امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
شیطان باز می گردد | قسمت دوم
#1
به نام آفریننده ی جن و انس

میگویند جن از آتش است و انسان از گل و شیطان نیز از جنیان است

نویسنده : امیر محمد رضوانی سنگسری
نام داستان : شیطان باز میگردد.
سبک داستان : ترسناک

شروع داستان ( خانه ی شیطان )

المیرا : اون چی بود ؟
محمد : نمیدونم ، حدس میزنم یکی داره سر به سرمون میزاره .
المیرا : شما نمیدونید این چیه و منو کشوندید اینجا ؟
علی : حالا فعلا که اتفاقی نیفتاده .
المیرا : شما نباید اونو باز می کردین ؟
محمد : توش چیز خاصی نیست ، فقط یک مجسمه ی قرمز رنگ بز و یک صلیب شکسته .
علی : ببین تهش چیزی ننوشته ؟
محمد : فقط با یه چیزی شبیه خون  و به زبان عبری نوشته " آزادی دجینا " ، احتمالا اعتقاد این قوم اینه که حدود هزار سال پیش شیطان اینجا محسور شده . بیشتر مسخرست.
المیرا : فکر کن خرافات نباشه ، اگر نباشه بدبختیم.
محمد : این چه حرفای مسخره ای هست که میگی ؟ من دیگه خسته شدم ، برای امروز بسته ، من میرم تو چادرم.
علی : فکر کنم بهترین کار همین باشه.
خورشید کم کم به پشت ابر ها پناه میبرد و چیزی تا تاریکی هوا نمانده بود .
محمد : میگم بهتره دور هم همینجا چادر بچینیم.
المیرا : فکر بدی نیست .
آن ها چادر را بر افراشتند و قبل از تاریکی هوا به زیر آن رفتند.
محمد : اوه چه زود ساعت یازده شب شدم ، بهتره برم مسواک بزنم ، یه مقدار آب داریم برای این کار.
محمد بطری آب را برداشت و حدود بیست متر از چادر دور شد  و شروع کرد به مسواک زدن ، در بالای تپه انسانی قوز دار را دید که به او خیره شده بود.
کمی چشمان خود را  با دستانش مالید و وقتی باز کرد خبری از آن موجود نبود .
محمد : احتمالا خیالاتی شدم ، از دست اینا که همش خرافات میبافن برای ما . صبر کن ببینم ، صدای دعوا میاد.
محمد با سرعت به سمت چادر ها دوید و آن دو را در حال دعوا دید.
المیرا : دفعه ی آخرت باشی که داری اینکارو میکنی؟
علی : در مورد چی حرف میزنی؟
محمد : چی شده اینجا؟
المیرا : ایشون میاد زیپ جادر من رو بالا پایین میکنه و بغل چادر من صدای سگ در میاره.
علی : من خوابیده بودم ، به خدا قسم کار من نبود ، این داره حرف در میاره.
محمد : صبر کنین ببینم ، شما اسب دارین ؟
علی : نه.
محمد : این جای پای سم رو زمین چیکار میکنه؟ تا پشت اون تپه هم میره.
المیرا : اینم شاید از ادا بازی ایشونه.
علی : چرت نگو باو.
محمد : هرکی هست داره به شدت مرض میریزه ، یه چراغ قوه بدین من میرم ببینم چیه.
علی : صبر کن منم بیام.
محمد : نه چیز مهم نیست ، تو به دعوات برس.
محمد چراغ قوه را گرفت و به دنبال رد پاها به راه افتاد و تا پشت تپه رفت .
محمد : اون پشت یه خونه هست فکر کنم ، اینو قبلا اینجا ندیده بودم . شاید اون یارو اونجا قایم شده.
او آرام آرام بر روی شن ها به راه افتاد و به نزدیکی کلبه رسید ، آرام در را باز کرد . کمی خاک و خل به بیرون آمد و  او پس از چند تا سرفه وارد خانه شد.
چراغ قوه پس از کمی چشمک خاموش شد.
محمد : اه سگ تو روحش .
اون کورمال کورمال به اطراف رفت و چوبی پیدا کرد.
با کبریتی که در جیب داشت آن را باز کرد ، سپس به عقب پرتاب شد.
محمد : یا خدا ، این اسکلتا دیگه چین اینجا ، نزدیک بود قبض روح بشم. 
کمی بعد از جای خود بلند شد ، کلبه پر بود از کتاب های خاک خورده و قدیمی ، او جلو رفت و یکی از کتاب هارا بلند کرد . کمی برروی اون فوت کرد و آن را باز کرد.
بر روی آن نوشته بود :
"ما اون رو میپرستیدیم ، اون مارو مجبور میکرد هر هفته یکشنبه فردی رو برای اون قربانی کنیم . او مارو اذیت میکرد و اگر کسی فکر خیانت هم میکرد سلاخی میشد ، تا اینکه روزی مردی نورانی از شرق به اینجا آمد. او از ما خواست تا کنار هم جمع بشیم و در مقابل خدای او سجده کنیم تا نجات پیدا کنیم. سپس جعبه ای رو فراهم کردیم ، ما اینکار را انجام دادیم تا اینکه اون وارد جعبه شد و آن جا محسور شد.
آن مرد گفت : حتی نزدیک جعبه هم نشوید ، چون اگر کسی شما آن را باز کند همگی هلاک خواهید شد و کسی در اینجا باقی نمی ماند، سپس اون مرد رفت و دیگر ما اورا ندیدیم . ما جعبه رو قایم کردیم "
محمد : خیلی جالب و صد البته ترسناکه .
ناگهان مشعل او خاموش شد ، با سرعت به طرف در دوید ولی در هم محکم بسته شد ، محمد با چشمانش به کنار اتاق خیره شده بود و زیر لب میگفت : یا خدا.
پایان قسمت دوم
آنچه در آینده خواهید خواند.
المیرا : اون صدای فریاد از پشت تپه چی بود ؟

https://forum.gamefa.com/Thread-%D8%B4%D...9%88%D9%84
قسمت اول
[تصویر:  VabQe.jpg]
اصلا مگه داریم؟؟؟مگه میشه؟؟؟
بقیه استودیو ها یاد بگیرن
psn id : amir110111112
پاسخ
#2
عالیه پسر! سریع تر قسمت بعدیشم بزار، شدیدا منتظر قسمت بعدیشم! 
+میتونم بزارم توی انجمن یه سایت دیگه ؟  S0 (2)
پاسخ
#3
(04-14-2016, 01:45 PM)maziyarr نوشته است: عالیه پسر! سریع تر قسمت بعدیشم بزار، شدیدا منتظر قسمت بعدیشم! 
+میتونم بزارم توی انجمن یه سایت دیگه ؟  S0 (2)

ممنون برادر
اگر دوست داری مشکلی نیست
[تصویر:  VabQe.jpg]
اصلا مگه داریم؟؟؟مگه میشه؟؟؟
بقیه استودیو ها یاد بگیرن
psn id : amir110111112
پاسخ
#4
(04-14-2016, 01:55 PM)Geralt-Of-Rivia نوشته است:
(04-14-2016, 01:45 PM)maziyarr نوشته است: عالیه پسر! سریع تر قسمت بعدیشم بزار، شدیدا منتظر قسمت بعدیشم! 
+میتونم بزارم توی انجمن یه سایت دیگه ؟  S0 (2)

ممنون برادر
اگر دوست داری مشکلی نیست

باشه پس من با نام خودت پخشش میکنم  S0 (2)
داستان های قبلیت هم دارم میخونم S0 (36)
پاسخ
#5
عالیه امیرمحمد.
واقعا داستانت، آدم رو جذب می‌کنه من که بشخصه جذب داستانت شدم و لذت بردم.  113
منتظر قسمت بعدی هستیم...
[تصویر:  Serv5.jpg]
Negan
پاسخ
#6
فک کردم راجع به بازیه ههههه S0 (22)
پاسخ
#7
سلام بر دوست بسیار خوبم، جناب امیر محمد خان...
واقعا داستان لذت‌بخشی بود. همون‌ ‌توصیفات زیبا، همون دیالوگ‌های شیرین، همون شخصیت‌پردازی‌ها و همون کیفیت عالی. بسیار زیبا و کنجکاو کننده کار شده بود این داستان. در مورد نگارش هم چیزی نمی‌گم چون نمی‌خوام هدف اصلی پست منحرف بشه به بحث‌های دیگه ولی در کل در مورد نگارش هم بد نبود. یه پیشنهاد هم برای بهتر شدن داستان‌هاتون دارم. بنظرم بهتره در آخر داستان بخش "آنچه در ادامه خواهید خواند" رو به طور توصیفی بیان کنیم! بنظرم گفتن دیالوگ شخصیت‌ها هیچ کمکی برای فهمیدن و یا هایپ شدن برای ادامه نمیکنه. مخصوصا زمانی که یک جمله‌ی مختصر از یک شخصیت بیارید که کلا هیچکس چیزی حالیش نمیشه!! به هرحال خیلی بهتره اگه کلا فضای این بخش رو به صورت توصیفی ارائه بدید! بگذریم... فقط یه مساله، تروخدا حجم داستانو زیاد کن. تا میایم از داستان لذت ببریم یهو داستان ته میکشهS0 (43)S0 (24) درکل از خوندن این مطلب مثل همیشه لذت بردیم و امیدوارم ادامه‌ی داستان هم مثل همیشه جذاب طراحی بشه...

موفق باشید S0 (29)
پاسخ
#8
(04-14-2016, 03:26 PM)سجاد محمدی پور نوشته است:
سلام بر دوست بسیار خوبم، جناب امیر محمد خان...
واقعا داستان لذت‌بخشی بود. همون‌ ‌توصیفات زیبا، همون دیالوگ‌های شیرین، همون شخصیت‌پردازی‌ها و همون کیفیت عالی. بسیار زیبا و کنجکاو کننده کار شده بود این داستان. در مورد نگارش هم چیزی نمی‌گم چون نمی‌خوام هدف اصلی پست منحرف بشه به بحث‌های دیگه ولی در کل در مورد نگارش هم بد نبود. یه پیشنهاد هم برای بهتر شدن داستان‌هاتون دارم. بنظرم بهتره در آخر داستان بخش "آنچه در ادامه خواهید خواند" رو به طور توصیفی بیان کنیم! بنظرم گفتن دیالوگ شخصیت‌ها هیچ کمکی برای فهمیدن و یا هایپ شدن برای ادامه نمیکنه. مخصوصا زمانی که یک جمله‌ی مختصر از یک شخصیت بیارید که کلا هیچکس چیزی حالیش نمیشه!! به هرحال خیلی بهتره اگه کلا فضای این بخش رو به صورت توصیفی ارائه بدید! بگذریم... فقط یه مساله، تروخدا حجم داستانو زیاد کن. تا میایم از داستان لذت ببریم یهو داستان ته میکشهS0 (43)S0 (24) درکل از خوندن این مطلب مثل همیشه لذت بردیم و امیدوارم ادامه‌ی داستان هم مثل همیشه جذاب طراحی بشه...

موفق باشید S0 (29)
ممنون برادر بابت نظرت
راستش در مورد این آینده بگم که من خودم با روایت سینماتیک بیشتر حال میکنم.
دوست دارم شبیه فیلم یا بازی باشه بیشتره(اگر توانایی سایت فیلم یا بازی رو داشتم دریغ نمیکردم)
برای یه مقدار اون روایت مورد نظر شما سخته فکر کنم
[تصویر:  VabQe.jpg]
اصلا مگه داریم؟؟؟مگه میشه؟؟؟
بقیه استودیو ها یاد بگیرن
psn id : amir110111112
پاسخ


موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  من هنوز زنده ام (قسمت سوم) alone gamer2 2 1,915 09-05-2016, 09:48 PM
آخرین ارسال: alone gamer2
  من هنوز زنده ام (قسمت دوم) alone gamer2 2 2,205 08-27-2016, 01:37 AM
آخرین ارسال: Maziyar Hemmati
  من هنوز زنده ام (قسمت اول) alone gamer2 8 3,122 08-23-2016, 05:29 PM
آخرین ارسال: centurion
  شیطان باز می گردد | قسمت اول Geralt-Of-Rivia 11 3,908 04-08-2016, 02:52 PM
آخرین ارسال: Be the story
  ترس در مدرسه | قسمت آخر Geralt-Of-Rivia 6 2,608 03-31-2016, 11:55 PM
آخرین ارسال: Geralt-Of-Rivia

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان