(01-11-2017, 05:53 PM)Devil Prince نوشته است:خیلی با اون جای حرف ـت که بولد شده، حال کردم، اما نمیشه کاملا سازنده ها رو محکوم کرد. دنیای بازیسازی هم مثل هالیوود یه جامعه ی بی رحم ـه. یا باید گلیم خودت ـو از آب بکشی بیرون و پول دربیاری یا به زباله دونی تاریخ ملحق بشی (مثال بارز ـش THQ). فکر می کنید الان هدف اکثر سازنده ها تحت تاثیر قرار دادن مخاطب یا ارائه ی یه اثر هنری ـه؟ خودتم اشاره کردی که کسب درآمد هدف اول و آخرـه. تبعات تجاری شدن رو هم باید با کم رنگ شدن هنر و خلاقیت داد! وقتی هدف اول از ساخت یه بازی یا هر اثر دیگه ای کسب درآمد باشه، دیگه هنر و خلاقیت و ... چی کار ـن؟ از یه طرف دیگه ترس از شکست مالی، ریسک پذیری سازنده ها رو کاملا از بین برده. به نظر من قابل درک ـه. وقتی شانس موفقیت واسه یه IP جدید چندین برابر کمتر از یه فرانچایز باسابقه ـست؛ چرا باید ریسک کرد؟ همین ـه که سازنده ها فقط وقتی به بن بست میخورن و دیگه نمی تونن دنباله بدن بیرون، دست به دامن IP جدید و خرج مقداری استعداد و خلق عناصر جدید میشن. البته حساب یه سری ها جداست، اما اینا هم دارن همون روند رو درپیش می گیرن. خودت هم مثال خیلی قشنگی از ناتی داگ زدی. دقیقا حتی ریشه ی خلاقیت تو اینا هم داره خشک میشه. هرکس تعصب کاذب نداشته باشه و U4 رو بازی کرده باشه، میدونه دیگه اون جادوی نسخه ی 1 و 2 رو نداره (به قول خارجی ها خبری از Magic Touch نیل دراکمن و بروس استریلی نیست!). کیفیت کلی بازی به لطف کارگردان های باهوش ـش خیلی بالا ـه (خودتم به این قضیه اشاره ای کردی) و تو سبک خودش یک ـه، اما دیگه از اول تا ته بازی دهن ـت باز نمی مونه. چون یه دنباله ی موفق ـه و فروش ـش تضمین شده ـست؛ پس نیازی هم به انقلاب کردن نیست! همون المان ها و ایده های قدیم ارتقا پیدا کردن، اما واسه متحول کردن، تاریخ مصرف گذشت ـن. به شخصه خیلی از حرکت VGX خوشم اومد. با ندادن جایزه به U4، یه تلنگر خوب به ناتی داگ زد.همین قضایا باعث شده که فقط تو بازی های مستقل داریم ایده های جدید و خلاقانه می بینیم. امسال که دیگه نمونه ی بارزش بود. Inside، Superhot یا The Witness (این آخری واقعا هنر خالص ـه! خلاقیت توش فوران میکنه!) ... دقیقا هالیوود هم همینجوری شده. پر شده از تکرار مکررات جوری که حتی اسپیلبرگ با اون نبوغ ـش میره رو یه داستان فوق کلیشه ای دست میزاره و BFG رو میسازه! چون میدونه که اسم ـش فروش رو تضمین میکنه. پس زحمت خلق ایده های جدید رو به خودش نمیده. خیلی از بزرگ های دیگه هم یه گوشه میشینن تا خاک بخورن. دقیقا همون مثالی که در مورد صنعت گیم زدی. جامعه ی الان دنبال زرق و برق ـه. فرق بین یه اثر هنری رو با یه اثر تجاری نمی فهمه (البته مثل همیشه استثناهایی هم وجود داره)؛ پس طبیعی ـه که افراد مستعد از به زحمت انداختن خودشون امتناع کنن. نبریدن تو این وضعیت واسه کسی که هنرمند واقعی ـه، خیلی سخته و کار هر کسی نیست ادامه بده (#کوجیما!). در کل اگر دنبال هنر و خلاقیت واقعی هستید، چندان نباید به هنر هفتم و هشتم دل ببندیم. اینا دیگه تو مسیر تجاری شدن قدم گذاشتن ... الان دور، دورِ حکومت بلاک باستر های مارولی (تو سینما) و دنباله های بی پایان کالاف و بتل فیلد ـه (تو گیم) ... سازنده راضی، مخاطب راضی، گوربابای ناراضی (همون منتقد بدبخت و یه عدهی خیلی خاص و کم!). جایی که مخاطب معنی هنر رو درک نمی کنه، هنر و هنرمند هم رخت می کنه و میره ... البته به نظر خود من، نباید زیاد سخت گرفت! باید با این شرایط وقف پیدا کرد؛ وگرنه فقط اذیت میشیم ... (به قول عمده ی سازنده ها: همینه که هست!) ...
