکشی؟
تونی:نمیدونم.گفتی که یه سرنخ پیدا کردی درسته؟
کاراگاه:اره.قاتل...
تونی:اسمش بلک اند وایته
کاراگاه:بلک اند وایت از پشت بام فرار کرده.تا در پشت بام قطره های خون رو زمین ریخته.من گفتم شاید با اون خون بفهمیم قاتل کی بوده ولی بعد از ازمایش فهمیدیم خونه خانم مور بوده در حالی که خانم مور خفه شده و جای هیچ زخمی روش نیست و در این صورت خون ریزی هم نکرده.
تونی:فک کنم این یارو بلک اند وایت خیلی باهوشه.
کاراگاه:مطمعنن همینطوره
تونی:کاراگاه من یکم خسته ام میشه تنهام بزارید؟
کاراگاه:نه نمیهتونی تنها بمونی باید بری خونه ی یکی از دوستات.
تونی:چرا؟
کاراگاه:اینجا خطرناکه.
تونی:باشه.
کاراگاه:کجا میخوای بری؟
تونی:خونه ویلسون.
کاراگاه:من میرسونمت
اون ها سوار ماشین میشن و به سمت خونه ی ویلسون میرن
به یک خیابان خلوت میرسن که کنارش جنگلی سرسبز و پر از چشمه بود. ناگهان از جلوی ماشین بخار درمیاد.
تونی:چی شد؟
کاراگاه:ماشین جوش اورده.
کاراگاه از ماشین پیاده میشه و کاپوت رو بالا میزنه
کاراگاه:باید یه ذره اب رو رادیاتور بریزم.من میرم از این چشمه های تو جنگل یکم اب بیارم
تونی:باشه
کاراگاه وارد جنگل تاریک میشه.
تونی در حال فکر کردن به اتفاقات امشب بود که ناگهان یه نفر از صندلی عقب میخواد که خفش کنه
تونی داشت میمرد که ناگهان اون فرد ولش کرد.
تونی برمیگرده و میبینه بلک اند وایته.
از ماشین پیاده میشه و فریاد میزنه:کاراگاه کمک کمک
بلک اند وایت از ماشین پیاده میشه و به سمتش قدم میزنه
ولی تونی فرار نمیکنه و میگه
تونی:تو نمیخوای من رو بکشی پس باید از چی بترسم
بلک اند وایت:از مرگ عزیزانت
اون یه عکس از تو گوشی به تونی نشون میده...
پایان قسمت سوم
لطفا نظرتون رو راجب داستان به من بگید
پاسخ


پیام‌های داخل این موضوع
داستان سیاه و سفید قسمت سوم - توسط hossein225 - 09-18-2015, 07:36 PM
RE: داستان سیاه و سفید قسمت سوم - توسط Marshall Bruce Mathers - 09-18-2015, 08:03 PM
RE: داستان سیاه و سفید قسمت سوم - توسط Marshall Bruce Mathers - 09-18-2015, 07:49 PM

موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  داستان رویین تن mafiagp.ir 0 140 08-30-2024, 04:16 PM
آخرین ارسال: mafiagp.ir
  داستان-چگونه والدین را برای خریدPS4راضی کنیم؟ Rise of Duty 70 61,536 05-12-2022, 06:13 AM
آخرین ارسال: samawahm106
  (داستان)راضی کردن خانواده برای خرید پلی فور sepehrssd 4 2,157 08-26-2019, 09:02 PM
آخرین ارسال: White Beard
  داستان گاد آف وار ۲۰۱۸ AtabakT 0 1,832 10-16-2018, 08:55 PM
آخرین ارسال: AtabakT
  داستان رویای یک سرمربی Origami2008 0 1,652 08-09-2018, 10:59 AM
آخرین ارسال: Origami2008

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 4 مهمان