11-07-2015, 10:50 PM
امیر به اول کوچه بعدی (کوچه مدرسه) میرسه، ناگهان پدرشو میبینه که به فاصله 15-20 متری امیر ایستاده و میگه امیر بیا برو کلاس، چرا خودتو توی دردسر میندازی؟ بیا برو سر کلاس، بیا برو سر کلاس....بیا... برو ... سر ...کلاس.... و پدرش محو میشه (تخیلات امیر)
امیر بر میگرده و به سمت کوچه بعدی پا به فرار میذاره...
امیر بر میگرده و به سمت کوچه بعدی پا به فرار میذاره...