08-26-2013, 10:33 PM
(آخرین ویرایش: 08-26-2013, 11:49 PM، توسط hitman- 47.)
این تاپیک با همکاری من و leon.s.kennedy هر روز بروز رسانی خواهد شد و بیوگرافی تمام شخصیت های سری بازی اویل به صورت کامل گذاشته خواهد شد حتی شخصیت های کوچک.
بیوگرافی تمام شخصیت های سری بازی RESIDENT EVIL
|
08-26-2013, 10:33 PM
(آخرین ویرایش: 08-26-2013, 11:49 PM، توسط hitman- 47.)
این تاپیک با همکاری من و leon.s.kennedy هر روز بروز رسانی خواهد شد و بیوگرافی تمام شخصیت های سری بازی اویل به صورت کامل گذاشته خواهد شد حتی شخصیت های کوچک.
08-26-2013, 11:27 PM
(آخرین ویرایش: 08-26-2013, 11:41 PM، توسط leon.s.kennedy.)
شناسنامه
نام: لیان اسکات کندی ملیت: آمریکایی سفید Aگروه خونی : شغل در گذشته: افسر پليس R.P.D (سال 1998) | مامور دولتي آمريكا (از سال 1998 - 2011) | مامور D.S.O. (سال 2011) وضعيت: زنده صدا پيشه: Matthew Mercer حركات اكشن: Jason Faunt اولين حضور: Resident Evil 2 لیان اسکات کندی یکی از شخصیت های مثبت این سری از بازی ها که محبوبترین شخصیت بازی و یکی از محبوبترین شخصیت های دنیای گیم است در جریان رویدادهای سپتامبر ۱۹۹۸، لیان اسکات کندی که یک پلیس تازه کار بود، به شهر راکون رسید تا نخستین روز کاری خود را در اداره ی پلیس شهر (R.P.D)، آغاز کند. لیان در همان آغاز ورود به شهر، با زامبیها رو به رو شد... ویروس تی شهر راکون را به طغیان کشانده بود و این نخستین تجربه ی کاری او بود. لیان در عمق این فاجعه قرار گرفته بود و ویرانیهای به بار آمده را از نزدیک لمس کرد. او به هر زحمت ممکن موفق شد از شهر بگریزد، اما این پایان نقش او در این سری از بازی نبود. لیان پس از فرار از شهر، مجبور شد تا برای دولت آمریکا کار، و داستانهای جذابی را پس از آن خلق کند وحشت راکون سیتی در سال 1998یک روز قبل از فاجعه راکون،لیان خواب میمونه و برای رفتن به شهر راکون که محل کار جدیدش اون جا بوده دیر میکنه.لباس کارش رو می پوشه و راه می یفته. وقتی که می رسه شب شده بوده و تمام مردم داخل شهر زامبی شده بودند و او بی خبر از همه چیز وارد شهر می شود(توی این قسمت کپکام یک اشتباه بزرگ داره اونم اینه که وقتی که لیان رسید شهر قرنطینه شده بوده و او نمیتونسته وارد شهر شده باشه)وقتی یک گروه زامبی رو که می خواستن به او حمله کنند را می بینه شکه می شود. بعد با کلر آشنا می شود. کمی بعد راهشون از هم جدا می شود و هر 2تصمیم میگیرند که بهR.P.Dبروند.لیان آنجا با ایدا آشنا می شود و یک بار وقتی که آنت بیرکین به ایدا شلیک میکنه جلوی گلوله میپره، یک بار هم وقتی یک تمساح بزرگ به او حمله کرده بوده تمساح را می کشد و وقتی که می خواستند با مترو به آزمایشگاه بروند بیرکین بازوی ایدا را زخمی میکند و لیان دنبال دارو می رود وقتی که دنبال دارو میگشت آنت به او می گوید که ایدا یک جاسوس است ولی لیان باور نمی کند در همان لحظه چند لوله ی فلزی روی سر آنت می افتد و او می میرد(خیلی مسخره است که اینهمه بین زامبی ها نمیری آخر سر چند تا لوله بیوفته رو سرت و بمیری)و نمونه G را از کنار او بر می دارد.وقتی دوباره ایدا را می بیند ایدا از او نمونه را می خواهد ولی لیان به او نمی دهد در همان حال آنت می آید و به ایدا شلیک می کند و ایدا می افتد پایین لیان هم نمونه Gرا پرت می کند پایین.بیرکین را با استفاده ازRPG که ایدا انداخته بود می کشد. آخر سر هم به همراه کلر و شری از راکون فرار می کنند. بعد از فرار هم کلر می خواست دنبال برادرش بگردد،تا وقتی که دولت شری را قبول کند لیان سرپرستی او را قبول می کند و به گروه ماموران دولتی می پیونده Operation Javier در سال 2002 لیان به همراه جک کرازر به یک شهر در آمریکای جنوبی فرستاده می شوند تا یک مواد فروش به نام جوایر هیدالگو که آن شهر را زیر سلطه خود برده بود،بگیرند. وقتی به آن شهر می رسند،می بینند که تمام ساکنین شهر به T-virusمبتلا شده اند. وقتی که دنبال جوایر می گشتند دختری به نام منولا را پیدا می کنند که تنها باز مانده شهر بود که در اواخر بازی می فهمند او دختر جوایر و مبتلا به T-veronica virus است. آخر سر جوایر خود را به یک هیولا تبدیل می کند و لیان به همراه کرازر و منولا او را می کشند و با یک هلیکوپتر از آنجا می روند و منولا تحت حمایت دولت میشود و پس از مدتی به لیان گفته می شود که کرازر در یک تصادف مرده است. Resident Evil 4 حال لیان برای دولت آمریکا و رئیس جمور کار میکند و به خبر مبرسد که اشلی دختر رئیس جمهور آمریکا را دزدیدن و گزارشی میرسد که دختری شبیه اشلی در یکی از روستاهای اسپانیا دیده شده است و حال به لیان ماموریت داده میشود که باید به این روستا برود و اشلی را نجات دهد لیان به روستا میرسد و با مردمان عجیبی روبرو میشود که با لیان رفتار خوبی ندارن و به نام گاندو هستن حال لیان با جستجو خود را به دنبال اشلی آغاز کند لیون اشلی را در کلیسایی پیدا میکند و به او میگوید که او سمت پدرش برای نجان او آمد است در حالی که در حال خروج از کلیسا بودن که سدلر را دیدن که جلو آنها پدیدار شد در ادامه لیان اشلی را از دست میدهد و در حالی که به دنبال اشلی بود جاسوس قدیمی ایدا وانگ را میبیند که اسلحه پشت سر لبان گذاشته است و لیون بدون اینکه بفهمه حریفش کیست با حرکتی زیبا لیان اسلحه ایدا را ازش میگیرد و چاقو را زیر گردن ایدا میزارد لیان دیگر آن رفتار عاشقانه با ایدا را ندارد لیان در ادامه باز هم با ایدا روبرو میشود به آرامی دوباره عشقی در قلب لیان به ایدا پیدا میشود در ادامه لیان اشلی را پیدا میکند و به کمک ایدا میرود تا ایدا را از دست سدلر نجات دهد و با او مبارزه کند در حال مبارزه با سدلر است که ایدا کمک لیان رو با دادن یک راکت لاچر بران میکند و لیان با این راکت لانچر کار سدلر را تمام میکند حال ایدا با گذاشتن اسلحه پشت سر لیون از او درخواست میکند که نمونه انگل را بهش بدهد و لیان هم نمونه را به ایدا میدهد قبل از رفتن دکمه ای را می زند که بمب زمانی ترکیدن جزیره را فعال می کند و به لیان کلید یک جت اسکی را می دهد.لیان و اشلی هم با آن از آنجا فرار می کنند وقتی که اشلی از لیان می پرسد که آن زن کی بود؟ لیان جواب می دهد: قسمتی از من که نمی توانم رهایش کنم. Resident Evil: Degeneration در سال 2005، سرپرست محققین ویل فارما ،فردریک داونینگ، ویروس تی را در فرودگاه هاروردویل منتشر کرد و فاجعه ای دیگر را رقم زد. به همین منظور، دولت، سربازان ارتش را به همراه تیم S.R.T به محل اعزام کرد تا زامبی ها را نابود کنند.رئیس جمهور آمریکا، لیان اس کندی 28 ساله را به سبب تجربه اش در مقابله با ویروس تی، برای فرماندهی تیم S.R.T برگزید. با رهبری و راهنمایی های او، اعضای تیم S.R.T یاد گرفتند که چگونه زامبی ها را بکشند و توانستند 5 بازمانده از جمله کلر ردفیلد، که در فرودگاه گرفتار شده بودند را نجات دهند. عد از نجات آن ها، او و آنجلا میلر در ویل فارما با کورتیس میلر روبه رو شدند که لیان توانست کورتیس میلر آلوده به ویروس جی را بکشد. در پایان، او، کلر و آنجلا، فردریک داونینگ را به جرم فرار از راکون سیتی به همراه نمونه های ویروس جی و تی، شیوع ویروس تی در فرودگاه، بمب گذاری در ویل فارما به منظور فروش اطلاعات ویروس جی، ویروس تی و واکسنش، دستگیر کردند. Resident Evil: Damnation در سال 2011 لیان به مامورتی در اسلاو شرقی فرستاده میشه. طبق شایعاتی در آن جنگ از BOW ها استفاده میشده و مامورین آمریکایی فرستاده میشن تا در این مورد تحقیق کنن. هنوز نرسیده هانیگن بهش اطلاع میده که ایالات متحده ماموریت رو لغو کرده و از همه مامورینش خواسته که اونجا رو ترک کنن. لیان که دیده بود اون شایعه حقیقت داره تصمیم گرفت که بدون پشتیبانی دولت آمریکا به ماموریتش ادامه بده. لیان به سمت محل قرارش با فردی به عنوان Scarecrow میره ولی وقتی که میرسه اون فرد رو نیم جون پیدا میکنه و در حال مردن به کلمه "زنبوردار" اشاره میکنه. در همون لحظه یک سر و کله یه لیکر پیدا میشه. بعد از کمی درگیر شدن با اون لیکر میاد لیان رو بکشه که ناگاه می ایسته و پیرمردی دیده میشه. لیان وقتی که به هوش میاد خودش رو بسته شده به یه صندلی مبینه و میفهمه که اسلحه و ضدگلولش هم نیست شده. دو مرد از او درمورد به اینکه چرا آنجاست سوال میکنند و لیان هم جواب درست حسابیی بهشون نمیده. لیان میفهمه که یکی از آنها نامش JD و دیگری بادی است. لیان میبینی پیرمردی که اونجاست کمی ناخوشه و درمورد به اون سوال میکنه ولی قبل از اینکه جوابی بگیره گروهی سرباز بهشون حمله میکنن. لیان هم از موقعیت استفاده کرده و درحالی که بادی با آنها مبارزه میکنه فرار میکنه و کمی بعد بادی و JD رو میبینه که پیش اون پیرمرد مبتلا شده ایستادن، پس از صحبت کردن در مورد به اهدافی که داشتن بادی زندگی اون پیرمرد رو قبل از اینکه به هیولایی تبدیل بشه تموم میکنه و هر دو میرن، لیان هم از راهی دیگه میره. کمی بعد لیان و JD به هم میرسن و پس از چند بار مواجه شدن با زامبی ها و نجات یافته JD توسط لیان با هم یه جورایی رفیق شده و از اونجا خارج میشن و به کلیسا میرن. در اونجا لیان درمورد به حقایق پشت انگل صحبت میکنه و پس از درگیریی لفظی با بادی مشتی ازش خورده و بقیه افراد گروه دوباره میبندنش. JD از سربازی که مراقب لیان بود میخواد که باهاش تنها حرف بزنه برای همین لیان رو میبره بیرون و دستش رو باز میکنه و باهاش درمورد به گذشته بادی و اینکه اون نباید بزاره دست بادی به انگل ها برسه صحبت میکنه و بهش میگه که انگل در فروشگاه مرکزی است و قبل از اینکه لیان بره اسلحه اش رو بهش پس میده. لیان وقتی که به فروشگاه میرسه میبینه که جعبه انگل خالی ـه و همون موقع ایدا وارد صحنه میشه و بعد از درگیری ای کوچک از هم سوال هایی میپرسند که تقریبا هیچ کدام جواب مناسبی نگرفته و در آن میان ایدا به اینکه کی کار "اون شب" شون رو ادامه میدن اشاره میکنه و لیان هم با جمله هر وقت به جز الان ردش میکنه. ایدا هم در حال رفتن به لیان اخطار میده که شهر قراره نابود بشه. لیان به کلیسا برمیگرده و تعداد تقریبا زیادی جنازه در گوشه کنار اونجا میبینه، بعد JD میاد و ضدگلوله لیان رو بهش پس میده و بعد شروع میکنه به کم کم تبدیل شدن، از آن طرف بادی میاد و لیان رو مقصر میدونه ولی JD اصرار میکنه که لیان دشمنشون نیست و بعد کاملا تبدیل میشه و میخواد به بادی حمله کنه که لیان میکشتش و بعد سعی میکنه بادی رو راضی کنه که از انگل استفاده نکنه ولی موفق به اینکار نمیشه و ناگاه کلیسا رو بمب باران میکنن و آن دو مجبور به فرار میشن. لیان به ساختمان ریاست جمهوری که پر از لیکر شده میره و پس از روبه رویی با چند لیکر از طریق آسانسوری به محل ساخت BOW ای میرسد و ایدا رو اونجا میبینه. ایدا بهش میگه که اون چیزایی که میبینه برای کنترل یکسری از هیولاها استفاده میشن. ناگاه سربازانی اونهارو محاصره میکنن و رییس جمهور اسلاو شرقی هم بینشون هست. ایدا برای اینکه بتونه فرار کنه برای دقیقه های چراغ هارو خاموش میکنه و وقتی روشن شدن دیگر اونجا نیست. لیان با سربازان درگیر میشه و چیزی نگذشته بادی با لیکر هاش به مبارزه میپیوندن. همون موقع رییس جمهور چند T-013 رو آزاد میکنه. لیان و بادی هم تصمیم میگیرن که از اونجا فرار کنن. تایرنتی اونا تا بیرون از ساختمون هم دنبال میکنه و اون دو به هزار بدبختی کارش رو تموم میکنن، همون موقع چند تایرنت دیگه هم دنبالشون میکنن. بادی حالش کمی بد شده و لیان بهش کمک میکنه که راه بره. کمی بعد که دیگه نمیتونن فرار کنن، لیان که گلوله هاش تموم شده با چاقویش در مقابل تایرنتی که به طرفشون میاد می ایسته ولی قبل از اینکه برسه بالگرد دولتی آمریکا به کمکش میاد و لیان میفهمه که تمام اون مدت حواسشون بهش بوده. بادی از لیان میخواد که بکشتش تا تبدیل نشه که لیان مخالفت میکنه برای همین تصمیم میگیره که خودکشی کنه ولی لیان تفنگش رو ازش میگیره و بهش میگه که اونا مجبورن به خاطر کسانی که توی این راه مردن زنده بمونن و به ستون فقرات بادی شلیک میکنه تا دیگه انگل بهش متصل نباشه. لیان به خونش برمیگرده، هانیگن بهش میگه که Belikova مقامش رو از دست داده.سپس لیان آپارتمانش رو ترک میکنه. Resident Evil 6در آمریکا 29 ام June سال 2013، تقریبا 15 سال بعد از حادثه شهر راکون، رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، Adam Benford، تصمیم گرفت حقایق پشت پرده حادثه شهر راکون رو در سمیناری در دانشگاه Ivy در عموم افشا کنه. رئیس جمهور Benford هنگام رخ دادن حمله Bioterroris در Tall Oaks به همراه دوست مورد اعتمادش Leon Kennedy و Helena Harper، یکی از اعضای آژانس محرمانه ارتش بود. در این واقعه رئیس جمهور آلوده میشه و به یک زامبی تبدیل میشه. Leon با سخت ترین انتخاب زندگیش روبرو میشه دو دل هست تا که رئیس جمهور به Helena حمله میکنه، در این حال Leon درحالی که نام رئیس جمهور رو فریاد میزنه، به سرش شلیک میکنه. Helena به Leon میگههمه این اتفاقات تصیر اونه و در پاسخ به درخواست Leon برای توضیخ بیشتر میگه همه چیز رو وقتی به کلیسای جامع تال اوکس رفتن توضیح خواهد داد. Helena و Leon در مسیرشون از داخل دانشگاه به مردی بر میخورن که اونها رو هدایت میکنه تا در محوطه دانشگاه