زمانی که به شخص ارجمند یا بزرگتری سلام نمیکنی، یک ضربالمثل قدیمی هست که میگوید «مگر زبانت را گربه خورده؟». «اکتیویژن» محترم و ارجمند، نه زبانم را گربه خورده و نه دوست دارم بهکسی از دستاندرکارانت بیاحترامی کنم. فقط احساس میکنم به کسی که برای شعور و عقل من ارزشی قائل نیست، سلام نکردن بهتر از سلام کردن است! پس، بدون عرض سلام و بدون مقدمه دوست دارم کارهایی را که این چند ساله کردهای و سبب شدی جگر افرادی که با عناوینِ مهم ولی انگشتشمارت خاطراتی دستوپا کردهبودند، کباب بشود را مورد بحث قرار دهم و به زیر تیغ انتقاد بیاورم. در این نامه حقیرانهام و عاری از هرگونه غنج و ناز و عشوه، فکر میکنم در لابهلای کلماتش، صحبتهایی رُک و پوستکنده یا شاید حتا کمی تند و گستاخانه وجود دارد که تا حدودی اطمینان دارم صحیح هم هستند. علاوه بر این احساس اطمینانم میگوید رئسا و عوامل توسعهدهندهات هم آنرا به خوبی میدانند، ولی چه بسا که اصلاً برایشان مهم نیست!
بهتر است از «ندای وظیفه» شروع کنم، گل سرسبدت که این روزها پژمرده شده؛ پژمرده هم که چه عرض کنم، بههرحال برای آن دوستداران نسخههای جنگجهانی کاملاً مرده است و آن پیشوند «پژ» برایشان معنایی ندارد! «جنگاوری نوین» اوج ندای وظیفهها بود؛ همه هم قبول دارند، هم آن کارکنان قدیمی «اینفینیتی وارد» (Infinity Ward) که نام معتبر این سری را ساختند و هم بیشتر بازیبازان که اکنون ستوهدار و زخمخوردهاند. چند نسخه این سری، ندای وظیفه را تبدیل به ندای سرافرازی و افتخار کردند و از این نام، سازهای آبرومند و شرافتمندانه ساختند که البته این روزها فقط ویرانههایش باقی مانده؛ ویرانههایی کج و واج در آینده، در دنیای سایبرپانکی، در فضا یا هرجایی که ارتباطی به ریشه و اصلونسب نام ندایوظیفه ندارد. اکتیویژن، نمیدانم به چهچیز بیشتر باور داری، نمیدانم آیا خوشحال بودن طرفداران تو را راضی میکند یا نه، ولی خوب میدانم اسکناسهای سبز رنگشان مجالی برای دیدن اوضاع احوال دوستداران نسخههای قدیمی نمیدهد. در این نامه خودم را مسؤل میدانم که بگویم ندای وظیفه سالهاست که مرده، سالهاست که دیگر معرفی آن در کسی احساس شوق و اشتیاق نمیسازد. نمیدانم از کدام نسخه بود که تـخم بیماری در این سری کاشته شد، «ارواح» بود یا «عملیات سیاه ۲» حقیقتاً اهمیتی ندارد، کار از کار گذشته! به مقدساتت قَسَم، جان عزیزت حتا، دست از سر ندایوظیفه بردار. ندا و آواز وظیفه اکنون برای کسی که متوهم و شیزوفرنیک هم هست در نمیآید. بگذریم که برای خیلیها نویزی است پرخش که نمونهاش را فقط میتوان با مثالی عجیب همچون زجههای یک فرد داغدیده در کتابخانهای پر از آدم در حال مطالعه مقایسه کرد. میدانم عجیب است؛ ولی اکتیویژن باور کن برای کسی که ندای وظیفه با نسخه اول یا حتا جنگاوری مدرن معنی پیدا میکند، اینچنین است. پس لطفاً، خواهشاً و بسیاری از این کلمات که با تنوین گرفتن از تو تمنا میکنند پس از این جنگاوری فوق فوق پیشرفته، خیلی خیلی پیشرفته یا همان که خودت نامش را میگذاری؛ «جنگاوری بینهایت پیشرفته» (!)، دیگر بیش از این نام ندایوظیفه را خراب نکن و حداقل چند سالی آن را استراحت بده.
اکتیویژن گرامی، ندای وظیفه را که هر سال ادامه میدهی و همینطور او را از ریشهاش دورتر میکنی بهکنار، دیگر چرا به آن استودیوهای سهگانهات فرمان میدهی بخش داستانی بازی را هر روز مضحکتر از دیروز کنند و دیگر از آن صحنههای خیلی شیک و مجلسی در بازی قرار ندهند؟ مشخص است که مشکل از کمکاری استودیوهای سازنده نیست، چرا که ما همگی دوستداران ندای وظیفه داستانهای «عملیات سیاه» و جنگاوری نوین را از «ب» بسمالله تا «و» وسلامش را بلدیم. دیالوگهای ماندگار و خرواری از صحنههای اکشن هالیوودی امضای ندای وظیفه بودند، امّا با گذر زمان چه در واقعیت و چه در بازیها این عنصر کمرنگتر و کمرنگتر شد تا اینکه در «عملیات سیاه ۳» تقریباً ناپدید شد! تمرکز کردن بر روی بخش چند-نفره خوب است و مقبولیت خیل عظیمی از بازیبازان را به همراه دارد. اصلاً کیست که این روزها کلّی دلار خرج کند و از بخش چند-نفره بازیاش استفادهای نکند؟ منتها زمانی که نقش داستانپردازی عملاً از بین میرود و دیگر شاهد شخصیتهای ماندگاری نیستیم، بخش-چندنفره هم آن زیبایی و جذابیت خود را از دست میدهد. ای اکتیویژن و اکتیویژنیها همه ندای وظیفه را برای داستان و بخش تک-نفرهاش میخواستند، یادتان هست اصلاً؟ برای بخش چند-نفره و بهجان هم انداختن مخاطبان «تقدیر»(Destiny) را که دارید، دیگر چرا باید کل محوریت ندای وظیفه را بر روی چند-نفرهاش بگذارید؟
بهنظرم به اندازه کافی در مورد ندای وظیفه غرغر کردهام! سر از نهاد این بازی در آورم، باز هم حرفهای ناگفتهای در وجودم مییابم، حرفهای ناگفتهای که در باطن هر کسی هست و او را مثل خوره نابود میکنند؛ بعضی بیشتر و بعضی کمتر! با اینکه نمیتوان بر خرافات و سحر و جادو تکیه کرد ولی مجبورم برای زیبایی سخن اینکار را بکنم تا مثالی درخور در برابر سقوط بازیهای تو باشد. افت تکتک بازیهای نامدارت، اکتیویژن جان، اتفاقی است بیسابقه؛ طاعونی است که اپیدمی آن در طول تاریخ چند صفحهای بازیهای ویدیویی نظیرش بسیار کم یافت میشود. به بیراهه کشیده شدن تعداد کثیری از عناوینت حتماً دلیلی دارد. بهحق بگو، دلیلش چیست؟ چرا سری بازیهای «تونی هاوک» مصداق عبارت از عرش به فرش رسیدن را معنی کرد؟ چرا «۰۰۷ چشمطلایی» (GoldenEye 007) هم مسیر تونی هاوک را سپری کرد و از جمع بهترینها درآمد و همنشین جمعی شد که در میانشان عناوینی یافت میشود که حتا ارزش پشیزی خرج کردن هم ندارند؟ مثالهای دیگری هم هستند؛ «استار ترک»، «جیمز باند» یا حتا «مرد-عنکبوتی»، همه اینها روزگاری خاطرات بازیبازها را ساختهاند. چرا تا آن خاطرات را بهمعنای واقعی کلمه نسوزانی دست از سر این بازیهای قدیمیات بر نمیداری؟ بزار همان باشند که بودهاند! همه اینها بهخاطر پول است؟ بهخاطر سرمایهداری؟ و تمام این چیزهای مادّی؟ اگر اینگونه است فقط اشارهای کن تا یک مؤسسه کمک به اکتیویژن راه بیندازیم! به قیمت نگه داشتن تمام خاطرات خوبمان هم باشد اینکار را میکنیم. فقط دست از سر بدونموی این بازیهای بداقبالت بردار. در این میان، «قهرمان گیتار» فقط کیفش کوک است و بهنظر نمیآید قصد خراب کردن چیزی را داشته باشد. البته اینرا بر اساس زمان حال میگویم وگرنه چه بسا در آینده قهرمان گیتار هم همانند ۰۰۷ چشمطلایی، چشمانش کور شود و مثل ندای وظیفه، خفه شود. پیشبینیاش هم سخت نیست که کلمه قهرمان در اسم بازی به «ضد قهرمان» تبدیل شود. حاشا نمیکنم «نمونهاولیه» (Prototype) جزو بهترین بازیهایی نبود که نشر کردی و ناشرش بودی. ولی، آیا واقعاً آنقدر راضی کننده نبود که دربهای استودیو سازنده را با میخ و الوار به هم بدوزی و برگه «تعطیل» بهرویش بچسبانی؟ نمونه اولیه منبع درآمد خوبی نبود؟ البته که نه!
گوشهای از حرفهای دلم را برایت بازگو کردم. تو را یک شخص تلقی کردم و خیال نکردم کمپانی باعظمتی هستی با بنیان و اساسی نوین، فقط یک شخص؛ همانند قاضی کردن کلاه یا تشخیص. به گوش آن درونیهایت برسان که اگر به فریادت نرسند تو هم همانند بازیهایت خواهی مرد، نامی خواهی شد منفور و یادی ملعون! نامهای نوشتم، امّا میدانم هرگز به دست زیر دستیهایت نخواهد رسید، ولی بهامید آنکه شاید بعض گلوی تعداد مشخصی از طرفداران قدیمی بازیهایت را بازگو کردهباشم…
بدون تشکر و بدون احترام. (یا حداقل تشکری کوچک برای ساختن خاطرههایی در زمان دورتر که متأسفانه نابودشان کردی!)
فرستنده: از طرف نویسندهای بینام و نشان در بیابان پولپرستی و بدون مشتریمداری.گیرنده: جسد اکتیویژن.