امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
توضیح مفصل درباره ی اساسی 3
#1
این توضیحات چون خیلی مفصله ای کم طولانی.



نسخه ای جدید از سری Assassins Creed و ادامه ی مستقیمی بر شماره دوم این سری یعنی AC2 است که داستان ان بلافاصله پس از پایان نسخه ی دوم اغاز می شود.داستان بازی ادامه ی زندگی شخصیت شماره دوم بازی یعنی اتزیو را روایت می کند که اکنون به بالاترین مقام در فرقه اش یعنی Master assassin رسیده است.وی در این نسخه متحدان قدیمی خود را ملاقات می کند و متحدان جدیدی را نیز دست و پا می کند،تا بتواند با خانواده ی ظالم ان زمان یعنی خانواده ی بورجیا،که تمامیه اعضای ان تمپلار هستند بجنگد و شهر رم را اباد کند،ثروت ان را به مردم بازگرداند و حماسه ی جدیدی در عصر رنسانس بیافریند.
همچنین در این نسخه ما می توانیم زندگی اساسین های امروزی را نیز دنبال کنیم

خطر اسپویل داستان!

                                                                             داستان:

سقوط مونتریجیونی

داستان بازی بلافاصله پس از اتمام نسخه ی دوم شروع می شود.جایی که اتزیو بعد از خروج از vault در حالی که از پیام مینروا به شدت شگفت زده شده سعی می کند از واتیکان فرار کند.وی با کمک عمویش ماریو از واتیکان فرار کرده و به سوی مونتریجیونی می تازد.
پس از اینکه اتزیو به مونتریجیونی می رسد،در جلسه ای با اساسین ها،مواردی را که در vault دیده بود به گوش انها می رساند و انها را از سخنان مینروا مطلع می کند.به عقیده ی ماریو حوادثی که مینروا از انها صحبت می کرد مدت ها بعد روی خواهند داد.و به عقیده ی او این حوادث به انها مربوط نیست.
در حالی که اساسین ها در ویلا با ارامش به استراحت مشغولند و از پیروزی خود در برابر بورجیا مسرورند،تمپلار ها به رهبریه چزاره بوجیا،پسر خاندان بورجیا به صورت غافلگیرانه به شهر حمله می کنند.
نیرو های مقاوت شهر که اکنون یازان Caterina Sforza نیز به انها اضافه شده اند غافلگیر می شوند و نمی توانند در برابر نیرو های چزاره مقاومت کنند.
اتزیو که در ان هنگام با کاترینا خوابیده بود،با سر و صدای توپ های جنگی بیدار شده و وقتی یک توپ جنگی از بالای سرش می گذرد و لباس الطیر را نابود می کند،تازه متوجه می شود که تمپلار ها به شهر حمله کرده اند.
اتزیو بلافاصله ماریو را ملاقات می کند تا دستورات را از او دریافت کند.سر انجام به توافق می رسند که اتزیو به محافظان کمک کند و ماریو از طریق در مخفی Sanctuary مردم را از شهر خارج کند.
نیرو های مقاومت شهر چاره ای ندارند جز اینکه از شهر حفاظت کنند تا ماریو بتواند مردم شهر را کاملا تخلیه کند.اما تلاش مرسنری ها بی فایده است و بعد از مدتی چزاره دروازه ی شهر را از جا کنده و وارد مونتریجیونی می شود.وی در حالی که سیب بهشتی را در دست دارد و ماریو و کاترینا را اسیر کرده است،ماریو را به ضرب گلوله و با سلاحی که داوینچی اختراع کرده می کشد و این قتل را به عنوان یک دعوت نامه به رم تلقی می کند.در همین هنگام یکی از افراد دشمن به اتزیو شلیک می کند و شانه ی چپ او را زخمی می کند.
بعد از اینکه تمپلار ها شهر را ترک می کند اتزیو توسط مرسنری ها به هوش می اید و متوجه می شود که تعدای از تمپلار ها در شهر باقی مانده اند تا همه ی اساسین ها را نابود کنند.به هر حال اتزیو به کمک خواهرش کلودیا تمپلار ها را می کشند و به همراه مادرشان از شهر فرار می کنند.
پس از این اتزیو که دیگر خانوادی ی خود را دز امان نمی بیند،انها را به فلورانس می فرستد و خود به تنهایی به طرف رم حرکت می کند.اما به دلیل زخمش در میانه ی راه از هوش می رود.

بار دیگر در شهر

بعد از دیدن ماجرا های اتزیو،ما به زمان دسموند بر می گردیم،دزموند و گروهش به تازگی از مخفی گاه اساسین ها فرار کرده و به سوی تنها مکان امن در ایتالیا یعنی ویلا اودیتوره،در حرکتند.پس از رسیدن انها به ویلا،دسموند متوجه می شود که در ورودیه Sanctuary بسته است.اتزیو و لوسی به هر نحوی که شده،از طریق در پشتیه Sanctuary وارد می شوند و در اصلی Sanctuary را برای شان و ربکا باز می کنند.پس از ورود گروه به Sanctuary ، دسموند توسط انیموس 2،بقیه ی زندگیه اتزیو را مرور می کند.

نبرد در رم

مدتی بعد اتزیو در خانه ای کوچک به هوش می اید و متوجه می شود که زنی زخمش را درمان کرده است.وی پس از پرس و جو از زن متوجه می شود که یک مرد وی را به خانه ی او اورده تا زخمش را درمان کند.سپس یک دست لباس جدید اساسین ها به اتزیو می دهد و می گوید این ها را نیز ان مرد برای او فرستاده.به هر حال کار اتزیو برای اینکه کاملا درمان شود باید سراغ دکتر برود.وی در خانه را باز می کند و رم باشکوه را در مقابل خود می بیند.جایی که توسط خاندان بورجیا ویران شده.اتزیو پس از درمان دارو به سراغ ماکیاول،رئیس فرقه می رود.وی از صحبت های ماکیاول متجه می شود که در زمان حکومت بورجیا،شهر رم بشدت ویران شده و مردم ان مظلوم واقع می شوند.
پس از اشنایی اتزیو با شهر رم و کشف یکی از مقبره های رومولوس،سازنده ی رم،اتزیو و ماکیاولی تصمیم می گیرند تا انجمن خود را راه اندازی کنند تا بتوانند اساسین های جدید پرورش دهند و با بورجیا مقابله کنند.

ولی اتزیو می داند که نمی تواند این کار را به تنهایی انجام بدهد و نیاز به متحدانی نیز دارد.اتزیو مانند وقتی که در فلورانس و ونیز بود،به سراغ فاحشـ.ـه ها،دزد ها و نیروهای مزدور می رود تا از انها برای نابودی بورجیا کمک بگیرد.ماکیاولی قبلا به این افراد پیشنهاد همکاری داده بود اما نتوانسته یود انها را راضی کند.به هر حال اتزیو با زیرکی خود و انجام کار هایی برای این سه گروه،موفق می شود که به راحتی انها را به سمت خود جلب کند.
اما در این هنگام،مادام سولاری،توسط گروه Cento Occhi کشاه می شود.وقتی که اتزیو به فاحشـ.ـه خانه بر می گردد،متوجه می شود که مادر و خواهرش به رم امده اند و می خواهند به اتزیو کمک کنند.به هر حال،پس از کمی بگو مگو،کلودیا ریاست rosa in fiore،بزرگترین فاحشـ.ـه خانه ی شهر را بر عهده می گیرد.
بالاخره اتزیو بوسیله ی جاسوسانش متوجه می شود که رودریگو و چزاره بورجیا به همراه کاترینا در قلعه ی Sant'Angelo هستند.اتزیو به Sant'Angelo حمله می کند تا کاترینا را نجات بدهد و رودریگو و چزاره را بکشد.ولی هنگامی که به قلعه می رسد،می فهمد که چزاره قلعه را ترک کرده و رودریگو هم در قلعه دیده نمی شود.با اینکه اتزیو نمی تواند هدف هایش را بکشد،اما موفق می شود که کاترینا را از دست لوکرزیا بورجیا،خواهر چزاره فراری بدهد.
بعد از نبردی که در قلعه اتفاق افتاد،اتزیو تصمیم می گیرد تا مجددا برادرهود را راه اندازی کند.اتزیو به مردمی که مورد ظلم بورجیا قرار داشتند کمک می کرد و پس از نجات دادن انها،انها با به برادرهود دعوت می کرد و از انها مبارزینی شجاع می ساخت تا بتوانند رم را از زیر سایه ی بورجیا برهانند.پس از ان اتزیو موفق می شود که دو تا از مهره های اصلی تمپلار ها یعنی دکتر مالفاتو و سیلورتو سابتانی را بکشد.
مدتی بعد،اتزیو، لئونارد،دوست قدیمیه خود را ملاقات می می کند.لئوناردو سلاح های اتزیو را ارتقا می دهد.همچنین به او خبر هایی در مورد اهداف چزاره می دهد.همچنین لئوناردو می گوید که به دستور چزاره،ماشین هایی جنگی ساخته تا ارتش پاپ از انها استفاده کند.لئوناردو از اتزیو می خواهد که این وسایل را نابود کند.
مدتی بعد اتزیو می فهمد که جوآن بورجیا،یکی از ژنرال های چزاره به وی در تسخیر کردن ایتالیا کمک می کند.اتزیو توسط خواهرش کلودیا مطلع می شود که سناتوری به نام اگیدیو تروچه به جوآن بدهکار است و عده ای از سربازان جوآن به او حمله کرده اند.اتزیو تصمیم می گیرد تا سربازان جوآن را بکشد و بدهیه اگیدیو را بپردازد.
اتزیو مکان جوآن را می فهمد و تصمیم می گیرد به وی حمله کند.وی یکی از کاپیتان های بورجیا را می کشد تا بتواند نفوذ بیشتری روی منطقه داشته باشد.در همین منطقه،یک مهمانی توسط جوآن برقرار شده،اتزیو به داخل مهمانی نفوذ می کند و و بدون اینکه شناسایی جوآن را می کشد.
بعد ها،اتزیو بارتالمیو را ملاقات می کند،بارتالمیو به شدت از طرف قوای فرانسوی تحت فشار است.این قوا توسط Octavian de Valois (که ملقب به بارون بود) رهبری می شود.وی از جنرال های ارتش فرانسه و از رهبران نیروهای پاپ بود.اما چیزی که اوضاع را بدتر می کرد این بود که همسر بارتالمیو یعنی Pantasilea Baglioni توسط بارون دزدیه شده بود.بارتالمیو تصمیم می گیرد که خود را تسلیم بارون کند تا همسرش را نجات دهد،ولی اتزیو نقشه ای زیرکانه می کشد و وی را از این کار منصرف می کند.اتزیو به تعداد زیادی از سربازان فرانسوی حمله می کند و انها را می کشد.سپس زره و لباس انها را به تن افراد بارتالامئو می پوشاند.بارتالامئو با افرادش که لباس ارتش فرانسه را پوشیده اند به سمت قصر بارون حرکت می کنند.بارون متوجه کلک اتزیو نمی شود.وی می خواد همسر بارتالامئو را مقابل چشمانش بکشد،اما در همین هنگام اتزیو از مخفی گاهش بیرون می اید،بارون یک لحظه متوجه اتزیو می شود و تصمیم می گیرد سریع همسر بارتالامئو را بکشد.اما اتزیو سریعا کار خود را تمام کرده و بارون را می کشد و بارتامئو و همسرش را نجات می دهد.

سپس اتزیو La Volpe،یار قدیمیه خود و رهبر دزدان شهر را می بیند.La Volpe قبلا به اتزیو گفته بود که به ماکیاول مظنون است.به عقیده ی وی،ماکیاول کسی بود که به اساسین ها خیانت کرده بود و تمپلار ها را در حمله به مونتریجیونی یاری کرده بود.همچنین او بود که چزاره و رودریگو را از نقشه ی اتزیو برای حمله به sant’angelo مطلع کرده بود و باعث فرار انها شده بود.
بعد ها،اتزیو مطلع شد که بازیگر(در حقیقت بازیگر که نه،کسی مثل گلادیاتور که به جنگی که انجام می دادند می گفتند بازی) و بازیچه (عاشق) ی لوکرزیا به نام پیترو روسی،کلید نفوذ به قلعه را دارد.برای همین چزاره تصمیم گرفته بود که وی را بکشد.اتزیو حدث می زد که میچلتو،قاتل شخصی چزاره،بازیگر دیگر میدان نبرد است و می خواهد پیترو را بکشد.یازان اتزیو،افراد میشلتو را از پای در می اورند و به جای انها به کلوسیم (جایی که نبرد در ان روی می دهد) نفوذ می کنند.اتزیو و یارانش با میچلتو و سایر یارانش می جنگند و اتزیو موفق می شود که میچلتو را محاصره کند،اما در همین هنگام خبر می رسد که به بدن پیترو سم تزریق شده و در حال مرگ است.اتزیو از کشتن میچلتو صرف نظر می کند تا پیترو را به دکتر برساند.بعد از درمان پیترو و دست یابی اتزیو به کلید قلعه،اتزیو در راه برگشت دزدی را می بیند که در نبرد مونتریجیونی هم حضور داشته.وی کنجکاو می شود و دزد را می گیرد و متوجه می شود که دزد،خیانت کار اصلی است نه ماکیاول.اتزیو به سرعت به مقرش بر می گردد.زیرا می داند که La Volpe،مطمئن است که ماکیلول خیانت کار است و می خواد او را بکشد.وی به موقع به guild می رسد و همه چیز را برای La Volpe و ماکیاول توضیح می دهد.به هر حال کدورت ها میان دو دوست از بین می رود و ان دو به هم اعتماد می کنند.
بعد از این قضایا،اتزیو کلودیا را به فرقه دعوت می کند.و همچنین اتزیو توسط ماکیاول،به ریاست فرقه منصوب می شود.
اتزیو با استفاده از کلید پیترو،وارد قلع می شود و به طور پنهانی مشاهده می کند که میان چزاره و پدرش،مشاجره پیش امده است. چزاره هم که تقریبا تمام قدرت پاپ را در اختیار دارد و قدرتش از خود پاپ نیر بیشتر است.همین مورد خشم رودریگو را بر می انگیزد و تصمیم می گیرد چزاره را با سیب مسموم کند.اما لوکرزیا که نگران جان چزاره شده ، وی را از نقشه ی شوم پدر مطلع می کند و از مرگ چزاره جلوگیری می کند.چزاره نیز که ار نقشه ی پدرش شوکه شده،خشمگین می شود و POE را از او می خواهد.اما رودریگو از دادن سیب به او امتناع می کند.سرانجام چزاره رودریگو را می کشد و از خواهرش،مکان سیب را می پرسد.لوکرزیا به چزاره می گوید که سیب در قلعه ی Basilica di San Pietro پنهان شده است.چزاره به طرف قلعه راه می افتد،اما اتزیو که شاهد این ماجرا بود ، قبل از وی به سیب می رسد و ان را بر می دارد و از قدرت سیب برای فرار کردن از سربازان پاپ استفاده می کند.
سپس در اخرین نبرد،اتزیو و یارانش مقابل دروازه های رم در برابر نیرو های چزاره قرار می گیرند.اما در همین زمان،چزاره توسط فابیو ارسینی و به دستور پاپ جدید بازداشت می شود.اما چزاره می گوید که مدت زیادی در غل و زنجیر نمی ماند و بدست هیچ مردی کشته نمی شود.
سخنان چزاره اتزیو را نگران کرده،به همین دلیل وی با لئوناردو ملاقات می کند.اتزیو تصمیم می گیرد تا با استفاده از سیب،ببیند که آیا سخنان چزاره،حقیقت می یابند یا نه.و او متوجه می شود که بله،سخنان چزاره درست بوده.
اتزیو مقداری پول برای لئوناردو باقی می گذارد و فورا رم را ترک می کند و به سوی Viana ،شهری در اسپانیا حرکت می کند.
در سال 1507،اتزیو موفق می شود که چزاره بورجیا را از به زمین بزند.هنگامی که اتزیو می خواهد او را بکشد،چزاره فریاد می زند هیچ مردی نمی تواند او را بکشد.در نتیجه اتزیو چزاره را رها کرده و او از دیوار شهر به پایین سقوط می کند.
پس از ماجرای ویانا،اتزیو به رم بر می گردد تا سیب را در Santa Maria Aracoeli پنهان کند.و سپس کار خود را به عنوان رثیس فرقه ی اساسین ادامه می دهد.
مدت ها بعد،اتزیو به مونتریجیونی بر می گردد،به Sanctuary.ولی دلیل وی برای انجام این کار معلوم نیست.
پس از اتمام خاطرات اتزیو،بار دیگر دسموند از انیموس بلند می شود و برای پیدا کردن سیب به طرف کلوسیم راه می افتد تا از طریق راه های زیرزمینی به vault ای که اتزیو سیب را در ان قرار داده نفوذ کند.بعد از اینکه گروه به داخل vault نفوذ می کنند و دسموند سیب را پیدا می کند،جونو کسی که ساکن vault است،درباره ی گذشته ی نسل خود و انسان ها به او می گوید و سیب را به وسیله ی DNA دسموند فعال می کند.جونو دسموند را مجبور به کشتن لوسی می کند و دسمند خنجرش را در شکم لوسی فرو می کند.
در حالی که دسموند به شک فرو رفته است،دو مرد که معلوم نیست به چه سازمانی تعلق دارند،او را وارد انیموس می کنند.

