امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
ساعت 3 (3)
#1
قسمت

3

صدای آژیر پلیس اومد با تمام سرعت به سمت دره خروجی پارکینگ رفتم که نور آبی قرمز خورد تو صورتم برگشتم پشت سرم رو نگاه کردم هیچی نبود فقط یک راه برای رفتن به تبقه بالا بود یک دقیقه هم سبر نکردم رفتم تبقه بالا هرچی من بالا تر میرفتم نور نزدیک تر می شد اینقدر بالا رفته بودم که دیگه بالا سرم سقف نبود فقط یه آسمون بود دورو برو نگاه کردم یه ماشین بود رفتم بقلش نشستم طوری که پلیسا منو نبینن یه ماشین اومد بالا  دو نفر پیاده شدن یکی چراغ قوه رو در اورد داشت اینور اون ور رو نگاه میکرد که یک دفعه اون یکی معمور گفت هی جیک بیا این جا رو ببین بیخیال این گشتنت شو زنگ بزن بیان جسد تبقه هم کف رو ببرن بیا اینو ببین عجب ماشینی هست بیا یه حالی از راننده بگیریم تو ماشین خوابیده فکر کنم مسته جیک گفت بی خیال بابا که صدا دوتا شلیک اومد از جام پریدم رفتم عقب که دیدم دوتا پلیسا افتادن رو زمین بعد یه نگاه به راننده کردم که گفت تو که نمی خوایی مثل اینا اینقدر زود با این دنیا خداحافظی کنی با لکنت گفتم ننننه گفت پس بهتره سوار ماشین شی من یه نگاه به راننده انداختم گفت چیه می خوای تو هم بمیری پس سریع سوار شو منم با استرس زیاد سوار شدم یک نگاه بهم کرد بعد با تمام سرعت تمام تباقات رو اومدیم پایین با تمام سرعت زد تو خیابون بهم گفت هی من بوچ هستم اسمت چیه منم یه نگاه بهش کردم هیچی نگفتم بعد گفت خوب تو الان برای من کار میکنی پس بهتره اسمتو بدونم منم با استرس گفتم اسمم دارلیس هست گفت خوب بریم با یکی از دوستام اشنات کنم یکم خونش با اینجا فاصله داره من گفتم منو ول کن هیچی به کسی نمیگم فقط بزار برم گفت برا منم اشتباه کاری پیش اومده بهترحرف اضافه نزنی وگرنه دیگه کلا نمیتونی حرف بزنی فهمیدی یا که بیشتر توضیح بدم دیگه نزدیک یک جایی مثل چین بود شده بودم سبک کوچش مثل شهرای چین بود که یک دفعه بوچ گفت...
پاسخ
#2
خیلی خوب بود ولی خیلی دیر نوشتی کل داستانو یادم رفت  S0 (2) S0 (2)
[تصویر:  photo_2019_02_09_09_12_52.jpg]
پاسخ
#3
(09-30-2016, 05:23 PM)Hitler.16 نوشته است:
قسمت
3
صدای آژیر پلیس اومد با تمام سرعت به سمت دره خروجی پارکینگ رفتم که نور آبی قرمز خورد تو صورتم برگشتم پشت سرم رو نگاه کردم هیچی نبود فقط یک راه برای رفتن به تبقه بالا بود یک دقیقه هم سبر نکردم رفتم تبقه بالا هرچی من بالا تر میرفتم نور نزدیک تر می شد اینقدر بالا رفته بودم که دیگه بالا سرم سقف نبود فقط یه آسمون بود دورو برو نگاه کردم یه ماشین بود رفتم بقلش نشستم طوری که پلیسا منو نبینن یه ماشین اومد بالا  دو نفر پیاده شدن یکی چراغ قوه رو در اورد داشت اینور اون ور رو نگاه میکرد که یک دفعه اون یکی معمور گفت هی جیک بیا این جا رو ببین بیخیال این گشتنت شو زنگ بزن بیان جسد تبقه هم کف رو ببرن بیا اینو ببین عجب ماشینی هست بیا یه حالی از راننده بگیریم تو ماشین خوابیده فکر کنم مسته جیک گفت بی خیال بابا که صدا دوتا شلیک اومد از جام پریدم رفتم عقب که دیدم دوتا پلیسا افتادن رو زمین بعد یه نگاه به راننده کردم که گفت تو که نمی خوایی مثل اینا اینقدر زود با این دنیا خداحافظی کنی با لکنت گفتم ننننه گفت پس بهتره سوار ماشین شی من یه نگاه به راننده انداختم گفت چیه می خوای تو هم بمیری پس سریع سوار شو منم با استرس زیاد سوار شدم یک نگاه بهم کرد بعد با تمام سرعت تمام تباقات رو اومدیم پایین با تمام سرعت زد تو خیابون بهم گفت هی من بوچ هستم اسمت چیه منم یه نگاه بهش کردم هیچی نگفتم بعد گفت خوب تو الان برای من کار میکنی پس بهتره اسمتو بدونم منم با استرس گفتم اسمم دارلیس هست گفت خوب بریم با یکی از دوستام اشنات کنم یکم خونش با اینجا فاصله داره من گفتم منو ول کن هیچی به کسی نمیگم فقط بزار برم گفت برا منم اشتباه کاری پیش اومده بهترحرف اضافه نزنی وگرنه دیگه کلا نمیتونی حرف بزنی فهمیدی یا که بیشتر توضیح بدم دیگه نزدیک یک جایی مثل چین بود شده بودم سبک کوچش مثل شهرای چین بود که یک دفعه بوچ گفت...

