آقای رمضانی؟ آقای رمضانی!!!!!!!!!!!!! (معلم ریاضی)
آقای رمضانی (معلم) درحالی که از ترس ماشینشو وسط خیابون ول کرده، دوان دوان به سمت امیر میدوه:
امییییر چی شده؟
آقا کامران. کامران
کامران چی؟ کامران کیه؟
مگه چند تا کامران تو کلاس ما هستن؟
وای خدای من! کامران چی شده؟ این بچه بازیا چیه امیر؟
آقا دارن کامران رو میزنن..
کی کامران رو میزنه؟
با هم دیگه به سمت دری که مشرف به یک حیاط کوچکه، فدم برمیدارن...
کامران با گریه: نزن، نزن دیگه، همش امیر بود، این پیشنهاد امیر بود که بزنیم تو کار فروش بازی ها!!
آقای رمضانی دست پاچه از تمام ماجرا وارد میشه و رو به مرد ناشناس میکنه...آقا:
آقای رمضانی (معلم) درحالی که از ترس ماشینشو وسط خیابون ول کرده، دوان دوان به سمت امیر میدوه:
امییییر چی شده؟
آقا کامران. کامران
کامران چی؟ کامران کیه؟
مگه چند تا کامران تو کلاس ما هستن؟
وای خدای من! کامران چی شده؟ این بچه بازیا چیه امیر؟
آقا دارن کامران رو میزنن..
کی کامران رو میزنه؟
با هم دیگه به سمت دری که مشرف به یک حیاط کوچکه، فدم برمیدارن...
کامران با گریه: نزن، نزن دیگه، همش امیر بود، این پیشنهاد امیر بود که بزنیم تو کار فروش بازی ها!!
آقای رمضانی دست پاچه از تمام ماجرا وارد میشه و رو به مرد ناشناس میکنه...آقا: