من تقریبا چیزی در حدود یک ساعت از این بازی رو بیشتر انجام ندادم، در واقع بیشتر از یک ساعت نمیتونستم گیم پلی بازی رو تحمل کنم. بنابراین در رابطه با خود داستان و روایتش نمیتونم اظهار نظری بکنم ولی یک مسئله اینجا خیلی مهمه:
چنین داستانهایی با همچین پیچشهای عجیب و غریب ابدا تو بازیهای شوتر اول شخصی مثل کال آو دیوتی که متمرکز بر گیم پلی هست (یا بهتره بگم بود)، نمیتونه جایگاه مهم و قابل تاکیدی داشته باشه، حالا اینکه اصلا تو هر بازی جایگاه داشته باشه بماند.
بازیهای شوتر، به خصوص اول شخص رسالت اصلیاش ارائهی گیم پلی شوتر نرم، روان و خوش دست هست، چیزی که کال آو دیوتی سالهاست گویا فراموش کرده اما در عوض برای جذابیت و با تقلید، رفته سراغ داستان پردازی، بردن زمان بازی به جلو و اضافه کردن ادوات جانبی کاملا بی ربط به سبک شوتر. بدیهی هست که گیم پلی این وسط فدا میشه، میره تو حاشیه تا اینکه کاملا از دید مخاطب ناپدید بشه. برای همین هست که مخاطب به ظاهر فکر میکنه داستان جذابه ولی یادش میره که اصلا بازی باید چه کاری رو که مهمه انجام بده. نمیدونه باید از قصه و قصه پردازی لذت ببره یا گیم پلی. درآوردن هردوی اینها باهم تو بازی برخلاف تصور عموم خیلی کار دشواریه.
به نظرم این جنس بازیها تا وقتی که گیم پلی مناسب و سرگرم کننده رو که ابتداییترین و مهمترین رسالتشونه نتونن بسازن، داستان و قصه پردازی اصلا محلی از اعراب نیست.