09-18-2015, 07:36 PM
(آخرین ویرایش: 09-18-2015, 07:44 PM، توسط hossein225.)
به نام خدا
سیاه و سفید
قسمت سوم
سیاه و سفید
قسمت سوم
تفنگ روبروی صورت تونی بود.
تونی خیلی ترسیده بود و رنگش هم پریده بود.
تونی:خواهش میکنم من رو نکش.
قاتل:معلومه که نمیکشمت.باید بیشتر عذاب بکشی.بعد از اینکه عذاب کشیدی خودم میام و یه گلوله تو مغزت خالی میکنم
تونی:تو کی هستی ؟
قاتل:اسم من بلک اند وایته.
تونی:چرا میخوای من رو عذاب بدی؟
بلک اند وایت:فعلا زوده برای فهمیدنش.
برق ها میرن و دوباره خونه تاریک میشه
لحظاتی بعد دوباره چراغ ها روشن میشن.
بلک اند وایت رفته بود
تونی به سمت اشپز خانه میره و یک لیوان اب برای خودش میریزه و میخوره.
دستاش خیلی سردن
ناگهان زنگ در به صدا در میاد
تونی به سمت در میره و از چشمی نگاه میکنه
کاراگاه جردن پشت در بود.
در رو باز میکنه و کاراگاه میاد داخل.
کاراگاه:سلام.من یه سرنخ پیدا کردم
تونی:سلام کاراگاه.قاتل همین الان اینجا بود.
کاراگاه:واقعا؟چی شد؟
تونی:اون میخواست من رو بکشه ولی منصرف شد و گفت من باید عذاب بکشم
کاراگاه:چرا میخواد تو عذاب بکشی؟
تونی:نمیدونم.گفتی که یه سرنخ پیدا کردی درسته؟
کاراگاه:اره.قاتل...
تونی:اسمش بلک اند وایته
کاراگاه:بلک اند وایت از پشت بام فرار کرده.تا در پشت بام قطره های خون رو زمین ریخته.من گفتم شاید با اون خون بفهمیم قاتل کی بوده ولی بعد از ازمایش فهمیدیم خونه خانم مور بوده در حالی که خانم مور خفه شده و جای هیچ زخمی روش نیست و در این صورت خون ریزی هم نکرده.
تونی:فک کنم این یارو بلک اند وایت خیلی باهوشه.
کاراگاه:مطمعنن همینطوره
تونی:کاراگاه من یکم خسته ام میشه تنهام بزارید؟
کاراگاه:نه نمیهتونی تنها بمونی باید بری خونه ی یکی از دوستات.
تونی:چرا؟
کاراگاه:اینجا خطرناکه.
تونی:باشه.
کاراگاه:کجا میخوای بری؟
تونی:خونه ویلسون.
کاراگاه:من میرسونمت
اون ها سوار ماشین میشن و به سمت خونه ی ویلسون میرن
به یک خیابان خلوت میرسن که کنارش جنگلی سرسبز و پر از چشمه بود. ناگهان از جلوی ماشین بخار درمیاد.
تونی:چی شد؟
کاراگاه:ماشین جوش اورده.
کاراگاه از ماشین پیاده میشه و کاپوت رو بالا میزنه
کاراگاه:باید یه ذره اب رو رادیاتور بریزم.من میرم از این چشمه های تو جنگل یکم اب بیارم
تونی:باشه
کاراگاه وارد جنگل تاریک میشه.
تونی در حال فکر کردن به اتفاقات امشب بود که ناگهان یه نفر از صندلی عقب میخواد که خفش کنه
تونی داشت میمرد که ناگهان اون فرد ولش کرد.
تونی برمیگرده و میبینه بلک اند وایته.
از ماشین پیاده میشه و فریاد میزنه:کاراگاه کمک کمک
بلک اند وایت از ماشین پیاده میشه و به سمتش قدم میزنه
ولی تونی فرار نمیکنه و میگه
تونی:تو نمیخوای من رو بکشی پس باید از چی بترسم
بلک اند وایت:از مرگ عزیزانت
اون یه عکس از تو گوشی به تونی نشون میده...
پایان قسمت سوم
لطفا نظرتون رو راجب داستان به من بگید