دنبال دختر گم شده اش Liz بگردن. در حین جستجو اون مرد شروع به اعتراض از التهاب های مشکوک روی پوستش میکنه. بالاخره اونها دختر رو پیدا میکنن و وارد آسانسور میشن ولی دختر به زامبی تبدیل میشه وقبل از حمله به Leon و Helena، پدرش رو میکشه. در حین ماموریت، Hunnigan به اونها خبر میده که سرتاسر شهر آلوده شدن و اونها با بیشتر 70 هزار شخص آلوده مواجه خواهند بود. همچنین Hunnigan به اونها اطلاع میده که این اشخاص با ویروس جدیدی بنام C آلوده شدن که به گزارش .B.S.A.A (مخفف: Bioterrorism Security Assessmentm Alliance) همون ویروسیه که 6 ماه پیش از این اتفاق توسط تروریست ها در شیوعی که در اروپای شرقی اتفاق افتاده استفاده شده. سپس، Leon و Helena به آزمایشگاهی میرسن که Chrysalid ها در اون در بسته های آزمایشی نگه داری میشن. Helena از طریق یک نوار ویدئویی تبدیل شدن یکی از Chrysalid ها رو به Leon نشون میده. بعد از اینکه Leon میفهمه که Simmons پشت پرده همه این حمله ها بوده، از Hunnigan میخواد که مرگ او و Helena رو شایعه کنه تا اونها بتونن برای تعقیب کردنش به چین برن. در چین Leon و Helena در راه چین، با مردمی در هواپیما همراه بودن که به ویروس C آلوده میشن و Leon و Helena مجبور میشن در مسیرشون از داخل هواپیما با زامبی ها مبارزه کنن. سرانجام هواپیما بطور اتفاقی در مکانی نزدیک به جایی که Jake Muller و Sherry Birkin بودن به زمین میخوره. Sherry که از دیدن Leon هیجان زده شده به سمتش میدوه. Leon در پاسخ به سوالش درباره اینکه Sherry چرا اینجاس با پاسخی روبرو میشه که البته قبلا هم در رابطش شنیده بود، او یک مامور محافظته. پس از این Sherry هم سوال مشابهی رو میپرسه که Leon میگه که اونها سعی دارن رئیس مشاور امنیتی، Simmons، کسی رو که پشت پرده همه این اتفاقاته رو تعقیب کتن و بعد از Sherry میواد تا هر چیزی میدونه بهش بگه ولی با تفره رفتن Sherry از جواب دادن، Leon با بیان اینکه باید این موضوع رو بدونه، به سمت Sherry حرکت میکنه که Jake با احساس به اینکه Sherry به محافظت احتیاج داره و Leon رو به عقب هل میده. Leon، بالاخره موفق میشه به اتاقی برسه که Chris Redfield و Piers Nivans یک زن آبی پوش رو که اعتقاد دارن یکی از مقصران مرگ افراد Chris در زمان شیوع بوده رو محاصره کردن. Chris اسلحه اش رو به طرف اون زن نشونه میره و وقتی آماده به شلیک میشه Leon ضربه ای به دستش میزنه و مانع کشته شدن زن آبی پوش میشه. سپس مبارزه کوتاهی بینشون پیش میاد که با نشونه رفتن اسلحه هاشون بطرف هم به پایان میرسه. Leon سعی میکنه با گفتن اسلحتو بیار پایین، Chris رو آروم کنه و بهش میگه که اون زن یه شاهد کلیدیـه و اونها بهش نیاز دارن، ولی Chris از پذیرش این موضوع امتناع میکنه و به با حالتی خشک به Leon میگه که اون زن مسئول همه این حوادثه (اشاره به حمله های جهانی بیوتروریستی) و سعی میکنه با گفتن اینکه همه افرادشو بخاطر اون زن از دست داده اینو به Leon بفهمونه، که Leon در جواب، به از دست دادن 70 هزار نفر بعلاوه جمله رئیس جمهور، بخاطر Simmons اشاره میکنه. لیان به سمت [size=10pt]Simmons [/size]میرود و او را میبیند و در همین حال شخصی نا شناس ویروس را به [size=10pt]Simmons [/size]تزریق میکند لیان و هلنا چند بار با [size=10pt]Simmons [/size]روبرو میشون و با او مبارزه میکنن و در حالی که لیان در حال فرار است میبیند که ابدا در خطر است و [size=10pt]Simmons [/size]او را بیهوش کرده است و لیان مجبور میشود برای نجات ایدا به سمتش برود و لیان و ایدا به مبارزه با [size=10pt]Simmons [/size]میرود و [size=10pt]Simmons [/size]در حالی که به لیان ضربه میزند و می خواهد او را بکشد که ایدا به کمک لیان میرود با ضریه سر تیز تیر کمان خود لیان را نجات میدهد و از او جدا میشود و برای لیان یک پیام میفرستد که برای عشقم بر روی سقف هدیه ای را قرار داده ام و از لیان و ایدا از هم جدا میشود لیان و هلنا به وسیله هدیه ایدا که یک راکت لانچر است کار [size=10pt]Simmons [/size]را برای آخرین بار تمام میکنند و با هلیکوپتر از محل خارج میشون. نقلقول:
08-27-2013, 09:01 AM
دوست عزیز یه کاری می کنید قشنگ انجام بدین چشمم می افتاد تلفظ غلط داشتین اگر اسم ها رو انگلیسی بنویسین خیلی عالی میشه
08-27-2013, 10:19 AM
(آخرین ویرایش: 08-27-2013, 10:20 AM، توسط hitman- 47.)
شناسنامه
نام: کریس رد فیلد ملیت: آمریکایی گروه خونی: O شغل در گذشته: یکی از افراد تیم استارز بوده است که کم کم به یک کاپیتان تبدیل شده است وضعیت: زنده صدا پیشه ها: Michael Filipowich (CV) Joe Whyte (REmake)Dave Wittenberg (Pachislot)Roger Craig Smith (RE5, DC, Mercenaries 3D, Rev, RE6, MvC3) Hiroki Touchi (MvC3 Japanese) اولین حضور: RESIDENT EVIL 1 کریس یکی از شخصی های مثبت این بازی است و همچنین جزو محبوبترین شخصیت ها. کریس در سال 1998 متاسفانه به کوهستان آرکی برای نجات تیم براوو که به آنجا رفت اما آنها چندی بعد از اینکه فرود آمدن طول نکشید که نگاهشان به سگ هایی خونی و وحشی که به نظر میرسید ویروسی هستن خورد و دیگر از این جا به بعد را در بیوگرافی کامل شخصیت بازی ادامه خواهیم داد. The Mansion Incident در July 24 سال 1998 تیم آلفا به کوهستان ارکی که مکانی خارج از شهر راکون سیتی بود برای کمک به افراد تیم براوو فرستاده شدن.بعد از اینکه کریس و هم تیمیهایش رسیدن در حال قدم زدن بودن که یهو چشمشون به لاشه ی هلیکوپتر تیم براوو افتاد.ناگهان زمانی که اونا در بین علف ها به دنبال تیم براوو بودن یکی از افرادشون به نام Joseph Frost مورد ضربه یک سگ وحشی قرار گرفت و اون سگ او را به طور زنده زنده خورد.جیل میخواست که به ان سگ شلیک کنه ولی فهمید که تفنگش تیر نداره و یکی از سگ های وحشی فهمید که جیل اونجاست و میخواست جیل را به قتل بروسونه که کریس او را نجات داد.اونا سریع شروع کردن به فرار و کریس در حال دویدن بودکه دید یک سگ دنبالشه ولی خوشبختانه وسکر چشمش به یک عمارت خورد و اونا سریعا به اون عمارت رفتن.اونجا کریس گفت که ما بازم به دنبال افرادمون و افراد تیم براوو میگردیم حتی اگر ... . برای همین هم هر کدام به طرفی رفتن و کریس به طرف چپ عمارت رفت و شروع به گشت زدن زد و پس از مدت ها گشت در این عمارت اهریمنی و قتل چندین زامبی بالاخره توانست دو تن از گروه تیم براوو را پیدا کند که نام های آنها عبارت بود از Rebecca Chambers و Richard Aiken بالاخره در آخر هم کریس توانست کاپیتان تیم براوو را زنده پیدا کند اما قبل از اینکه بخواهد به او کمک کند وسکر با تفنگ نشناخته ای به کاپیتان تیم براوو شلیک کرد ولی کریس باز هم نفهمید که او را چه کسی به قتل رسانده است. کریس بالاخره وسکر را پیدا کرد و گفت که گویا قصد دارد به تیم براوو به پیوندد تا شانس بیشتری برای رهایی از این عمارت داشته باشند اما وسکر به Rebecca و یک حیوان وحشی به نام تایرنت را رها کرد و اونجا بود که کریس پی برد که او چه کسی است.کریس بعد از پیدا کردن جیل و نجات دادن او از دست وسکر دوباره با تایرنت روبرو شد ولی اینبار کریس او را از پای در آورد و آنها توانستد که از این عمارت اهریمنی نجات پیدا کنند ولی وسکر خود را به موش مردگی زد تا آنها فکر کنند که داستان به پایان رسیده است.این در حالی بود که اینجا تازه سر خط بود. Post-Mansion چندی بعد از حادضه قبلی کریس پی برده بودکه شرکت آمبرلا چه کار هایی میکند تصمیم گرفت تا مدارکی جمع کند و به دست مقامات برساند اما متاسفانه آنها مقامات رشوه گرفته بودن و ه همین دلیل هیچ کس حرف های کریس را با ور نکرد و شرایط زمانی از این بد تز شد که دیگر گروه دیگری را به جای تیم استارز آوردند و اینبار دیگر هیچ کس حرف های او را باور نمیکرد.اما او به نظر میرسد که اعتماد به نفس بیشتری دارد و از یکی از قامات گروه r.p.d در خواست کرد تا او را به اروپا ببرند اما به تنهایی ولی او در اشتباه بود زیرا که آن مقامات ا آمبرلا حمایت میکردن.او بعد از اینکه تصمیم گرفت به اونجا برود با یکی از دوستانش به جیل گفت که در شهر بماند و شروع به ججمع کردن مدارکی بکند و در واقع آنها را ساپورت کند.اما بری کریس را تنها نگذاشت و آنها با هم به اروپا رفتند. Rockfort Island and Antarctica زمانیکه کریس به دنبال مدارکی بر ضد آمبرلا بود خواهرش میخواست که با او ملاقاتی شته باشد و به همین دلیل بی خبر از همه چیز به شهر راکون سیتی آمد و با پسر جوانی به نام یون آشنا شد و لیان او را به اروپا برد اما متاسفانه قبل از اینکه خواهر کریس با او ملاقات داشته باشد پلیس های امنیتی او را بازداشت کردند و به جزیرا راک فورد بردنش و باز هم کار کریس گره خورد و مجبور شد که به دنبال خواهرش به جزیره راکفورد برود او بعد از مدت ها گشت و گذار در این جزیره به طور ناگهانی با وسکر ملاقاتی داشت اما با سرعتی که وسکر داشت او متوجه شد که گویا وسکر ویروسی به خود تزریق کرده است زیرا که رنگ چشمانش قبلا به این گونه نبوده است اما وسکر باز هم با کریس کاری نداشت و او را رها کرد.بالاخره کریس توانست کلر خواهرش را پیدا کند و آنها در حالی که قصد داشتن از اینجا فرار کنند وسکر دوباره به آنها نارو زد و قصد داشت تا با دزدیدن دوباره کبر او را به دنبال خود بکشد سر انجام کریس توانست خواهرش را برای دومین بار آزاد کند اما وسکر از او خواست تا که با او مبارزه تن به تنی داشته باشد و کلر را رها کند. کریس هم به خاطر خواهرش با وسکر شروع به جنگیدن کرد و پس از مدت زمانی طولانی نگ آن دو ادامه داشت تا اینکه کریس توانست خود را از دست آن مخمصه رها کند و کریس و کلر توانستند از آنجا هم فرار کنند. The End of Umbrella پنچ سال بعد, در سال 2003 کریس و جیلی تمام تمرکزشان را صرف از بین بردن شرکت آمبرا میکنند.آنها به یکی از شعبه های این شرکت در روسیه میروند و آنها در آنا با سلاح جدید b.o.w که نام رمزی آن T-A.L.O.S است آشنا میشوند و با هزار جور مکافات و بدبختی میتوانند آخرین امید این شرکت را از بین ببرند و با اینکار گویا که دیگر شرکت آمبرلا از بین میرود و دیگر برگ برنده در دست کریس و افرادش است اما باز هم هنوز آلبرت وسکر زنده است و این بد ترین موضوع برای آنها است زیرا که آنها باز هم باید با داستان های دیگری روبرو شوند. رزیدندنت اویل 6 در ادونیا بعد از حوادث Il Veltro Conspiracy,Spencer Estate Investigation,Kijuju Incident در December 24 سال 2012 کریس و چند تن از هم تیمهایش برای مبازه با گروه بیوتروریستی به Edonian میروند تا با ویروس جدید c که باعث تبدیل شدن انسان ها به هیولا میشود مبارزه کنند آنها همانطور که در حال مبارزه با این ویروس هستند به طور ناگهانی با هیولا هایی که توسط ویروس c به وجود آمده است آشنا میشوند و با آن شروع به مبارزه میکنند و جیک مولر و شری برکین هم به آنها میپیوندند سپس پس از نابودی این هیولا آنها با ایدا ملاقاتی دارند و ایدا کریس و هم تیمهایش را گول میزند و میگوید که من راه فرار از این جهنم دره را میدانم و کریس هم متاسفانه به او اعتماد میکند و در حال رفتن به دنبال او هستند که ایدا بمب عجیبی را که ویروس جدید c در آن نهفته است را به سمت کریس و افرادش پرتاب میکند و از یاران او فقط پریز باقی میماند. در چین کریس و پریز بالاخره میتوانند از ان شهر نفرین شده فرار کنند و به شهر چین میروند و چندی بعد از وارد شدنشان به چین آنها متوجه میشوند که ایدا وونگ هم در این شهر حضور دارد و به دنبال او میگردند و به طور ناگهانی چشمشان به او میخورد آنها به دنبال ایدا میروند تا او را به قتل برسانند اما به طور ناگهانی لیان عاشق به زیر تفنگ کریس میزند و تمام تیر هایش خطا میرود بعد هم کریس میگوید که لیان اون برای شرکت جدیدی که همانند همان شرکت نابود شده آمبرلا است کار میکندو لی لیان میگوید که این ها همه تهمت و دسیسه است و در آنجا هم ایدا بمبی دود زا پرتاب میکند و دوباره هم قصر در میرود. کریس از این کار لیان خیلی دل خور میشود و گویا که دیگر با لیان هیچ حرفی ندارد بعد از اینکه کریس از این منطقه خارج میشود به او میگویند که تا دقایقی دیگر بمبی ویروسی به شهر چین پرتاب میشود و همان افرادی هم که در چین هنوز آلوده به ویروس نیستند هم ویروسی خواهد شد و اونجاست که کریس با کمک پریز به سمت مکانی که قرار است موشک از آنجا پرتاب شود میرود ولی با اینکه به موشک تیر میزنند و همه کار میکنند باز هم نمیتوانند مانع پرتاب آن موشک شوند و باز هم کریس یک شکست دیگر میخورد و او دیگر تحمل کشته شدن افرادش را ندارد اما خوشبختانه توانند از این مخمصه جان سالم به در ببرند ولی باز هم فکر کریس مشغول این است که چرا نتوانست مانع پرتاب آن موشک ویروسی شود. بعد از حادثه ی لاشیانگ,کریس برای دومین بار به بار اروپا میرود و با مشکلاتی که قبلا داشته است او به یک فرد الکلی تبدیل شده است و این در حالی است که یک سرباز BSAA و به او میگوید که دوباره مرحله جدید آغاز شده است و اینجاست که کاپیتان کریس به دنبال آن سرباز میرود تا از جزییات این مرحله آگاهی لازم را به دشت بیاورد.
08-27-2013, 10:32 AM
08-27-2013, 03:28 PM
ممنون ادامه بده [img]images/smi/s0 (74).gif[/img]
لطفا بيوگرافي jake muller رو بزاريد [img]images/smi/s0 (29).gif[/img] عشقست leon و jake [img]images/smi/s0 (29).gif[/img][img]images/smi/s0 (29).gif[/img][img]images/smi/s0 (29).gif[/img][img]images/smi/s0 (74).gif[/img][img]images/smi/s0 (74).gif[/img][img]images/smi/s0 (74).gif[/img]
08-27-2013, 06:27 PM
(آخرین ویرایش: 08-27-2013, 09:25 PM، توسط leon.s.kennedy.)
نام: آلبرت وسکر
تاریخ تولد: 1960 تاریخ مرگ(؟):2009 قد:190cm وزن:90kg گروه خون:O Albert wesker آلبرت وسکر یکی از افراد پروژه بچه های وسکر به همه این افراد فامیلی وسکر را دادن آلبرت وسکر از پدر و مادری نابغه بودن آلبرت نشان داد که از دیگر بچه ها با استعدادتر است که این باعث خوشحالی اسپنسر و آمبرلا بود اسپنسر آلبرت را یک شخصیت باهوش و قدرتمند میدید , آبرت در خدمت آمبرلا و اسپنسر درآمد او در 17سالگی کار خود به عنوان محقق در یکی از آزمایشگاه های آمبرلا شروع کرد او چیزی از اصل و نسب خوود خبر نداشت در سال 1977به ساختمان آموزشات مدیریتی زیر نظر دکتر جیمز مارکس رفت او در آنجا ویلیام بیرکین را دید و با او صمیمی شد وسکر تنها فقط به ویلیام بیرکین اعتماد داشت وقتی که آزمایشگاه بسته شد وسکر و ویلیام بیرکین به آزمایشگاه آرکلی انتقال یافتن.وسکر به گروه استارز پیوسط او یک جاسوس بود که برای آمبرلا کار میکرد در بین گروه استارز .درسال 1998 بعد از مرگ های مشکوک در آرکلی اتفاق افتاد. تیم براوو وقتی که قصد کردن به منطقه آرکی بروند تا در مورد قتل ها تحقیق کنن آلرت وسکر جاسوس آمبرلا در استارز و کاپیتان گروه استارز هلیکوپتر تیم براوو را دست کاری کرد به همین دلیل هلیکوپتر تیم براوو در کوهای آرکی سقوط کرد و حال تیم استارز که خود وسکر هم در این گروه بود برای جمع آوری اطلاعات به کوهای آرکی فرستاده شدن در اویل 1 در انتهای بازی دو تن از اعضای این تیم به نام های کریس ردفیلد و جیل والنتاین فهمیدند که وسکر جاسوس آمبرلا است و به هر دو آنها خیانت کرده است . سرانجام وسکر به دست یکی ازهیولاهایی که شرکت آمبرلا ساخته بود کشته شد ولی این یک کشته شدن ساختگی بود تا توجه آمبرلا و استارز را از خود دور کند و فکر کنن او مرده است تا کارهای خود را به راحتی انجام دهد وسکر به وسیله ویروسی که ویلیام بیرکن بهش داده بود نجات پیدا کرد. وسکر در حادثه راکون سیتی جاسوسی را به نام ایدا وانگ را در خدمت میگیرد در حالی که وسکر خبر ندارد خو ایدا در خدمت یک سازمان دیگر است و جاسوس این سازمان است و برای سود خود با وسکر یکی شده بود وسکر برای حضور بعدی خود در در رزیدنت اویل کد ورونیکا حضور پیدا کرد او دیگر در خدمت آمبرلا نیست و در یک وسکر برای یک سازمان مرموز و نامشخص کار میکند وسکر به جزیره ی راکفورت آمده است او قصد دارد نمونه T-veroneca که توسط الکسیا آشفورد ساخته است را به دست بیارد او یک بار دیگر دوست قدیمی خود کریس ردفیلد و خوهرش کلر ردفیلد را دید که به وسیله قدرتی که وسکر به دست در آورد توانست جان سالم به در ببرد. وسکر در اویل 4 هم حضوری کوتاه داشت که او هنوز قصد دارد سازمانی قویتر از آمبرلا تولید کند او ایدا وانگ را استخدام کرد تا به اسپانیا برود نمونه انگل را بدست بیارد و ایدا هم نمونه را به دست آورد و نمونه ای را برای سازمانی که درونش کار میکند فرستاد و نمونه ای برای وسکر(البته باید گفت که بعضی ها میگویند ایدا نمونه را به وسکر نداد بلکه وسکر نمونه را از بازار سیاه به دست آورده است) آلبرت وسکر در Resident Evil: The Umbrella Chronicles هم حضور داشت و در مرحله آخر بازی در سال 2006 به خانه اسپنسر میرود و او را بعد از مدتی صحبت کردن با یک دیگر میکشد به او میگوید که تو اسپنسر دیگر خدا نمیشوی این من هستم که خدا میشم و او را میکشد.کریس و جیل برای دستگیر کردن اسپنسر به منزل او میروند که مشاهد میکنن اسپنسر مرده است و این آلبرت است که او را کشته است کریس و جیل با او درگیر میشون ولی حریف وسکر نیستن وسکر مثل یک انسان عادی نیست او بسیار سریع است و گلوله ها روی او اثری ندارن در همین حال که کریس و جیل در حال نبرد با وسکر هستن جیل به آلبرت حمله میکند و هر دو از پنجره به پایین پرتاب میشن کریس فکر میکند که همکارش را از دست داد است ولی وسکر از این داستان هم جان سالم به در میبرد. در اویل 5 وسکر دوباره حضور پیدا میکند و در سال 2009 در آفریقا است که وسکر به کمک اکسلا آزمایشگاهی را در آفریقا به دست میاورد و در آن ویروس های را درست میکند مانند انگل2 و انگل3و اروبوروس که اروبوروس یک انگل خیلی خطرناک است و جیل هم با وسکر همکاری میکند (به دلیل دستگاه کنترل که وسکر بر روی سینه او کار گذاشته است)و در ادامه داستان دوباره این دو دوست کریس و آلبرت هم دیگر را مشاهد میکنن البته این بار با هکاری به نام شوا وسکر جیل را به کریس و شوا نشان میدهد کریس و شوا به هر سختی شده او را از کنترل وسکر خارج میکنن وسکر قصد داشت به اروبوروس را به وسیله یک هواپیما بمب انداز در دنیا پخش کند ولی با دخالت کریس وشوا ناموفق بود و در نبرد آخر وسکر اروبوروس را به خود منتقل کرد به جنگ کریس و شوا رفت که در انتها کریس و شوا به کمک 2 راکت لانچر که از جیل گرفتن پایان به یکی از بزرگترین و موفق ترین شخصیت های دنیای گیم دادن(خیلی از طرفداران دوباره منتظرن تا آلبرت دوباره زنده شود و به سری بازی های اویل بازگرده )
08-27-2013, 08:26 PM
خیلی ممنون فقط به نظرم لازم نیست خیلی توضیح بدید همین که خلاصه داستان رو بنویسید کفایت میکنه.......حرکت بزرگیست!![img]images/smi/s0 (74).gif[/img]
08-27-2013, 09:17 PM
به نام خدا
دوست عزیز تاپیکت خیلی خوبه. سعی کن داستان رو مفصلتر بنویسی. خلاصه نویسی برای ما فایده ای نداره. میدونی چند نفر دنبال همین اطلاعات هستن؟ اما سایتهای درپیت فقط چرت وپرت تحویل ما میدن. این تاپیکها باعث میشن گیمفا از بقیه سرتر باشه.
08-27-2013, 09:23 PM
(آخرین ویرایش: 08-27-2013, 09:50 PM، توسط leon.s.kennedy.)
(08-27-2013, 09:17 PM)'PWLG' نوشته است: به نام خدا بیوگرافی هر کدوم از شخصیت های اویل رو میخواهین بگید که اون رو زودتر بنویسم مثلا به در خواست دوستمون sasmsung بیوگرافی jake muller رو بعد از بیوگرافی ada wong مینویسم. |
|
موضوعهای مشابه… | |||||
موضوع | نویسنده | پاسخ | بازدید | آخرین ارسال | |
بررسی بازی The Quarry : فیلم خوب، بازی معمولی | علی امینی | 0 | 1,098 |
06-14-2022, 03:46 PM آخرین ارسال: علی امینی |
|
زمین بازی خدایان،نقد بازی INJUSTICE GODS AMONG US | Funny Man | 29 | 14,544 |
11-28-2020, 06:39 AM آخرین ارسال: saeid15 |
|
دنیای خمیری (نقدی کوتاه از بازی بیاد ماندنی neverhood)+دانلود بازی | ALAN PAYNE | 14 | 9,521 |
04-11-2020, 02:31 PM آخرین ارسال: peyman_eun |
|
مسترچیف، قهرمانی برای تمام بشریت… | نگاهی کامل به زندگینامه Master Chief قسمت 2 | yazdandoost | 0 | 1,320 |
08-21-2019, 10:47 AM آخرین ارسال: yazdandoost |
|
مسترچیف، قهرمانی برای تمام بشریت… | نگاهی کامل به زندگینامه Master Chief | yazdandoost | 0 | 1,258 |
08-21-2019, 10:43 AM آخرین ارسال: yazdandoost |