04-11-2020, 02:31 PM
The Neverhood
به سراغ یک بازی بسیار مهم و با ارزش میرویم که به نظر من به دلیل خلق معماهای بسیار جالبش، خلاقانهترین، دستکمگرفتهشدهترین!، یکی از نوستالژیکترین و به یادماندنیترین بازیهای تاریخ است و منبع الهام و پایهگذار خیل عظیمی از بازیهای معروف بعد از خود بوده است و آن بازی "The Neverhood" نام دارد که اولین بار نسخه PC این بازی معمایی در سال 1996 و با سبک اشاره و کلیک برای ویندوز 95 ساخته شد! ولی هنوز به جرأت میتوان گفت بازی ماجراجویانه تأثیرگذارتر و خلاقانهتر از این بازی تا به حال نیامده است. این بازی با خمیر ساخته شده است! تمام دنیای نورهود با دست ساخته شده و پس از آن فیلمبرداری شده است، فقط حرکات فیک (جلوه رایانهای) هستند. سعی کنید با دقت به داستان فکر کنید و مصداقهای آن را به گونهای دیگر بیابید! خلاصه داستان بازی نورهود از این قرار هست که شخصی به نام "هوبورگ" دنیای پر از عجایب نورهود را خلق میکند تا بتواند در آن تا ابد زندگی کند. او این دنیا را برای شادی خودش آفرید اما چون تنها بود غمگین شد. در این حال تصمیم میگیرد تا دوستی برای خودش بیافریند تا او را خوشحال کند. به همین منظور دانهای را بر روی خاک انداخت و "کلاگ" آفریده شد. هوبورگ به او گفت که: من پادشاه نورهود هستم، هرچه در دنیای نورهود میبینی برای توست! تا شاد باشی و از زندگی لذت ببری فقط به تاج من کاری نداشته باش! (ماجرای حضرت آدم و گندم/میوه ممنوعه برایتان تداعی نشد؟). هوبورگ به قلعهاش بازگشت تا دوستان بیشتری برای خود خلق کند. دانهای در دست داشت، همین که داشت فکر میکرد چه کسی را خلق کند به یکباره میبیند که کلاگ تاج را برداشته و بر سر خود قرار میدهد، خود را پادشاه معرفی میکند و به شیطان تبدیل میشود! هوبورگ بدون تاج بر روی تختش بیهوش میشود و همچنان آن دانه در دستش باقی مانده بود. "ویلی" آن دانه را برمیدارد و به اتاق صورتی رنگ میبرد. آن دانه تبدیل به "کلیمن" میشود، کسی که قرار است این فرمانروایی را از چنگال شیطان رهایی بخشد و تاج را به هوبورگ برگرداند. این از خلاصه داستان... اما این فقط ظاهر و پوسته داستان بود و داستان این بازی فراتر از این حرفهاست و باطن تأملبرانگیزی هم دارد. میتوانید داستان (کتاب 8 جلدی!) بازی نورهود را در نوشتههای روی دیوار یکی از خانههای بازی بخوانید! بهترین بازی که کمپانی DreamWorks ساخته (کمپانی دریم ورکس یکی از بزرگترین شرکتهای انمیشنسازی هست)، بازی که زیر نظر استیون اسپیلبرگ ساخته شده است! استیون اسپیلبرگ در مورد این بازی چنین گفته است: "نورهود یک بازی ماجراجویی شگفتانگیز است اما نیاز به ریسک و جسارت نیز داشت، [و به همین منظور] از طنز و شیرینکاری پر شده است، فقط میتوانم بگویم که آن اثری بزرگ است."
بازی که مایکروسافت و بیل گیتس در ساخت آن سهیم هستند! بازی که در دو مراسم معتبر بهترین بازی ماجراجویانه در سالی که رلیز شد لقب گرفت، بازی که بیشک یکی از بهترین موسیقیهای متن تاریخ بازیهای ویدیویی را دارد. آلبوم Imaginarium: Songs from the Neverhood شامل 43 آهنگ بود که در سال 2004 آلبوم بازسازی شد و 34 آهنگ دیگر به آلبوم اضافه شد! این در حالیست که جایزه ی Best Game Music of the Year را هم از آن خودش کرد (آن موقع یعنی سال 1996 مانند الآن بهترینهای سال مشخص نمیشدند و مجلهی GMR بهترینها را معرفی میکرد) مجلهی GMR به آهنگ "The Lil' Bonus Room" از این آلبوم عنوان "باحالترین آوا و نوای نوشته شده برای یک بازی ویدیویی" را داد، Bill Brown که سازندهی بازی Tom Clancy هست در مورد موسیقیهای متن بازی The Neverhood گفته است که موزیکهای این بازی تنها موزیکهایی هستند که واقعأ از صمیم قلب دوست دارد! و اما خالق این آلبوم یکی از خلاقترینهای عرصهی موسیقی و خوانندگی بود جدأ خلاق! Terry S. Taylor که وکالیست گروه راک Daniel Amos هم بوده در هر سه زمینهی موسیقی، خوانندگی و نویسندگی متن آهنگها یکی از نوآورترینهای عرصهی موسیقی به شمار میرود. جالب اینجاست که برای موسیقیهای این بازی انواع ابتکارها را بکار گرفت، چه شیشهها که شکست و چه جانفشانیها که صورت گرفت...! معماهای این بازی به قدری خلاقانه بودند که هنوز پس از گذشت سالها برای گیمر جذابیت دارند و کهنه نمیشوند، بخشهایی که کلیمن شربتهای رنگی را میخورد و کوچک میشد و کارهایی که نمیتوانست قبلأ با بدن بزرگ انجام دهد را هنگام کوچک شدن انجام میداد، در زمان خود کاملأ نوآورانه بود و بعدها بازیهای بسیاری از این ایده تقلید کردند. خلاقیت دیگر اینجاست که کل دنیای نورهود با خمیر دستساز ساخته شده است و این بازی اوج هنر و عشق بازیسازی را نشان میدهد. خلاقیت دیگر وجود رگههای طنز و ایدههای غیرمتعارف در یک بازی معمایی است که بازی را پرنشاطتر و جذابتر کرده است! مثلأ کلیمن کبریت را با کف پایش روشن میکند و این یک ایده نامتعارف باحال بود. خلاقیت دیگر در این است که داستان هم به صورت غیرخطی روایت میشود. در ابتدا داستان به شدت گنگ به نظر میرسد ولی بازی به تدریج با یکسری دیسک (نوار فیلم) حقیقت داستان را افشا میکند. نکته جالب و خلاقانه دیگر اینجاست که در پایان بازی اختیار انتخاب راه به گیمر سپرده میشود و گیمر حق انتخاب دارد. گیمر در انتها میتواند تاج را بر روی سر خودش (کلیمن) بگذارد، پادشاه بدی باشد (همانند کلاگ به شیطان تبدیل شود) و به مردم ستم کند! و میتواند پادشاه حقیقی (هوبورگ) را نجات دهد و تاج را به او برگراند و بر روی سر او بگذارد. این اولین بازی در تاریخ بازیهای ویدیویی بود که حق انتخاب تغییر پایان بازی را به گیمر واگذار میکرد.