داداش شما یه لطفی کن؛ با فونت پیش فرض انجمن بنویس. S0 (24) 112 (1) واقعا اذیت میکنه موقعه خوندن 167 Wall
[تصویر:  The_Last_of_Us_Concept_Art_Crows_JS-01.jpg]
...Come Back To Your Destiny
...You're On The Right Patch Because You Are Special

پاسخ
#4
(10-01-2016, 12:49 AM)Alone In The Darkness نوشته است:
(09-30-2016, 05:23 PM)Hitler.16 نوشته است:
قسمت
3
صدای آژیر پلیس اومد با تمام سرعت به سمت دره خروجی پارکینگ رفتم که نور آبی قرمز خورد تو صورتم برگشتم پشت سرم رو نگاه کردم هیچی نبود فقط یک راه برای رفتن به تبقه بالا بود یک دقیقه هم سبر نکردم رفتم تبقه بالا هرچی من بالا تر میرفتم نور نزدیک تر می شد اینقدر بالا رفته بودم که دیگه بالا سرم سقف نبود فقط یه آسمون بود دورو برو نگاه کردم یه ماشین بود رفتم بقلش نشستم طوری که پلیسا منو نبینن یه ماشین اومد بالا  دو نفر پیاده شدن یکی چراغ قوه رو در اورد داشت اینور اون ور رو نگاه میکرد که یک دفعه اون یکی معمور گفت هی جیک بیا این جا رو ببین بیخیال این گشتنت شو زنگ بزن بیان جسد تبقه هم کف رو ببرن بیا اینو ببین عجب ماشینی هست بیا یه حالی از راننده بگیریم تو ماشین خوابیده فکر کنم مسته جیک گفت بی خیال بابا که صدا دوتا شلیک اومد از جام پریدم رفتم عقب که دیدم دوتا پلیسا افتادن رو زمین بعد یه نگاه به راننده کردم که گفت تو که نمی خوایی مثل اینا اینقدر زود با این دنیا خداحافظی کنی با لکنت گفتم ننننه گفت پس بهتره سوار ماشین شی من یه نگاه به راننده انداختم گفت چیه می خوای تو هم بمیری پس سریع سوار شو منم با استرس زیاد سوار شدم یک نگاه بهم کرد بعد با تمام سرعت تمام تباقات رو اومدیم پایین با تمام سرعت زد تو خیابون بهم گفت هی من بوچ هستم اسمت چیه منم یه نگاه بهش کردم هیچی نگفتم بعد گفت خوب تو الان برای من کار میکنی پس بهتره اسمتو بدونم منم با استرس گفتم اسمم دارلیس هست گفت خوب بریم با یکی از دوستام اشنات کنم یکم خونش با اینجا فاصله داره من گفتم منو ول کن هیچی به کسی نمیگم فقط بزار برم گفت برا منم اشتباه کاری پیش اومده بهترحرف اضافه نزنی وگرنه دیگه کلا نمیتونی حرف بزنی فهمیدی یا که بیشتر توضیح بدم دیگه نزدیک یک جایی مثل چین بود شده بودم سبک کوچش مثل شهرای چین بود که یک دفعه بوچ گفت...

داداش شما یه لطفی کن؛ با فونت پیش فرض انجمن بنویس. S0 (24) 112 (1) واقعا اذیت میکنه موقعه خوندن 167 Wall
الان خوب شد؟
پاسخ
#5
(10-01-2016, 04:57 PM)Hitler.16 نوشته است:
(10-01-2016, 12:49 AM)Alone In The Darkness نوشته است:
(09-30-2016, 05:23 PM)Hitler.16 نوشته است:
قسمت
3
صدای آژیر پلیس اومد با تمام سرعت به سمت دره خروجی پارکینگ رفتم که نور آبی قرمز خورد تو صورتم برگشتم پشت سرم رو نگاه کردم هیچی نبود فقط یک راه برای رفتن به تبقه بالا بود یک دقیقه هم سبر نکردم رفتم تبقه بالا هرچی من بالا تر میرفتم نور نزدیک تر می شد اینقدر بالا رفته بودم که دیگه بالا سرم سقف نبود فقط یه آسمون بود دورو برو نگاه کردم یه ماشین بود رفتم بقلش نشستم طوری که پلیسا منو نبینن یه ماشین اومد بالا  دو نفر پیاده شدن یکی چراغ قوه رو در اورد داشت اینور اون ور رو نگاه میکرد که یک دفعه اون یکی معمور گفت هی جیک بیا این جا رو ببین بیخیال این گشتنت شو زنگ بزن بیان جسد تبقه هم کف رو ببرن بیا اینو ببین عجب ماشینی هست بیا یه حالی از راننده بگیریم تو ماشین خوابیده فکر کنم مسته جیک گفت بی خیال بابا که صدا دوتا شلیک اومد از جام پریدم رفتم عقب که دیدم دوتا پلیسا افتادن رو زمین بعد یه نگاه به راننده کردم که گفت تو که نمی خوایی مثل اینا اینقدر زود با این دنیا خداحافظی کنی با لکنت گفتم ننننه گفت پس بهتره سوار ماشین شی من یه نگاه به راننده انداختم گفت چیه می خوای تو هم بمیری پس سریع سوار شو منم با استرس زیاد سوار شدم یک نگاه بهم کرد بعد با تمام سرعت تمام تباقات رو اومدیم پایین با تمام سرعت زد تو خیابون بهم گفت هی من بوچ هستم اسمت چیه منم یه نگاه بهش کردم هیچی نگفتم بعد گفت خوب تو الان برای من کار میکنی پس بهتره اسمتو بدونم منم با استرس گفتم اسمم دارلیس هست گفت خوب بریم با یکی از دوستام اشنات کنم یکم خونش با اینجا فاصله داره من گفتم منو ول کن هیچی به کسی نمیگم فقط بزار برم گفت برا منم اشتباه کاری پیش اومده بهترحرف اضافه نزنی وگرنه دیگه کلا نمیتونی حرف بزنی فهمیدی یا که بیشتر توضیح بدم دیگه نزدیک یک جایی مثل چین بود شده بودم سبک کوچش مثل شهرای چین بود که یک دفعه بوچ گفت...

داداش شما یه لطفی کن؛ با فونت پیش فرض انجمن بنویس. S0 (24) 112 (1) واقعا اذیت میکنه موقعه خوندن 167 Wall
الان خوب شد؟

فک کنم بیشترم شد  S0 (2) 
منظورشون اینه که با همین فونتی که الان نوشتید و ما داریم مینویسیم بنویسید
[تصویر:  photo_2019_02_09_09_12_52.jpg]
پاسخ


موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  ساعت 3 (2) Hitler.16 4 2,505 07-30-2016, 05:53 PM
آخرین ارسال: Hitler.16
  ساعت 3 (1) Hitler.16 2 1,891 07-24-2016, 06:47 PM
آخرین ارسال: Hitler.16

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان