11-08-2015, 09:34 PM
پژمان با دهن پر میاد تو اتاق میگه: چته بابا؟ نصف شبی گشنم بود یه تن ماهی گرفتم از این آقائه.
صادق: عجــب!!! برو اون پنجره رو ببند.
پژمان: باشه الان، راستی این پیرمرده میگه موزه رو دو ماهی هست تعطیل کردن به خاطر بازسازی، بعدم بودجه بهشون ندادن فعلا کسی اینجا نمیاد.
صادق: حاجی خیلی بد شد که ! این همه راه آمدیم. بعدشم اون استاده خیلی گیره باید حتما این قضیه رو اوکی کنیم وگرنه بدبختیم.
پژمان: چمدومنم والا، ولی در و پیکر درست حسابی نداره اون موزه، فردا بریم یه نگاهی بهش بندازیم.
صادق: باشه پس فعلا بیا بخوابیم.
...
صادق: عجــب!!! برو اون پنجره رو ببند.
پژمان: باشه الان، راستی این پیرمرده میگه موزه رو دو ماهی هست تعطیل کردن به خاطر بازسازی، بعدم بودجه بهشون ندادن فعلا کسی اینجا نمیاد.
صادق: حاجی خیلی بد شد که ! این همه راه آمدیم. بعدشم اون استاده خیلی گیره باید حتما این قضیه رو اوکی کنیم وگرنه بدبختیم.
پژمان: چمدومنم والا، ولی در و پیکر درست حسابی نداره اون موزه، فردا بریم یه نگاهی بهش بندازیم.
صادق: باشه پس فعلا بیا بخوابیم.
...
[img=0x0]http://uupload.ir/files/cv8y_photo_2016-09-08_15-12-24.jpg[/img]