من زیاد تو جو کامنتای این مقاله نبودم ولی خب کم و بیش خوندمشون و میدونم جریان چیه. کاری هم به بحث ندارم به هیچ وجه. فقط در راستای این کامنت اخیر نویسنده مقاله میخام یه چیزی بگم:
دوستانت هم میدونن مطالب بلند رو حوصله نداری بخونی... این بلند اگه به همین کامنتا باشه و تعداد کلماتش دیگه نهایتاً از هزار، هزار و پونصد تا تجاوز نکنه، اونوقت ما از کجا بدونیم مطالب نویسندههارو اصلاً خوندی؟ مخصوصاً مقالههای یکی مثل یونس بهرامی که نصفشون از شیش هفت هزار کلمه بیشترن و کلمات ادبی هم زیاد دارن که باعث میشه همون مقدمه رو رد کنی، یعنی شاهکار کردی. با این حرفت همون یه ذره اعتبار مقاله رو که برا دیدن اسم خودم و خنده ای که برا متنش زدم (هرچند اگه نبود هم اصلاً برام مهم نبود)، ساقط کردی.
به نظرم با این اوصاف دور نویسنده شدن رو خط بکش، چون فک نکنم دیگه حالت بکشه اون متنی که نوشتی رو یه بار دیگه بخونی و ویراستاری کنی...
نقلقول: سلام سعید جان. نظر لطفته. والا بعضی از دوستان هستن که هنوز معنی واقعی کلمهی طنز رو نمیدونن! والا برای من عجیب بود، شخصی که اصلا فعالیتی توی انجمن نداره الان اومده یه طومار متن نوشته که من حوصله خوندنش رو ندارم و میدونم یه مشت چرندیاتی بیش نیست. هرچی که دلتون میخواد بگید برای من مهم نیست. کلا از هر کدوم از دوستان منم بپرسید میدونن حوصله خوندن متنهای طولانی که محتویاتش یک مشت چرت و پرته ندارم. من آخر مقاله از تمامی دوستانی که توی لیست نبودن معذرت خواهی کردم و گفتم که فقط مقاله جنبهی طنز داره و تمامی نویسندگان سایت روی چشم ما جا دارن. خب این یعنی چی؟! یعنی که بنده فقط میخواستم یه شوخی کوچیک با نویسنده ها بکنم نه این که مقالاتشون رو بکوبم و بگم مقالات تو چر اینطوریه و...!این حرفی که زدی الان دقیقاً یعنی چی مرد مومن؟ خودت داری میگی کامنتای بلند و طولانیشون رو نخوندی امّا میدونی چرندن؟ مگه میشه؟ دیدگاهت مث افرادی هست که بدون دیدن یه فیلم یا بازی کردن یه بازی اون رو آشغال میدونن! خب تو که نمیدونی جریان از چه قراره چرا میای حرفای افراد کامنت گذار رو چرند خطاب میکنی؟ بنا به چه مدرکی؟ دوست ندارم قضاوت بیمورد کنم ولی خب این ذهنیت الان برام به وجود اومده که استقلال فکری نداری تا خوب رو از بد مشخص کنی و تابع ذهن خودت باشی!
دوستانت هم میدونن مطالب بلند رو حوصله نداری بخونی... این بلند اگه به همین کامنتا باشه و تعداد کلماتش دیگه نهایتاً از هزار، هزار و پونصد تا تجاوز نکنه، اونوقت ما از کجا بدونیم مطالب نویسندههارو اصلاً خوندی؟ مخصوصاً مقالههای یکی مثل یونس بهرامی که نصفشون از شیش هفت هزار کلمه بیشترن و کلمات ادبی هم زیاد دارن که باعث میشه همون مقدمه رو رد کنی، یعنی شاهکار کردی. با این حرفت همون یه ذره اعتبار مقاله رو که برا دیدن اسم خودم و خنده ای که برا متنش زدم (هرچند اگه نبود هم اصلاً برام مهم نبود)، ساقط کردی.
به نظرم با این اوصاف دور نویسنده شدن رو خط بکش، چون فک نکنم دیگه حالت بکشه اون متنی که نوشتی رو یه بار دیگه بخونی و ویراستاری کنی...