11-07-2015, 10:44 PM
امیر که متوجه پاشیدن خون مرد ناشناس به لباسش نشده بود.سراسیمه نگاهی به خود میاندازد و در حالی که سوییچ را در دست دارد با سرعت به سمت درب خروج میدود و در سر راه خود زن میانسال را هل میدهد تا بتواند رد شود. سپس نفس نفس زنان خود را به ماشین میرساند. اما میبیند که کسی در ماشین نیست. درهای ماشین باز است و خبری از کامران، معلم و مرد ناشناس نیست. امیر دیگر چیزی به ذهنش نمیرسد. فقط پا به فرار میگذارد...