داستان هیروی Windrunner
جنگلهای غربى به خوبى از اسرار خود محافظت مىکنند. يكى از اين اسرار Lyralei، استاد كماندار جنگل و فرزند موردعلاقه باد است. او با اسم Windrunner شناخته میشود؛ خانواده او در شب به دنيا آمدند و در اثر طوفان كشته شدند. خانه آنها توسط باد نابود شد و وسايل آنها در باد پراكنده شد. فقط فرد تازه متولد شده در اين زمينهای مرگ و نابودى زنده ماند. در آرامش بعد از طوفان، باد از كودك گريان كه در علفها افتاده بود مراقبت كرد. باد براى كودك ناراحت شد؛ پس او را در هوا بلند كرد و جلوى در يك خانه در روستاى همسايه گذاشت. در سالهای بعد، باد معمولاً به زندگى كودك برمیگشت و هنگامى كه او مهارتهای خود را تقويت مي كرد، او را از دور نگاه مي كرد. حال بعد از سالها تمرين، Windrunner تيرهای خود را درست به هدف ميزند. با سرعتى باور نكردنى حركت مى كند؛ گويى بادى از پشت او را به جلو مىراند. با تيرهای بسيار، او دشمنان خود را مىکشد و به نيروى خود طبيعت تبديل شده است.
داستان هیروی Invoker
![[تصویر: maxresdefault.jpg]](http://i.ytimg.com/vi/aiV_JV_zP6U/maxresdefault.jpg)
در اوايل، جادو هنر ذهن بود و به هيچ ابزاري نياز نداشت؛ بدون نياز به عصا يا چوبدستی و فقط وابسته به ذهن جادوگر، تمام حقههای احضار وابسته به ذهن طراحي شده تا به جادوگر اجازه بده فرمولهای هر جادو رو بدست بياره. قویترین جادوگران در آن زمان، کسانی بودند که قدرت ذهنی زيادي داشتند و با اين حال اين جادوها آنقدر سخت بودند که آنها مجبور بودن فقط به تعداد محدودی از آنها اکتفا کنند و در آنها مهارت کسب کنند. يکي از مهمترین آرزوی جادوگران، اين بود که در طول زندگی خود بتوانند به 3 يا حداکثر 4 جادو دست پيدا کنند. جادوگران عادي بيش از 2 جادو بلد نبودند و جاي تعجب هم نبود زیرا حتي همان 1 جادو هم نياز به داشتن کتاب جادو براي فراموش نکردن آن در مواقع ضروري بود. اما در ميان اين کارآموزان يک استثنا وجود داشت. يک شگفتي با دانش بسيار زياد و حافظه بسيار قوی که کسي نبود جز Invoker. در ابتداي جواني، در حالي که بالا مقامترین جادوگران بيش از 4 جادو را بلد نبودند، او نه 4، نه 5، نه 7، بلکه میتوانست بيش از 10 جادو را در يک چشم بههم زدن استفاده کند. تعداد زيادی جادوی ديگر را ياد میگرفت؛ ولي وقتي آنها را بیارزش ميديد، آنها را از ذهنش براي هميشه پاکسازی ميکرد تا ذهنش جاي يادگيری برای جادوهای ديگر را داشته باشد. يکي از اين جادوها، جادوی جاودانگي بود؛ جادويي هميشگی که کسانی از اون استفاده کردند هنوز هم در بين ما زنده هستند. بيشتر اين جادوگرها که از اين جادو استفاده کردند به آرامی و سکوت به زندگی ادامه ميدهند. با ترس از فاش شدن رازشان، ولي Invoker کسي نيست که قدرتش رو مخفی نگه دارد. او باستانی میباشد. از هر کس و هر چيز بيشتر ميداند و ذهنش هنوز جا برای آموختههای جديد دارد؛ جدا از جادوهایی که Invoker با آنها خود را در غروب آخرين روزهای اين دنيا سرگرم میکند.