داستان AC:B نسبت به سایر نسخه های این سری ضعیفتر است و پیچیدگی کمتری نسبت به 2 شماره ی قبلی دارد.ولی نباید این را فراموش کنیم که AC:B یک نسخه ی کامل نیست و طبیعتا نباید داستانی در حد و اندازه های AC2 داشته باشد.اما این به این معنا نیست که AC:B داستان ضعیفی دارد،برعکس،داستان برادرهود از بسیاری از بازی ها یک سر و گردن بالاتر است و شما را بشدت منتظر نسخه ی بعدی می گذارد.
روایت بازی کاملا مشابه نسخه های گذشته است و داستان زندگی اتزیو را در طی سال های مختلفی از عصر رنسانس از دید دسموند،روایت می کند.

 

بررسی بازی در ادامه مطلب....
بیوگرافی شخصیت ها:

اتزیو:اتزیو اودیتوره مانند نسخه ی قبل،شخصیت اصلی این نسخه از بازی است.داستان زندگی او در بازی دقیقا همان چیزی است که در بخش قبل خواندیم و نیازی به توضیح اضافه ای نیست.
اتزیو در این نسخه از نظر ظاهری کمی پیر تر شده است،با این حال افزایش سن او،مانند افزایش سن شخصیت هایی مانند داوینچی ان چنان محسوس نیست.در طول این سال ها،شخصیت اتزیو کمی دچار تغییر شده است،کمتر متلک می اندازد.در این نسخه اتزیو به مقام مستر اساسین رسیده است و دیگر می تواند به طور کامل احساساتش را کنترل کند.اتزیو دیگر از انتقام به عنوان یک انگیزه استفاده نمی کند،همچنین او جان کسانی را که نیازی به مرگشان نمی بیند،می بخشد.