تو دیگه خیلی تو عمق فاجعه دنبال نتیجه ای! همین سیستم بساز بده بیرون ناشر ها باعث شده که کل جامعه گیمری دست به چشم آت و آشغالاشون باشن. گیم دقیقاً داره مثل سینما ادوار خودشو طی میکنه (ولی خیلی خیلی کند تر که برمیگرده به مباحث تکنیکی پیچیدهترش)، اوایل فیلم سازی برای اعیان بود و هر کسی نمیتونست بیاد ایده تکنیکی بده و فیلم بسازه تا دیگه نوبت به همشهری کین و فیلمای چاپلین، رنوار، درایر و غیره رسید که مسیر واقعی سینما رو مشخص کردن. البته باز هم سینما رو دو قسمت کردن که احتمال میدم با اون قسمت هنریش چندان آشنا نباشی، چون اسپیلبرگ رو مثال زدی. اتفاقاً اسپیلبرگ اصلاً نظریه پرداز و کارگردان خوبی نیست و توی همون هالیوود خیلیا ازش بهترن. بحث من بحث سینمای استعلایی و ضد-قصه اس. کارگردانها بجای شاهنامه سر هم کردن با چارتا تکنیک خفن و استفاده از جهان بینی خودشون که در رگه های فیلم تزریق میشه، احساس «لذت عقلانی» رو به بیننده میدن. در حالی که مثلاً فیلمای بزن بکش هالیوودی با بالا بردن آدرنالین بیننده رو سر حال میارن. پشت اون، معنی قابل برداشت هم میزارن که اگه کسی فهمید دولـت آمریکا هم ضرر نکنه، مثلاً با دیدن کاپتان امریکا آدم ناخودآگاه به این نتیجه میرسه که آره این خود آمریکاس که داره با تروریسم (وهم) میجنگه و واقعاً خطر تروریسم جامعه آمریکا رو تهدید میکنه، این هم که میرن میلیارد میلیارد خرج جنگ میکنن و زندگی میلیون ها نفر توی عراق و افغانستان رو مختل میکنن و میکشن هم توجیه میشه. این معنی لجن شکلی که پشت فیلمه دقیقاً در تضاد با لذت عقلانیه، ولی اون طرف قضیه، دغدغه های فیلمساز موشکافی میشه، جهان بینی خودش رو نشون میده و هنر رو به اون شکلی که هزاران سال در موردش بحث شده با ابزار نوی عرصه هنری موردنظرش ( حالا چه سینما، چه تئاتر، چه موسیقی، چه...) نشون میده. همه این ها در حالیه که سازنده به پول و سرمایه میگه گور باباش، به بیننده هم میگه گور باباش و اون چیزی که میخاد رو نشون میده، حالا موفق شد یا نه هم مهم نیست، چون اون موفقیت اصلی توی دل سازنده است. میدونه همون چیزی که خواسته رو ساخته.
من خیلی منتظر اون زمان توی گیم هستم که بازی ساختن رو هر کسی (مسلماً کسی که دانشش رو داره، نه عام) بتونه انجام بده و مثلاً برای داشتن انجین دست به دامن یه ناشر سرمایه پرست نشه. البته الان هم بازی های مستقل زیادی ساخته میشه ولی انقدر سازنده محدود شده (مالی و فنی) که به هیچ وجه نمیتونه جهان بینی خودش رو با ابزاری که یه گیم میتونه در اختیارش بزاره نشون بده. نهایت کاری که میتونه انجام بده اینه که مثل همین ویتنس هی معما جلو پات بزاره یا مثل سوپر شات، شوتر اسلوموشن بسازه. اون روزی که دارنده و ندار (مستقل و ناشر) به طور یکسان بتونن بازی بسازن اون وقته که مسیر بازی های هنری از مسیر سرمایه جدا میشه. اون زمانه که یه عده مثل مخاطبای سینما میرن دنبال بتمن و سوپرمن و این جنگولک بازیا، یه عده هم میرن دنبال هنر.