03-17-2016, 07:59 PM
وقتی که معرفی شد اشتیاق فراوانی برای تجربه ی این عنوان داشتم. حتی خودم هم از دلیل این موضوع آگاه نبودم. 14 اکتبر 2014 را در تقویم علامت زدم و هر روز که می گذشت اشتیاقم بیشتر از روز قبل می شد، تا زمان گرفتن این بازی روز ها را خط می زدم و به خودم می گفتم یک روز گذشت... شاید دلیل اشتیاقم این بود که بعد از عنوان Resident Evil 4 تا کنون هیچ عنوانی معنی واقعی ترس را به من نشان نداده است. حال وقتی که دیدم پدر سبک Survival horror با عنوانی تازه برگشته است، مصمم تر از همیشه بودم که به تجربه ی این عنوان بپردازم...
تلفیق ترس و وداع با آن...
شاهکار یک استاد!
ترس چیست؟ چرا وجود دارد؟ و چرا گریبانگیر افراد می شود؟ مسلما هرکدام از این سوالات جواب های پیچیده ای دارند که توانایی بشریت در درک آن کم است. ترس گریبانگیر همه می شود. از کودک تا کهنسال. در طول زندگی ترس های فراوانی به ما القا شده است، ترس از امتحان، ترس از مدرسه و ...، اما وقتی با آن ها رودرو می شویم دیگر حراسی از آن ها نداریم. ولی تصور کنید یه چیزی فراتر از ترس گریبانگیر شما شود، ترسی که با بقیه ترس ها تفاوت دارد. هر کجا که بروید ترس همواره مانند یک سایه به دنبال شما باشد. هر جا که باشید کلمه ای به نام آرامش در آن معنی نداشته باشد! این مسئله ای است که شینجی میکامی در عناوین خود خلق می کند، وی ترس را به گونه ای وارد بازی های رایانه ای می کند که به واضح حس یک ترس واقعی را به بازی بازان القا می کند. حتی به سبب این مسئله، شینجی میکامی لقب پدر سبک Survival horror را ازآن خود کرد. لقبی که به هرکسی داده نمی شود.
وی ابتدا کار خود، یا بهتر بگوییم ایدۀ Survival horror را در اولین نسخه از سری عناوین Resident Evil اجرا کرد و سپس با نسخه های 2 و 3 ترس موجود در آن را به اوج خود رسید و در نسخه چهارم یک انقلابی در سبک Survival horror متحول شد. اوج و لذت ترس در عنوان Resident evil 4 به قدری زیاد بود که تچربه ی آن کار هر کسی نبود. سپس با یک پرش به فراسوی عنوان silent hill باری دیگر ثابت کرد که القا ترس در خون او است. حال پس از گذر چندین سال شینجی میکامی آخرین عنوانی که در آن کارگردانی می کند را ساخته است. بله درست خواندید! آخرین عنوان. شینجی میکامی با ساخت این بازی یک بار برای همیشه به کارگردانی خود در بازی سازی خاتمه داد، یا به روایتی دیگر، گویی وی این بازی را حسن ختامی برای استعداد خود می داند...
تجربه ثابت کرده است که هر عنوانی لیاقت یدک کشیده نام سبک Survival horror را ندارد. امروزه هر شرکتی که از راه خواهد رسید یک عنوان به ظاهر ترسناک را توسعه می دهد و طولی نمی کشد که موجی از بازخورد های منفی روبرو می شود. چرا القا کردن ترس در بازی کار هر کسی نمی باشد. جدیدا عناوین سبک Survival horror چهرۀ تازه ای به خود گرفته اند. تب بکش بکش زامبی ها این سبک را از مسیر ترسناکی خود منحرف کرده است و تلفیق شدن دو سبک اکش و Survival horror، این سبک را از محبوبیت خود دور کرده است. چرا که یک عنوان Survival horror می باسیت، چاشنی بیشتری از ترس و اکشن کمتری داشته باشد. مانند یک استکان چای و یک حبه قند. همه چیز از E3 سال 2013 شروع شد. هنگامی شینجی میکامی پا بر استیج گذاشت، همگان به وجد آمدند! هیچ کس باور نداشت که باری دیگر می توانند تجربه ای از ترس های میکامی را بچشند.