ماریو:مدتی بعد از وارد شدن اتزیو به vault عمویش ماریو به دنبال وی به vault می رود و اتزیو را در حالی که کار خود در vault تمام کرده می بیند.ماریو به اتزیو کمک می کند تا همراه هم از واتیکان فرار کرنند.انها هنگام فرار به Tiber island می رسند و ماریو از اتزیو می خواد که POE را به داخل رود بندازد.اتزیو نمی تواند این کار را انجام دهد بنابراین ماریو به اتزیو اجازه می دهد که تا وقتی که بخواهد از سیب مراقبت کند.به هر حال بعد از گفت و گو درباره ی سیب،ماریو و اتزیو از رم خارج می شوند و به طرف مونتریجیونی راه می افتند.مدت کوتاهی بعد از رسیدن انها به مونتریجیونی،شهر مورد حمله ی سپاهیان چزاره بورجیا قرار می گیرد.ماریو سریعا اتزیو را ملاقات می کند و به او می گوید که می تواند از سیب مراقبت کند و به اتزیو می گوید که نیرو های چزاره را نابود کند.ماریو به تخلیه ی مردم شهر مشغول می شود،ولی موفق به انجام این کار نمی شود،زیرا نیرو های چزاره او را زخمی و اسیر می کنند و نزد چزاره می برند.در همین هنگام دروازه ی اصلی شهر توسط سپاهیان چزاره نابود می شود و ماریو سعی می کند وارد مونتریجیونی شود.اما به دلیل زخمش درست جلوی دروازه ی شهر بر زمین می افتد.چزاره به کنار او می اید،و در حالی که سیب را در دستش گرفته است،گلوله ای به ماریو شلیک می کند و اتزیو را به رم دعوت می کند.
ماریو یکی از اشراف زاده ی های ایتالیایی بود و به شیوه ی همه انها لباس می پوشید.او همواره لباسی پر زرق و برق و بلند می پوشید و موهایی مشکی و صاف داشت. از دیگر نشانه های ظاهری او،زخمی بود که بر روی صورتش داشت و باعث کور شدنش شده بود.این زخم هنگامی ایجاد شده بود که ماریو،زیرزمین ویلا را جست و جو می کرد تا به دنبال کفن (66مین POE) بگردد.
ماریو مردی بی ادب و خشن بود و خاندان Pazzi وی را دائم الخمر می دانستند.وی علاقه ی زیادی به جنگیدن و نبرد داشت.
بر روی شانه ی چپ لباسش لوگوی اساسین ها دوخته شده بود و روی شنلش علامت خاندان اودیتوره به چشم می خورد.
همچنین او همیشه دستش را روی شانه ی کسی می گذاشت که با او صحبت می کرد.این کار او احتمالا به دلیل ایجاد حس دوستی و نزدیکی در فرد مقابل بوده است.
Niccolò di Bernardo dei Machiavelli:بعد از اینکه اتزیو از رم بر می گردد،ماکیاول در جلسه ای حاضر می شود تا به سخنان اتزیو درباره ی vault گوش دهد.او وقتی می فهمد اتزیو رودریگو را نکشته،به شدت از دست اتزیو خشمگین می شود و برای کشتن رودریگو به سمت رم راه می افتد.
صبح فردا،مونتریجیونی توسط چزاره بورجیا مورد حمله قرار می گیرد.نیکولو ماکیاول در این جنگ غایب است،La Volpe فکر می کند که ماکیاول برای اساسین ها کار می کند و به اساسین ها خیانت کرده است.
ماریو اودیتوره،عموی اتزیو به وسیله ی چزاره کشته می شود و بین اساسین ها بی نظمی ایجاد می شود.نیکولو اساسین ها را منظم کرده و انها را در Tiber island مستقر می کند.
در نبرد مونتریجیونی تیری به شانه ی اتزیو اصابت می کند و این زخم باعث می شود که او در مسیر رم از حال برود.نیکولو او را پیدا می کند و او را بدست زنی می سپارد تا اتزیو را درمان کند.بعد از بیدار شدن اتزیو،ان زن به اتزیو می گوید که نیکولو منتظر توست.
پس از اینکه نیکولو اتزیو را ملاقات می کند،او را از وضعیت تاسف بار رم مطلع می کند و مقداری پول به او می دهد تا برای او تجهیزات بخرد.همچنین نیکولو،پیروان رومولوس را به اتزیو معرفی می کند،زیرا نیکولو فکر می کند که انها برای بورجیا کار می کنند نیکولو سیستمی به اتزیو معرفی می کند تا بتواند سریع تر درون رم سفر کند.انها با استفاده از این سیستم به مخفی گاه اساسین ها می روند.فابیو ارسینی،از معدود متحدان اساسین ها،این مکان را به انها قرض داده و در انجا منتظر ان هاست.
در سال 1503،La Volpe مطمئن می شود که نیکولو یک خیانت کار است و برای این حدثش هم دلایل کافی دارد.او به اتزیو می گوید که تصمیم دارد نیکولو را بکشد،در حالی که اتزیو مطمئن است که نیکولو خائن نیست.La Volpe برای کشتن نیکولو بسوی مقر اساسین ها حرکت می کند.اما در این بین اتزیو می فهمد که یکی از دزدان خود La Volpe به انها خیانت کرده است.اتزیو به سرعت به مقر اساسین ها می رود تا جان نیکولو را نجات دهد.خوشبختانه اتزیو به موقع به مقر می رسد و اتفاقی برای نیکولو پیش نمی اید.
بعد از سه سال،ماکیاول متوجه می شود که اتزیو رهبر مناسب تری برای فرقه است،اتزیو بود که اساسین ها را برای نبرد در مقابل رودریگو رهبری کرد و اساسین ها را به شکوه سابق خود بازگرداند.بنابراین بعد از اینکه کلودیا،خواهر اتزیو وارد فرقه شد،نیکولو اتزیو را در راس فرقه قرار می دهد و او را به عنوان grand master اساسین ها بر می گزیند.


وقتی اتزیو درباره ی علت این تصمیم از نیکولو سوال می کند،نیکولو می گوید که حکومت او فقط به علت وجود اتزیو پای بر جا بود و اتزیو همواره به او در مامویت های مختلف کمک می کرده.در مقابل،اتزیو نیکولو را به عنوان مشاور اعظم (مورد اعتماد ترین مشاور) انتخاب می کند.
ماکیاول درمقر اساسین ها به تربیت اساسین ها و اجرای فرمان های اتزیو می پردازد.وی برای تماس با اتزیو از کبوتر نامه بر استفاده می کند.
بعد ها نیکولو به اتزیو می گوید که می خواد درباره ی او یک کتاب بنویسد.اتزیو موافقت می کند اما از وی خواهش می کند تا ان را به اختصار بنویسد.این ممکن است اشاره ای به کتاب the prince ، نوشته ی او باشد.


Bartolomeo d'Alviano:بارتالومئو یکی از افراد اساسین و از رهبران سربازان مزدور (مرسنری ها) بود.
در سال 1455 در شهر Alviano به دنیا امد.پدر او Francesco d'Alviano و مادرش Isabella degli Atti بود.وی به دنیا امد تا سربازی زیرک و ماهر باشد.بعد از گذراندن سال های بسیاری در ونیز,وی در سال 1496 به خانواده ی ارسینی پیوست تا دوباره در مقابل رودریگو بورجیا بجنگد.کسی که در تلاش بود تا قلمروی ارسینی را فتح کند.
مردان پاپ قدرت زیادی داشتند. چزاره هنگامی که منابع Bartolomeo در حال حرکت به سوی قلعه ها بودند، آن هارا از بین برد. بعد از آن واقعه، Carlo Orsini به همراه ارتشش به Bartolomeo پیوست و توانست به چزاره آسیب بزند.
در برادر هود بارتالامئو تحت دو قوای فرانسه و نیرو های پاپ به شدت تحت فشار است.
قوای فرانسوی توسط Octavian de Valois (که ملقب به بارون بود) رهبری می شود.وی از جنرال های ارتش فرانسه و از رهبران نیروهای پاپ بود.اما چیزی که اوضاع را بدتر می کرد این بود که همسر بارتالمیو یعنی Pantasilea Baglioni توسط بارون دزدیه شده بود.بارتالمیو تصمیم می گیرد که خود را تسلیم بارون کند تا همسرش را نجات دهد،تا اینکه اتزیو نقشه ای زیرکانه می کشد و وی را از این کار منصرف می کند.سپس همان طور که قبلا گفتیم،افراد بارتالمئو لباس افراد فرانسه را می پوشند و فرماندشان را تا قصر بارون دی والویس همراهی می کنند و بارون بدست اتزیو کشته می شود.

La volpe:حمله ی بورجیا به رم نتایج متعددی در بر داشت.از جمله این نتیجه ها می توان مهاجرت عده ای از اساسین ها به شهر ها دیگر را نام برد.La Volpe یکی از این افراد بود وی به رم رفته بود تا از بورجیا انتقام بگیرد.اتزیو او را هنگامی در رم ملاقات کرد که رئیس دزدان رم بود.اتزیو La Volpe را به همکاری دعوت کرد،ولی او حاضر نبود با نیکولو همکاری کند زیرا معتقد بود که او یک خیاتنت کار است.به هر حال،همان طور که قبلا گفته شد،La Volpe تصمیم می گیرد نیکولو را بکشد،اما اتزیو خیانت کار واقعی را پیدا کرده و جلوی La Volpe را می گیرد.از ان پس La Volpe ماکیاول را به عنوان یک دوست قبول می کند.
La Volpe در مراسم ورود کلودیا به فرقه نیز حضور داشت.


کلودیا اودیتوره:در ژانویه ی 1500،اودیتوره ها و سایر دوستان خاندان اودیتوره اماده شده بودند تا تولد کلودیا را جشن بگیرند ولی به خاطر حمله ی چزاره،این جشن به هم می خورد.بعد از اتمام جنگ اتزیو تصمیم می گیرد تا مادر و خواهرش را به فلورانس بفرستد تا از ظلم خاندان بورجیا در امان باشند.ولی برای گرفتن انتقام،ماریا و کلودیا به دنبال اتزیو به رم می روند.در رم،کلودیا پس از مرگ مادونا سولاری ،کلودیا رئیس Rosa in Fiore،فاحشـ.ـه خانه ی شهر رم می شود.کلودیا با استفاده از فاحشـ.ـه های شهر رم،موفق می شود مکان Caterina Sforza را پیدا کند.همچنین کلودیا در کشتن جوآن بورجیا،به برادرش اتزیو کمک می کند.ولی وقتی دختران کلودیا به سمت فاحشـ.ـه خانه حرکت می کنند،توسط گارد های جوآن تعقیب می شوند،اتزیو از این موضوع با خبر می شود فورا خود را به کلودیا می رساند.ولی وقتی به فاحشـ.ـه خانه می رسد،کلودیا را می بیند که بالای جسد چندین سرباز ایستاده و چاقویی در دست دارد.
مدتی بعد،کلودیا با توصیه ی برادرش وارد فرقه ی اساسین می شود و طبق رسوم اساسین ها،کف دست خود را می سوزاند و از یک بلندی به داخل رود تیبر شیرجه می زند.
وی بعد ها در کنار اتزیو،بارتالمئو،La Volpe و ماکیاول با چزاره می جنگد و او را شکست می دهد.


رودریگو بوریجا:وی یک از قدرت مند ترین مردان رنسانس، و رهبر تمپلار هاست،بر خلاف نسخه ی قبل،نقش وی در برادرهود بسیار کم تر شده.
اتزیو در این نسخه،وارد قلعه ی سانته انجلو می شود تا رودریگو را بکشد،اما رودریگو بر خلاف انچه که اتزیو می پنداشت،انجا دیده نمی شود.رودریگو بعد ها در مهمانیه جوآن بورجیا حضور می یابد و چزاره را مواخذه می کند.
سال بعد رودریگو که متوجه جاه طلبیه زیاد چزاره و قدرتمند شدن او شده بود،تصمیم گرفت چزاره را با سیب های اغشته به سم مسموم کند.ولی لوکرزیا،خواهر چزاره از نقشه ی پدر اگاه می شود و تصمیم می گیرد چزاره را از نشه ی پدر مطلع کند.چزاره که تازه یک سیب را گاز زده بود،قبل از ان که ان را کامل ببلعد،به بیرون تف می کند.چزاره از نقشه ی پدرش به شدت خشمگین می شود و او را با سیب های زهر اگین می کشد.بعد از این که چزاره پدرش را ترک می کند،اتزیو نزد رودریگو می اید،ولی می فهمد که او کشته شده است.به هر حال اتزیو برای رودریگو دعای ارامش می کند و برای بدست اوردن سیب،او را ترک می کند.


چزاره بورجیا:چزاره بورجیا از پسران رودریگو بورجیا و برادر کوچک جوآن بورجیا ی کوچک تر است.وی در 18 سالگی به مقام کاردینال رسید.برادرش جوآن،که پسر مورد علاقه ی رودریگو بود،فرمانده ی سپاه پاپ شد.چزاره می دانست که زندگی اش به عنوان یک کاردینال،به پوچی و بن بست خواهد رسید و جوآن صاحب قدرت و مقام پاپ خواهد شد.به همین دلیل برادرش را کشت و مقامش در سپاه پاپ یعنی رهبری را از او گرفت.بعد از این،چزاره به یکی از قدرتمندترین مردان در کل ایتالیا تبدیل شد.
در سال 1496 وقتی پدر وی به زمین های خانواده ی ارسینی طمع کرد و با ان ها ارسینی وارد جنگ شد چزاره نیز به نبرد پیوست.
Bartolomeo d'Alviano در میان لشکریان دشمن بود. چزاره هنگامی که منابع Bartolomeo در حال حرکت به سوی قلعه ها بودند، آن هارا از بین برد. هنگامی که پیروزی برای چزاره نزدیک به نظر می رسید، Carlo Orsini به همراه ارتشش به Bartolomeo پیوست و توانست به چزاره آسیب بزند.
در سقوط مونتریجیونی،چزاره فرمانده ی تمپلار ها بود،وی در حالی که افرادش کاترینا و ماریو را اسیر کرده بودند،در حالی که سیب باغ عدن را در دست داشت،به ماریو شکلیک کرد و اتزیو را به رم دعوت کرد.
چزاره بورجیا به لطف وجود ارتش پاپ،توانسته بود فرمانده ی تمامی رم شود.او و پدرش در بعضی از ضمینه ها با هم اختلاف داشتند.چزاره از برج های بورجیا استفاده می کرد تا بر همه ی رم تسلط داشته باشد و اعمال مردم را کنترل کند.همچنین چزاره در طول بازی،به نقاطی از ایتالیا لشکر کشی می کند تا بتواند سایر نقاط ایتالیا را هم به رهبریه خود در اورد.
در سال 1502،چزاره لئوناردو داوینچی را مجبور کرد که برای سپاه او کار کند.لئوناردو چندین سلاح جنگی برای چزاره ساخت.ولی همه ی این ماشین های جنگی،توسط اتزیو شکف و نابود شدند.
در سال 1503،میا چزاره و رودریگو بر سر قدرت نزاعی پیش امد.رودریگو همه چیزش را وقف چزاره کرده بود و او هنوز راضی نبود.چزاره سیب بهشتی را می خواست.ولی رودریگو قبول نکرد.چزاره از سبد میوه سیبی برداشت و گاز زدوولی لوکرزیا به گریه افتاد و به چزاره گفت که سیب،مسموم است و پدرشان می خواهد چزاره را بکشد.چزاره سیب را از دهانش تف می کند و رودریگو را می کشد.سپس چزاره جای سیب بهشتی را از لوکرزیا خواست و لوکرزیا به او گفت که سیب در Basilica di San Pietro پنهان شده است.چزاره به انجا می رود،ولی وقتی به مکان سیب می رسد،می بیند که سیب انجا نیست و می فهمد که سیب را دزدیده اند.اتزیو از پنجره شاهد همه چیز است.
چزاره حکومت خود را رو به سقوط می بیند،علاوه بر این،گاز زدن سیب مسوم موجب شده بود که چزاره ضعیف شود.اساسین ها به رهبریه اتزیو به افراد چزاره حمله کردند و انها را نایود کردند.چزاره از واتیکان کمک خواست اما به دستور پاپ جدید به درخواستش پاسخی داده نشد.
چزاره با والا رتبه ترین اساسین ها مواجه شد،انها همه ی افراد چزاره را کشته بودند.در همین هنگام فابیو ارسینی از راه رسید و به دستور پاپ ژولیوس دوم چزاره را دستگیر کرد.
چزاره سالها را در زندان سپری کرد،تا اینکه یک کنت با استفاده از طناب،او را از زندان فراری داد.چزاره از 70 متری دیوار سقوط کرد،ولی توسط افرادش نجات پیدا رکد،با این وجود چند تا از استخوان ها او شکست.وی در لباس تاجر ها نزد جان سوم،شاه ناوار و اسپانیا و برادر همسرش رفت.
در سال 1507،چزاره تصمیم گرفت شکوه از دست رفته اش را به کمک جان سوم باز یابد.جان سوم 10000 نفر از افرادش را به او قرض داد تا ارتش ویانا را شکست دهد،با این حال اتزیو دخالت کرد و مانع کار او شد.ابتدا اتزیو موفق شد به چزاره حمله کند،اما چزاره جاخالی داد اتزیو نتوانست چزاره را بکشد.
چزاره سعی کرد از اتزیو فرار کند،ولی اتزیو به تعقیب او پرداخت.به هر حال چند سرباز با توپ به سمت او شکلیک کردند،و چند نفر از افراد چزاره نیز جلوی او را گرفتند.
اتزیو چزاره را در نزدیکیه دیوار شهر پیدا کرد،افراد چزاره یک زن را کشته بودند،زیرا به چزاره التماس می کرد که پسرش که زخمی شده بود را نجات دهد.اتزیو و چزاره دوباره با هم روبرو شدند و با هم جنگیدند،افراد چزاره دائما به او کمک می کردند و بعد از مردن،افراد دیگری برای حفاظت از او می امدند.با این حال،اتزیو چزاره را شکست داد،اما هنگامی گه اتزیو می خوسات را بکشد چزاره گفت:
تاج و تخت (حکومت) برای من بود.
اتزیو:اگر چیزی را بخواهی،ان چیز لزوما متعلق به تو نمی شود.
-:تو چی می دونی؟
-:من می دونم که یه رهبر واقعی،مردم را صاحب قدرت می کند.
-:اما من مردم رو به جهانی دیگر راهنمایی کردم.
-:Che nessuno recordi il tuo nome(امیدوارم کسی نام تو را به یاد نیاورد).با ارامش بمیر.
-تو نمی توانی مرا بکشی،هیچ مردی نمی تواند.
-:پس من تو را به دستان سرنوشت می سپارم.
به این ترتیب چزاره از دیوار شهر سقوط می کند.
لوکرزیا بورجیا:وی دختر نا مشروع رودریگو بورجیا و خواهر کوچکتر چزاره بورجیا می باشد.
رودریگو بورجیا قبل از تولد 13 سالگی وی او را 2 بار به طور بی رحمانه نامزد خود کرد.هدف از این کار حفظ کردن پیمان های سیاسی بود.همچنین شایعه شده بود که وی با پدرش و سایر بردارانش رابطه دارد.بعد از این حوادث چزاره مسئولیت مرابقت از او را به عهده گرفت.
وی در سال 1480 در subiaco شهر کوچکی در نزدیک رم به دنیا امد.مادر وی کنت Cattanei ، Vanozza dei Cattenei یکی از معشوقه های متعدد رودریگو بورجیا بود.
وی تا کنون 3 بار به دلایب متعددی ازدواج کرده است.
نخستین ازدواج وی با Perotto Calderon بود.یکی از اعضای فرقه ی اساسین.تمپلار ها از اساسین بودن پروتو اطلاعی نداشتند.وقتی روابط بین این 2 صمیمی تر شد لوکرزیا از پروتو حامله شد!9 ماه بعد پسر این 2 به دنیا اومد.ولی ناهنجاری داشت و به گفته ی دکتر به زودی می مرد.بعد از اینکه رودریگو رابطه ی بین پروتو و لوکرزیا را فهمید پروتو رو به زندان انداخت.اما پروتو با پسرش فرار کرد.پروتو می دانست که فرقه اش به دنبال مالکیت شیئی به نام the shroud هستند.شیئی که می توانست پسرش را درمان کند.وی به Agnadello سفر کرد مکانی که ممکن بود shroud در آنجا باشد.وی به shroud رسید و از آن خواست که پسرش را درمان کند.پسر او درمان شد ولی پروتو هیچ وقت لوکرزیا رو ندید.
دومین ازدواج لوکرزیا با Alfonso de Aragon بود.دوک Bisceglie.چزاره ابتدا با ظاهر خوب لوک تحت تاثیر قرار گرفت.اما این احساس به زودی به حسادت و نفرت تبدیل شد.دلیل حسادت چزاره خوش حال بودن لوکرزیا با الفونسو بود.بعد از ازدواج کردن این دو لوکرزیا دیگر به چزاره توجهی نمی کرد.همین مورد باعث شد که چزاره مردهایش را شبانه برای قتل وی بفرستد.
اما بعد از مرگ سومین همسر لوکرزیا رودریگو ازدواج دیگری برای او ترتیب داشت.سومین همسر او Duke of Ferrara بود.این ازدواج موفق بود و لوکرزیا و سومین همسرش فرزندان زیادی به دنیا اوردن که مانع سقوط نسل بورجیا بعد از مرگ رودریگو شد.
در این نسخه،لوکرزیا مانند برادر و پدرش یکی از تمپلار های قدرتمند است.لوکرزیا در نبرد مونتریجیونی حضور داشت و هناگمی که چزاره ماریو را می کشت در سمت چپش ایستاده بود.
لوکرزیا جان برادرش را نجات داد ولی چزاره او را ازار داد تا لوکرزیا ماکن سیب بهتشی را به او بگوید.بعد از رفتن چزاره از قصر،اتزیو نزد لوکرزیا امد،لوکرزیا مکان سیب بهشتی را به او گفت و از او خواهش کرد که سیب را قبل از برادرش بدست اورد.



