07-10-2016, 10:33 AM
(آخرین ویرایش: 07-10-2016, 10:54 AM، توسط Punished Snake.)
The Great Dictator
Charlie Chaplin
چگونه فاشیسم را له کنیم؟
احتمالاً وقتی این فیلم رو الآن ببینید میگید بهشدت حرفهاش نخنماست و چیز خاصی برای عرضه نداره؛ همه میدونن دیکاتورها آدمهای خونخواری بودن و چه اتفاقاتی تو جنگ جهانی دوم افتاد. اما بعضی فیلمها و آثار زیباییشون تو ساده بودن و بیشیلهپیله بودنش هست. حرفشون رو بیپرده میزنن و پرونده رو هم آخر با یک پایان صادق میبندن. همونطور که افلاطون که اون رو از بزرگترین فیلسوفها میدونن حکایتها و حرفهای ساده ولی بهشدت قابلتامل و ضروری میزنه. این فیلم هم مصداق حرفهای گل و بلبلی و ساده هستش که حالا تو قالب یه طنز واقعی بیان میشه. خبری از هجو نیست، از این دسته فیلمهای نسل نوین نیستش که بخواد مخاطبش رو با جکهای جن.سی و صحنههای کاملاً خارج از مولفههای «طنز» بخندونه. چارلی چاپلین شما رو با نبوغ بیبدیلش که حرکاتش هست میخندونه تا دیالوگهاش. البته نکته وقتی جالبتر میشه که میبینید چارلی چاپلین توی دو تا نقش هست، یکی نقش همون ولگرد سادهپوش یکی هم نقش یه دیکتاتور خشن (نماد آدولف هیتلر)، که توی نقش دوم با اینکه انگار تجربه اولش بوده چیزی کم نمیذاره برای بینندهاش و حتی گاهی از چندنقشی بودن پیتر سلرز تو «دکتر استرنجلاو» فراتر میره، و به شیواترین شکل ممکن سخنوریها و سخنرانیهای آماتورگونهی هیتلر رو مسخره میکنه.
دیکتاتور بزرگ داستانهای خشک و سرد و خشن سیا.سی و نظامی جنگ جهانی که شنیدنش لذتی نداره و فقط آه و حسرت داره رو تو طنزترین (با خندهدار بودن اشتباه گرفته نشه) حالت هم بیان میکنه و هم خیلی زیبا انتقاد. چیزی هم که باعث تمایز فیلم نسبت به باقی آثار حولومحور هیتلر میچرخه، اینه که این دفعه داستان یه گریزی میزنه به ظلم بزرگ هیتلر به یهو.دیها که خیلی تو بقیه فیلمها شاید به این قضیهی مهم تاکید نکردن؛ هرچند چاپلین ثابت میکنه که یهو.دیپرست نیست و قضیه مهمتر اینجاست که همه رو با هر رنگ پوست و ملیت و مذهبی برابر میدونه؛ یه اصل مهم که هنوز بعضی فیلمها از به تصویر کشیدنش عاجزن و میترسن. حتی کاراکتری هم که چاپلین تو فیلم داره ازش ذرهای قهرمانسازی نشده و خبری از چهگواراریزه و گاندیریزه شدن (!) و فراواقعگراییهای تصنعی نیست، که باعث میشه اثر رئالیسمتر بهنظر بیاد و حداقل ما ایرانیها تو وضعیتی که داریم بیشتر بتونیم با شخصیت داستان همذاتپنداری و باورش کنیم. یه چیز جالب دیگهی فیلم اسامی به کار برده تو فیلم هست؛ مثلاً آدنوید هینکل بر وزن آدولف هیتلر هست و با اینکه اسمها خیالیه اما اشارهی مستقیمی میکنه به اسامی و دنیای واقعی. حتی نمادهای رو پرچم هم گریزی میزنه به دنیای واقعی. شاید کماهمیت باشه، ولی حداقل خوبیش اینه نمادها رو باز به زبونی بیان میکنه دور از هر پیچیدگی هست تا منِ مخاطب عام حین دیدن تصویر متوجه ماجرا بشم. باز هم یه نکتهای که کمتر به تصویر کشیدنش رقابت نظامی بین دیکاتورها و رئیسجمهورهاست. قسمتی که هیتلر با دیکتاتور یه کشور دیگه ملاقات میکنه همهچیز رو طوری برنامهریزی میکنه تا دیکتاتور مقابلش جلوش کوچیک به نظر بیاد؛ مثل صحنهای که عمداً یه صندلی کوتاه میذارن جلوی دیکتاتور تا مقابل هیتلر قدکوتاه، آدم قدکوتاهتری به نظر بیاد؛ صحنهای که اشاره میکنه با اینکه ابرقدرتها از جهت معنوی بزرگ نیستن، اما با تقلب و شارلاتانیزسم میخوان خودشون رو برتر نشون بدن. یه جورایی هم میشه این صحنه رو به رقابت نظامی جان اف کندی و رئیسجمهور شوروی سابق تو زمان جنگ سرد تعبیر کرد. فیلم کلی از این سکانسهای کوتاه ولی به یادموندنی و بیآلایش داره که کلی دیالکتیک و مفهوم پشتش خوابیده. حیف که نمیخوام بیشتر از این لوث کنم فیلم رو، وگرنه میشه تکبهتک صحنهها رو دربارش ساعتها حرف زد و لذت برد، مخصوصاً پایان فیلم که قشنگ چارلی چاپلین مثل خودِ آرایشگرش موهاتون رو کاملاً میریزه؛ هرچند میتونست شکلگیری پایان ماسمالی نباشه، که اونم با اون سخنرانی چاپلین کمتر به چشم مییاد. به هر حال، نباید گول کلاسیک بودن یا قدیمی بودنش رو خورد؛ چون شاهکار رو مقدارهای زمان و مکان جا نمیگیره. دیگه ناموساً نمیدونم چهطوری قانعتون کنم که برید ببینیدش.
9.5/10
پ.ن: این راهاندازی بخش سینما ایده خفنی بود. مخصوصاً انتخاب مدیر بخشش lol.