The Evil Withen نام عنوان جدید وی بود، وقتی تریلری از این بازی به نمایش در آمد به معنای واقعی کلمه مزۀ ترس جدید میکامی در قلب قابل حس بود. شینجی میکامی The Evil Withen را حاصل تجربه های انباشه شدۀ خود می دانست که در طی مدت کارگردان بودنش به دست آورده بود و حال با آوردن تمامی المان های عناوین قبلی خود به این بازی، باری دیگر قصد دارد دیگر کابوس شبانۀ بازی بازان شود. در ادامه با ما همراه باشید تا آخرین دست پخت شینجی میکامی را برسی کنیم و ببینیم این اعجوبۀ بازی سازی چگونه حسن ختام خود را در بازی حل کرده است.
نام: The Evil Withen
پلتفرم: PS4، Xbox One، PC، PS3 و Xbox 360
تاریخ عرضه: October 14, 2014
سبک: Survival horror
ناشر: Bethesda
ناشر: Bethesda
اگر بخواهیم داستان بازی را به ظاهر بیان کنیم آن را در یک کلمه افتضاح خطاب می کنیم. چرا که بازی از داستانی پر پیچ و خمی برخوردار و بسیار گنگ و نامفوم است که برای بهتر فهمیدن داستان باید چندین مرتبه این عنوان را به انتها برسانیم تا ابهاماتی بازی را متوجه شویم. این عنوان به ظاهر از داستان کلیشه ای بهره می برد، و هنگامی که بازی را به انتها می رسانیم هیچ چیز جز یک مشت سوال مبهم نصیبمان نمی شود. حتی DLC هایی که از بازی منتشر شده است نیز به طور کلی ابهامات بازی را برطرف نمی کند. یکی از نکات ضعف این بازی نیز همین می باشد، داستان بازی اصلا مسیر مشخصی ندارد و معلوم نیست که از کجا به کجا می رود.
شخصیت پردازی در بازی بسیار ضعیف است و اصلا رنگ و بوی خوشی به خود ندیده است. هر از گاهی به یک شخصیت زیاد پرداخته می شود و هر از گاهی نیز دیگر خبری از آن شخصیت نخواهد بود، یا به عبارتی دیگر می توان گفت که شخصیت پردازی بازی از تعادل چندان زیادی برخوردار نیست. ضعف های داستان بازی همین موارد هستند که به میزان بسیار زیاد از جذابیت بازی می کاهند. گذشته از این مسائل به داستان بازی می پردازیم.
روایت بازی حول محور سه کاراگاه جنایی به نام های سباستین کاستیانوس، جوزف اودا،و جولی کیدمن می چرخد. بازی از جایی شروع می شود که در شبی بارانی این سه درحال برگشتند از یک مأموریت هستند ولی در حین برگشت، کشتار جمعی که در تیمارستان بیکن اتفاق افتاده را به آن ها اطلاع می دهند. آنها سریعا به آنجا می رسند، وقتی محیط ویران شدۀ درب تیمارستان را مشاهده می کنند به شدت به وجد می آیند. وارد میحیط تیمارستان که می شوند با جسد های فراوانی که به طرز وحشیانه ای به قتل رسیده اند روبه رو شدند. کمی جلوتر متوجۀ دکتری (این دکتر که مارسلو نام دارد، نقش مهمی در روشن شدن داستان بازی دارد) می شوند که جان سالم به در برده است و زخمی بر روی زمین افتاده است. یک مانیتور که به یکی از دوربین های سالن به آن وصل شده است توجۀ سباستین را جلب می کند. وی وقتی به مانیتور نگاه می کند سه افسر پلیس را می بیند که توسط شخص ناشناخته کشته می شوند و سپس آن شخص غیب می شود و از پشت سباستین ظاهر می شودپس از آن اتفاق صفحه تاریکی تا چندین لحظه حکم فرمای بازی می شود. سکانس بعدی سباستین را به تصویر می کشید که به صورت واژگون به سقف یک کشتارگاه آویزان شده بود.
کل داستان بازی در همین چندین خط خلاصه می شود! نه مقدمه ای نه پایانی کلا هیچ! حتی معلوم نمی شود که سباستین چگونه سر از آن جا در آورده است. شیوۀ داستان پردازی شینجی میکامی در این عنوان تحول زیادی یافته است، شما علاوه بر داستان برای بهتر فهمید اتفاقات رخ داده در بازی باید در طی مراحل به دنبال کتابچه هایی بگردید. این کتابچه ها حاوی گذشتۀ سباسنت و چگونگی گارگاه شدن او است. گویی مقصد او از کاراگاه شدن انتقام مرگ همسر و فرزنده به دنیا نیامده اش است. و اینکه در آن شب بارانی حضور سه کارگاه در تیمارستان اتفاقی نبوده است. همچنین با پیش بردن مراحل بازی بخشی از این ابهامات برای بازی باز روشن می شود. داستان بازی به گونه ای براساس روابط میان سه شخصیت سباستین کاستیانوس، جوزف اودا، و جولی کیدمن رخ می دهد و برخلاف دیگر عناوین میکامی حوادث محیطی هیچ نقشی در روایت بازی ندارند.
گفتیم که داستان بازی بسیار گنگ و نامفهوم و سرشار از ابهامات است. ولی اگر در هنگام بازی تمام فکر و ذهنتان درگیر فهمیدن داستان باشد، و گوشه به گوشۀ بازی را به خوبی بگردید و تمامی دفترچه های موجود در بازی را بیابید حدودا تمامی ابهام بازی برطرف می شود، تنها کافیست حس و حال بازی را درک کنید.
"یکی از نفرت انگیز ترین باس هایی خواهد بود که تاکنون به چشم دیده اید"
یک کپی پیست ماهرانه!
اگر شما ازاین عنوان انتظار یک سیستم شوتیک ماهرانه، جدید و حرفه ای دارید، دور این بازی را خط بکشید. در سیستم گیم پلی هیچ کدام از رکن ها تغییر یا حتی بهبود چندانی نیافته است. شاید برای کسی که اصلا دو عنوان Resident Eevil 4 و silent hill را تجربه نکرده است در نقد خویش، بخش گیم پلی را بسیار عالی خطاب بزند ولی برای کسانی که دو عنوان Resident Evil 4 و silent hill تجربه کرده باشند، تمامی خصوصیات گیم پلی را در یک کلمه، کپی پیست ماهرانه خطاب می زند! (البته قابل ذکر است که موضوع در رابطه با سیستم شوتیگ، استایل راه رفتن صدق می کند). از سوی دیگر شیوۀ روند گیم پلی نیز گیم پلی پر از هیجان و اضطراب است که به معنای واقعی کلمه آدرنالین را در خون شما ترشح می کند. هنگام تجربۀ این عنوان مرحله ای وجود ندارد که ضربان قلب بازی بازان را بالا نبرد. در طول مسیر بازی شما همواره با موجودات عجیب و غریب طرف هستید که نه تنها با یک تیر نمی میرند بلکه یک خشاب هم خالی کنید باز هم کم است! اگر Resident Eevil 4 تجربه کرده باشید، شما می توانستید با پولی که با از پای در آوردن زامبی ها به دست می آوردید برای خود سلاحی بخرید یا سلاح مورد خود را ارتقا دهید. در عنوان The Evil Withen نیز شما با جم آوری یه گوی سبز یا به اسطلاح پر از اکسیر سبز، می توانید مشابه چنین کاری را انجام دهید اما متفاوت و عجیب تر! تمامی رکن های موجود در گیم پلی قابل ارتقا هستند، از مدت زمان دویدن تا ارتقا سیستم شوتیگ و تمرکز آن.
یکی از مهم ترین تفاوت ایجاد شده در این عنوان که باعث بهتر شدن روند گیم پلی شده است، نبود هیچ یار و یاوری در بازی است. موردی که همواره باعث شده در سری Resident Evil آن ترس همیشگی خود را از دست دهد. همچنین از دیگر مواردی که باعث شده روند گیم پلی جذاب تر شود، هوش مصنوعی دشمنان است، آن ها نسبت به صدا بسیار حساس هستند و می توانید آن را هنگام پرتاب یک بطری به سوی دیگر محیط بسنجید. همچنین روند بازی را می توانید به دو صورت مخفیانه و مبارزۀ رو در رو پیش ببرید. پیش بردن بازی بصورت مخفیانه یه ایدۀ دور از ذهن نیست، بلکه پیش بردن آن کار هرکسی نمی باشد. شما هرچقدر هم بی سروصدا حرکت کنید بالاخره زامبی ها متوجۀ شما خواهند شد. مطمئنا یکی از چالش برانگیز ترین بخش گیم پلی همین شوۀ پیش بردن بازی به صورت مخفیانه است.
اما یکی از اعصاب خوردکن ترین روند گیم پلی بازی، نبود مهمات کافی است. چرا که بازی بازان برای رودررو شدن با باس فایت های بازی به مهمات زیادی احتیاج دارند. زیرا در غیر این صورت امکان شکست آنها وجود نخواهد داشت و در همین موقع است که بازی بازان از بازی زده و دلسرد می شوند و آن را نمیه کاره رها می کنند. گذشته از این مسائل در طول روند بازی به طور کلی چهار سلاح وجود دارد که برای یافتن آن ها باید تمامی محیط بازی را گشت، چرا که اگر آن ها را از دست داد دیگر خبری از سلاح نخواهد بود. همچنین هنگامی که بازی را به انتها می رسانید یک سلاح به همین سبب به صورت هدیه در بازی دریافت می کنید.
مطمئنا در کنار این همه نقاط قوت، نقات ضعف بازی اصلا قابل مشاهده نخواهد بود، گیم پلی بر خلاف داستان، بسیار عملکرد عالی دارد. شما در بازی به مدت 15 ساعت میزبان چاشنی شیرین ترس هستید.
"رووِک، شخصیت منفور بازی، شخصی که تمامی ابهمات را برای شما به وجود خواهد آورد"
تنها بخشی که پیش از انتشار بازی نیز معلوم بود دچار ضعف باشد، همین بخش گرافیک بازی بود. گرافیک بازی متاسفانه هیچ رنگ رو بویی از دیگر عناوین شرکت Bethesda نبرده است. اگرچه این عنوان توسط موتور گرافیکی عالی id tech ساخته شده است ولی متاسفانه گرافیک بازی بسیار پایین خلق شده است. همچنین در مواقعی که شاهد ازدیاد موجودات به ظاهر زامبی در بازی هستیم، افت فریم بسیار شدیدی به وجود می آید که هر از گاهی مانع پیش روی بازی بازان می شود.
به لطف مورتور گرافیکی id tech، این عنوان داری نور پردازی نابی است که واقعا جای تحسین دارد. چراکه نورپردازی بی نقض یکی از ملاک های همیشگی عناوین سبک Survival horror بوده است. اگرچه نمی توان آن را عالی خطاب زد ولی درحدی است که قابل تحمل باشد. همچنین افکت های خون، انفجار، آب، آتش و دود تنها رکنی هستند که در بخش گرافیک نمرۀ عالی را کسب می کند. علاوه بر افکت خون، بافت های بازی نیز قریبا نمرۀ عالی را ازآن خود می کنند. بافت موجودات، درختان و حتی بافت های صورت شخصیت های بازی نیز بسیار خوب کار شده اند. جزیات ریز باس فایت ها، شخصیت ها و محیط بازی به زیبایی هر چه تمام تر کار شده اند. اما نکته قابل توجۀ این است، هر شخصیت، باس فایت، سلاح و یا وسیله ای که بیشتر به آن پرداخته می شود از گرافیک بصری تری بهرمند است، که این نشان دهندۀ ضعف سازندگان در ساخت بازی است. گذشته از این مسئله در دنیای تاریک The Evil Withen را می توان با موسیقی و صداگذاری، ترسناک تر کرد. راستی صحبت از موسیقی و صداگذاری آمد. کمی از این دو برایتان بگویم.
یکی دیگر از ارکان مهم بازی های رایانه ای، موسیقی و صداگذاری است. چراکه این صداگذاری است که حس و حال بازی را به بازی بازان القا می کند. اگر موسیقی و صداگذاری خوب از آب در نیایند به مقدار فراوان از لذت بازی می کاهد یا یه عبارتی دیگر می توان گقت بازی را به معنای واقعی کلمه ناقص می کند. خوشبختانه این موضوع در رابطه با The Evil Withen صدق نمی کند و به جرعت می توان گفت بهترین رکن موجود در بازی که نمرۀ کامل را می گیرد همین بخش موسیقی و صداگذاری است. با وجود صداگذاری بی نقص بازی، هرکجا باشید ترس دست از سرتان بر نمی دارد و نخواهد داشت. صداگذاری بی نقص بازی با شرایط محیطی و گیم پلی بازی به خوبی تلفیق شده است و مهم ترین رکن های موجود در بازی را می سازند. صدای دلخراش نیز هز از گاهی در بازی منتشر می شود و به قدری حس ترس را در دل گرم نگه می دارد که ضربان قلب بازی باز به میزان قابل توجه ای بالا می رود.
موسیقی اصلی بازی بسیار دل نواز است و آن حس ترس را که ساعت ها تجربه در ما به وجود آمده است در چندین دقیقه از بین می برد. این موسیقی بیشتر در محل ذخیرۀ بازی قابل شنیدن است و واقعا آرامش خاطری را به بازی باز می دهد.
حسن ختام به سبک میکامی...
The Evil Withen عنوانی است که شما وادار می دارد که تنها به یک موضوع بیندیشید، بقا. اگرچه این عنوان از لحاظ داستان سرایی بسیار ضعیف بوده است ولی این بدان معنا نیست که گیم پلی عالی نداشته باشد. بدون شک می توان گفت میکامی به خوبی از پس این بازی بر آمده است و باری دیگر توانست حس ترس و وداع با آن را به خوبی در این بازی تلفیق دهد.
این عنوان برای من توانست ظرف مدت چند ساعت تجربه از سقوط تا عروج برسد! و چند ساعت تجربۀ آن، چند ساعت لذت تمام بود. متاسفانه این عنوان نتوانست مورد توجۀ چندان جالب منتقدان قرار گیرد چراکه از نظر آن ها این عنوان ناقص کار شده بود و می توانست بهتر شود. مطمئنا اگر نسخۀ دومی نیز از این عنوان در کار باشد معلوم نخواهد بود که به چه سرنوشتی دچار خواهد شد. چرا که دیگر خبری از ترس های میکامی نخواهد بود. ممکن است همانند سری Resident Evil شکست بزرگی بخورد و ممکن است ظرف مدت کمی به عرش برسد.
اگر انتظار یک داستان حماسه ای و تجربۀ فراتر از یک بازی را دارید پیشنهاد می شود دور این عنوان را خط بکشید، اگر نیز جز طرفداران پروپاقرص عناوین پر اضطراب و آدرنالین زا هستید، و تنها قصد دارید لذت ترسیدن را تجربه کنید این عنوان را از دست ندهید، این بازی لحاظات خوبی را برای شما رقم می زند.
+ هوش مصنوعی غیر قابل باور دشمنان درکل: 8 -داستانی گنگ و نامفهوم
+ گیم پلی هوشیار - گرافیک ضعیف
+ موسیقی و صداگذاری عالی - تکراری بودن کمی از روند گیم پلی
" وی در دل تاریکی ها به دنبال روزنه ای از امید می گردد، چه بکند؟ نه راه پیش دارد و نه راه پس! حتی نمی تواند بمیرد و از این دنیا خلاص شود. تنها چارۀ او گشتن در دل تاریکی ها است... هرچند که روزگار بر وی پایان یافته است... اما او هنوز نیز امید دارد..."
نقد و برسی براساس نسخۀ PS3 نوشته شده است