جوآن بورجیا ی بزرگ:وی یکی از 3 جنرال چزاره بورجیا بود که در زمان حکومت رودریگو بر رم حکم رانی می کرد.وی یکی از اعضای تمپلار ها نیز بود.
وی خزانه دار رودریگو بود و پول خزانه را برای کمک به ارتش پاپ و چزاره در متحد کردن مردم ایتالیا با تمپلار ها خرج می کرد.
وی برای اولین بار در رم دیده شد،وی در Castel Sant'Angelo همراه با سایر جنرال های چزاره درباره ی هدف های بعدیشان بحث می کرد.
بعد ها،اتزیو متوجه می شود که جوآن یک مهمانی در شهر برگذار کرده،وی با کمک ادیگیو تورچه ،سناتوری که به جوآن بدهکار است،به مهمانی او نفوذ می کند.وی پنهانی از چندین گروه نگهبانی می گذرد و جوآن را می کشد.
میچلتو کورلا:وی یکی از سه زنرال پاپ و از تمپلار ها بود.میچلتو همراه چزاره به دیدار فرانچسکو تروچه رفت.فرانچسکو تروچه که از دوستان چزاره بود،اگیدیو،برادرش را از اهداف چزاره برای فتح romanga مطلع کرده بود. اگیدیو نامه ای به سفیر ونیز نوشت تا او را از هدف چزاره مطلع کند.اما چزاره از نامه ی اگیدیو باخبر می شود و تصور می کند که فرانچسکو خیانت کار است.میچلتو،فرانچسکو را خفه کرده و به رود تیبر می اندازد.
بعد ها میچلتو مامور می شود پیترو روسی را بکشد،او توسط افراد اتزیو تعقیب می شود.اتزیو به دنبال میچلتو وارد کلوسیم می شود و همه ی افراد او را می کشد.اما هنگامی که می خواهد خود میچلتو را بکشد،متوجه می شود که پیترو مسموم شده است و مجبور می شود از کشتن او صرف نظر کند.
بعد از اینکه سیب بهشی بدست اتزیو می افتد،چزاره میچلتو را به سراغ پاپ ژولیوس دوم (پاپ جدید) می فرستد تا از او ارتشی قرض بگیرد.اما میچلتو نزد چزاره بازنگشت.سرنوشت میچلتو هنوز معلوم نیست.
Octavian de Valois:بارون اکتاویان یکی از مهم ترین افراد چزاره بود که نقش مهمی در پیوند وی با کشور فرانسه داشت.
همان طور که قبلا گفته بودیم،بارون ارتش فرانسه را به نبرد به بارتالامئو فرستاده بود و خودش همسر بارتالامئو را اسیر کرده بود.او در صورتی حاظر بود که همسر بارتالامئو را ازاد کند که بارتالامئو خود را تسلیم کند.اتزیو نقشه ای زیرکانه می کشد و لباس افراد فرانسه را به تن افراد بارتالامئو می کند.بارتالامئو وارد قصر اکتاویان می شود.اکتاویان بر خلاف قول می خود تصمیم می گیرد که همسر بارتالامئو را مقابل چشمانش بکشد.ولی اتزیو بموقع از مخفی گاهش بیرون می اید و او را می کشد.
بارون:من فقط به دنبال احترام بودم.
اتزیو:احترام کسب کردنی است.موروثی و قابل خریداری نیست.
-:شاید تو درست می گویی...من به زمان بیشتری نیاز داشتم.
-:امیدوارم هنگام مرگ،با سایرین برابر باشی......با ارامش بمیر
Il Carnefice:او یک جلاد در شهر رم و از اعضای تمپلار ها بود.
در سال 1500،Il Carnefice زنی را دار زد.شوهر این زن برای او زیر چوبه ی دارش گریه می کرد،در حالی که نمی توانست جسد همسرش را از چوبه ی دار پایین بکشد.زیرا ممکن بود خودش هم به دار اویخته شود.اتزیو متوجه این مرد می شود و تصمیم می گیرد تا در گرفتن انتقام و بر قراریه عدالت، Il Carneficeرا بکشد.اتزیو به داخل قصر او نفوذ کرد. Il Carnefice و انجمنش،در حال بحث بر روی اخرین قتلشان بودند.اتزیو سریعا Il Carnefice را می کشد و سربازانش را به قتل می رساند.با کشته شدن Il Carnefice،اعدام بسیاری از مردم بی گناه شهر متوقف شد.
Malfatto:یا دکتر یکی از تمپلار ها بود که اتزیو او را در مرحل فرعی کشت.مالفاتو لباسی مانند لباس دکتر ها می پوشید.با این حال ماسک او،کمی با ماسک دیگر دکتر دکتر ها متفاوت بود.بینی این ماسک کوتاه تر و نازک تر از بینی ماسک سایر دکتر ها بود.او از یک سرنگ به عنوان سلاح اصلی خود استفاده می کند.
Lanz :رهبر یک گروه راهزن به نام cento occhi بود.
لنز عاشق یک زن شد و از او بچه دار شد.ولی به دلایلی،بچه سقط شد و lanz دچار افسردگی شد.وی مدتی بعد به cento occhi پیوست و رهبر این گروه شد.لنز و گروهش توسط چزاره استخدام شدند تا با دزدان La Volpe مقابله کنند.
یک سال،همسر lanz دچار افسردگی شد.او به lanz گفت که یا به نزد او بر می گردد یا خودکشی خواهد کرد.او روی سقف خانه ای ایستاده بود و می خواست با رسیدن lanz خودش را به پایین پرت کند،تا به او بفهماند که Lanz چگونه مردی بوده و اکنون دست به چه کار هایی می زند.ولی اتزیو موفق می شود از خودکشی کردن زن جلوگیری کند.اتزیو به او می گوید که نباید مسئولیت کار های lanz را به عهده بگیرد.و همچنین می تواند lanz را برای او بکشد.
اتزیو به قولش عمل می کند و lanz به عنوان رهبر cento occhi و متحد چزاره بورجیا می کشد.


 

 

 

لئونارد داوینچی:در سال 1500 لئوناردو مجبور شد که به سرویس چزاره بورجیا بپیوندد.او برای ارتش چزاره،چندین ماشنی جنگی طراحی کرد.همچنین او مجبور شد تا pistola که نوعی سلاح گرم است را برای چزاره و سربازان پاپ بسازد.چزاره از این تفنگ برای کشتن ماریو و مبارزه با اتزیو در نبرد ویانا استفاده کرد.
با وجود همه ی اینها،لئوناردو باز هم روابط صمیمانه اش را با اتزیو و دیگر اساسین ها حفظ کرد.
برای اینکه لئوناردو توجه تمپلار ها را به خود جلب نکند،وی و اتزیو اغلب در جاهای مختلفی با هم دیدار می کردند.این مکان ها اغلب با نقاشیی که لئونارد از دست انسان می کشید و روی یک نیمکت قرار می گرفتند،مشخص می شدند.لئوناردو برای اتزیو،یک هیدن بلید دیگر می سازد تا بجای انی که در نبرد مونتریجیونی از دست داد استفاده کند.همچنین برای او دستکشی طراحی کرد تا اتزیو به وسیله ی ان بتواند راحت تر از دیوار ها بالا برود.همچنین برای او دارت های سمی و مکانیزم پرتاب انها را طراحی کرد.
به خاطر پول کمی که تمپلار ها به لئونارد می دادند،لئونارد مقداری پول از اتزیو به ازای کارهایش می گرفت.علاوه بر این،اتزیو موفق شد ماشین های جنگی ای که توسط لئوناردو طراحی شده بودند را نابود کند.در ازای این،لئوناردو برای اتزیو یک چتر نجات طراحی کرد.
بعد از اینکه اساسین ها سیب بهشتی را بدست اوردند،اتزیو و لئوناردو یکدیگر را در جزیره ی تیبر دیدند.لئوناردو توسط اتزیو مامور می شود که سیب را بازکند،با اینکه مخالف این بود،با تصمیم اتزیو مخالفتی نکرد و این کار را انجام داد.دست مزد لئوناردو هنوز کم بود بنابراین اتزیو به خاطر همه ی کمک های لئوناردو و به عنوان اینکه خودش حامی و دوست لئوناردو بود به او مقداری پول داد.
Caterina Sforza:در سال 1500،کاترینا و تعدادی از سربازانش وارد مونتریجیونی شدند تا به افراد اتزیو در حفاظت از شهر کمک کنند.اتزیو ان شب را با کاترینا سپری کرد،ولی روز بعد ارتش چزاره به شهر حمله کرد.پس از پایان جنگ،کاترینا که به اسارت در امده بود،با کالسکه به رم برده می شود و لوکرزیا بورجیا از او استقبال می کند.و سپس به مردم می گوید که این سزای کسی است که با چزاره بورجیا مخالف کتد.کاترینا سپس در قصر Sant'Angelo زندانی می شود.
مدتی بعد اتزیو برای کشتن چزاره و رودریگو به Sant'Angelo نفوذ می کند.ولی چزاره و رودریگو را پیدا نمی کند.در نتیجه تصمیم می گیرد که کاترینا را نجات دهد.او لوکرزیا را مجبود می کند که او را به زندان کاترینا ببرد.اتزیو کاترینا را از زندان ازاد می کند و با همکاری کاترینا،لوکرزیا را به داخل زندان می اندازد.سپس با اسب از Sant'Angelo فرار می کنند.کاترینا مدتی در Tiber island،پیش اساسین ها می ماند،ولی بعد از مدتی تصمیم می گیرد که به forli بر گردد،به نزد فرزندانش و جایی که بر ان حکومت می کند.
کاترینا در سال 1509 در اثر ذات الریه مرد،3 سال بعد از اینکه به فلورانس تبعید شد.
نیکولاس کوپرنیک:در سال 1500،نیکولاس به رم امد تا بر روی ماه گرفتگی مطالعه کند.در این بین،او با تمپلار ها اشنا شد و به انها پیوست.تمپلار ها از نیکولاس می خواستند که نتایج ازمایشگاه هایش را پنهان نگه دارد.نیکولاس که اهمیت بسیاری برای علم بشر قائل بود،نتوانست کشفیاتش را از مردم پنهان کند.وقتی خانواده ی بورجیا،رهبر تمپلار ها،این را فهمیدند،عده ای را برای کشتن کوپرنیک استخدام کردند.اتزیو این صحنه را دید و تصمیم گرفت نیکولاس را نجات دهد.
کوپرنیک به اتزیو اعتراف کرد که جزو تمپلار هاست.اتزیو نیکولاس را به مکان امنی رساند و نیکولاس از اتزیو خواست که چند نامه را به همکاران وی بفرستد تا انها از خطری که در کمینشان است،با خبر شوند.اتزیو مدتی بعد نزد نیکولاس بر می گردد.نیکولاس فکر می کرد که رئیس Sacred Palace،نقشه ی قتل او را کشیده است.اتزیو استاد Sacred Palace را تعقیب می کند و متوجه می شود که 5 جلاد،(ادم کش،مزدور) ازادانه در رم می چرخند.اتزیو هر 5 نفر انها را می کشد و نزد نیکولاس بر می گردد و تایید می کند که استاد Sacred Palace نقشه ی قتل او را کشیده بود.
نبکولاس،مدام به بیرون و محیط ازاد می رفت و بر روی ماه گرفتگی مطالع می کرد.استادSacred Palace،این را فرصت خوبی برای کشتن نیکولاس می دانست و چند نفر را برای کشتن او فرستاد.اتزیو استاد Sacred Palace را می کشد ولی استاد قبل از مرگش به او می گوید که نمی تواند جان نیکولاس را نجات دهد زیرا او چند نفر را براش کشتن نیکولاس فرستاده است.اتزیو به سرعت نزد نیکولاس برمی گردد و همه ی افراد استاد Sacred Palace را می کشد.
نکته:متموریت های نیکولاس کوپرنیک در یک DLC به طور انحصاری برای PS3 منتشر شده اند.
فابیو ارسینی:فابیو ارسینی پسر عمو ی بارتالامئو و یکی از متحدان اساسین ها بود.او انبار قدیمیه خود را به اساسین ها قرض داد تا از انجا به عنوان مقر اصلی خود استفاده کنند.او می داسنت که بارتالامئو،یکی از اساسین هاست و راجع به اتزیو چیز های بسیاری شنیده بود.
بعد از مرگ رودریگو و برگزیده شدن ژولیوس دوم به عنوان پاپ،فابیو رهبر سپاه پاپ شد و برای دستگیری چزاره بورجیا به رم رفت و موفق شد او را دستگیر کند.

 

 

گیم پلی

 

گیم پلی AC:B تغییرات چندانی نسبت به نسخه ی قبل خود ندارد،شما همچنان در سرزمینی وسیع به free running،کشتن دشمنان و انجام ماموریت می پردازید.با این حال AC:B از المان های گیم پلی نسخه ی قبل خود استفاده کرده انها را بسیار گسترده تر کرده است.شما بازی را با تجهیزات کامل اغاز می کنید،لباس الطیر،دو هیدن بلید،شمشیر الطیر و ....با این حال همه ی انها را در اغاز سکانس دوم بازی از دست می دهید.(مانند سری بازی های God Of War).هنگامی که شما سکانس دوم را اغاز می کنید،یک اساسین معمولی هستید،فقط یک هیدن بلید دارید و وسایل و تجهیزاتتان ناقص و بسیار ضعیف است و باید انها را در طول بازی بدست اورید.
ابتدا کمی درباره ی محیط بازی صحبت کنیم.این نسخه از بازی،تنها در شهر رم اتفاق می افتد،بنابراین محیط بازی باید به قدر کافی بزرگ و متنوع باشد.شهر رم به 4 ناحیه تقسیم بندی می شود، Centro, Antico, Campagna و Vaticano.هر کدام از این 4 قسمت محیط و بافت شهری مخصوص به خود را دارد.یکی قسمت از کلیسا های باشکوه و ساختمان های زیبا پر شده،در دیگری خانه های کوچک و خراب،ستون های ریخته شده و در یکی دیگر بیابان دیده می شود.هر ناحیه،مانند یکی از شهر های AC2 است.بنابراین،درست است که مانند دو نسخه ی گذشته بازی تنها در یک شهر روی می دهد،اما به لطف محیط بزرگ رم،ضعف و کاستی ای در این مورد به چشم نمی خورد.
به لطف فضای وسیع شهر،قابلیت اسب سواری در شهر رم وجود دارد.شما می توانید با اسب از میان خیابان ها بگذرید و مردم را زیر پای اسبتان له کنید.همچنین شما می توانید با سوت زدن،اسبتان را صدا کنید.
یکی از تغییرات گیم پلی بازی نسبت به دو نسخه ی گذشته،اضافه شدن بورجیا تاور هاست که در همان ابتدای بازی با انها اشنا می شویم.
رودریگو بورجیا ها در حقیقت همان ویوپوینت ها هستند،با این تفاوت که یک فرد که لقب Borgia captain را دارد،از این برج ها مراقبت می کند.هدف این افراد اینست که با استفاده از برج ها،بر اعمال مردم نظارت کنند.اتزیو باید ابتدا کاپیتان بورجیا را بکشد و سپس با اتش زدن برج،به مردم اعلام کند که برج نابود شده است و نفوذ بورجیا در منطقه کمتر شد.با اتش زدن هر برج،عمل synchronization در بالای برجها،خود به خود انجام می شود و مپ بازی اپدیت می شود.بعد ا
مهم نیست که چنتا آدم درو ورتن
                                                  مهم اینکه همینایی که هستن آدم باشن
#2
کپی
بعدش هم باید عرض کنم که AC:B اساسینس 3 نیست
 یاد گیمفای قدیم بخیر
#3
اساسین کرید 3؟؟؟؟؟؟
اون برادر هوده [img]images/smi/s0 (45).gif[/img][img]images/smi/s0 (45).gif[/img] [img]images/smi/s0 (45).gif[/img]

"قبل از اینکه تاپیک بزنین قوانین رو بخوانید :| "
[تصویر:  l2l73b5lchcw.jpg]
#4
بزودی میبندن
امسال مادریدی کشون داریممم

[تصویر:  unuhpmfk79r7oiox25dj.jpg]
#5
كپي ازسايت هاي فارسي زبان ممنوع.
بسته شد.


موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  مصاحبه‌ با سازندگان Man of Medan | صحبت‌ درباره‌ی داستان، فضاسازی و عناصر بازی White Beard 0 1,221 11-25-2018, 12:34 PM
آخرین ارسال: White Beard
  این درباره خانواده است | نقد و بررسی The Walking Dead Season 3: A New Frontier Ep.1&2 B.A.T 3 3,448 02-26-2017, 05:02 PM
آخرین ارسال: Dead-pool
  لطفاً آهسته وارد شوید؛ درباره‌ی بازی Sad Satan Punished Snake 6 3,003 08-18-2016, 03:23 PM
آخرین ارسال: UNIQ
  اطلاعات کامل درباره No Man's Sky DFSHINNOK7 24 6,805 01-07-2016, 04:03 PM
آخرین ارسال: DFSHINNOK7
Information همه چیز درباره داستان Metal Gear Solid 3 : Snake Eater .Ali. 3 2,743 09-14-2015, 12:34 AM
آخرین ارسال: K.I.A.N

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان