امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
من هنوز زنده ام (قسمت دوم)
#1
به نظر می رسد که Damon مرده ولی فقط بیهوش شده و حالا در و خواب و خیال به سر می برد و خاطرات گذشته را می بیند.
.
.
او به سمت خانه Darian می رود و یک سنگ کوچک به شیشه اتاقش می زند. Darian پنجره اتاقش را باز می کند و نگاهی به اطراف می اندازد.
.
.
Damon: هی Darian... منم Damon، نمیای بریم؟
Darian: صبر کن الان میام.
Darian لباس هایش را عوض می کند و از پنجره اتاق بیرون می پرد.
Darian: خیلی خب، بریم؟
Damon: بریم.
آنها به رودخانه بیرون از روستایشان می روند و در کنار آب دراز می کشند.
Darian: راستی Damon آرزوی تو چیه؟
Damon: دوست دارم یه آدم پولدار بشم و دنیای بهتری برای دیگران بسازم.
Darian: ولی اگه من پولدار می شدم همه پول هامو برای خودم خرج می کردم.
Damon: ولی آخه انسان های ضعیف زیادی تو این دنیا هستن که به کمک ما احتیاج دارن.
Darian: اونا برای من اهمیتی ندارن.
Darian از جایش بلند می شود و به Damon می گوید: به اون انسان های ضعیف بهایی نده وگرنه اونها هم هم یک روز قدرتمند می شن و بهت رحم نمی کنن.
آرام آرام حرف های Darian نامفهوم می شود و صدا های عجیبی از خودش در می آورد.
ناگهان از دهانش خون می پاشد و بدنش کم کم تبدیل به بدن گرگ می شود. Damon به شدت ترسیده و زبانش بند آمده. Darian که حالا کاملاً تبدیل به یک گرگینه شده با چشم هایی وحشتناک و چهره ای خشمگین به Damon نگاه می کند. Damon فریاد کشان کمک می خواهد که ناگهان Darian به سمتش حمله می کند.
Damon: نهههههههههههههههه...
.
.
ناگهان Damon به هوش می آید.
Damon: نهههه... نه...نه... آه... چه اتفاقی افتاده؟ اینجا دیگه کجاست؟ اوه... یادم اومد، Darian بهم شلیک کرد ؛ ولی یادم نمی یاد بعدش چی شد. یه لحظه صبر کن ببینم... خب خوشبختانه اسلحه ام سر جاشه. لعنتی از پشت بهم شلیک کرد وگرنه یه تیر حرومش می کردم.
ولی اصلاً کی منو آورده به این خونه خرابه؟
Damon وقتی از پنجره به بیرون نگاه می کند متوجه می شود که در اسکله متروکه شهر است.
ناگهان Damon صدای قدم هایی را می شنود که نزدیک تر می شوند. او با اسلحه اش کنار در می ایستد و منتظر می ماند. ناگهان یک نفر در را باز می کند و وارد اتاق می شود. 
Damon اسلحه را روی سرش می گذار و می گوید: قبل از اینکه بفرستمت اون دنیا بگو ببینم کی هستی؟
ناشناس: هی...هییییی...آروم باش مرد، من فقط می خوام کمکت کنم.
Damon: من به کمک کسی احتیاج ندارم، یا میگی کی هستی یا مغزتو پخش زمین می کنم.
ناشناس: من یکی از مامور های Darian هستم.
Damon: برای چی تو رو فرستاده اینجا؟ هان؟ بگو دیگه لعنتی.
ناشناس:  باشه باشه می گم، اون منو مامور کرده بود تا جنازه تو رو سر به نیست کنم.
Damon: از کی تا حالا سر به نیست کردن آدما کمک محسوب میشه؟
ناشناس: گوش کن من واقعاً می خوام کمکت کنم فقط... فقط آروم باش... باشه؟ خواهش می کنم اون اسلحه رو بزار کنار.
Damon که حالا کمی آرام تر شده سر جایش می نشیند می گوید: خیلی خب... بگو ببینم چطوری می خوای کمکم کنی؟
ناشناس: گوش کن اسم من Anthony هستش و همون طور که گفتم قرار بود جنازه تو رو سر به نیست کنم.
Damon: خب چرا این کارو نکردی؟
Anthony: وقتی داشتم به سمت اسکله می آمدم متوجه شدم که هنوز داری نفس می کشی.
Damon: خب چرا زنده زنده منو نکشتی؟
Anthony: برای اینکه باید از Darian انتقام بگیرم.
Damon: انتقام؟ مگه نگفتی یکی از مامور هاش هستی؟
Anthony: درسته ولی هر انسان وفاداری بالاخره یک روز از پشت بهت خنجر می زنه.
Damon با شنیدن این حرف به یاد حرف های Darian می افتد که می گفت: به اون انسان های ضعیف بهایی نده وگرنه یه روز اونها هم قدرتمند می شن و بهت رحم نمی کنن.
Damon با شنیدن این حرف بهم می ریزد و قطره اشکی روی گونه اش جاری می شود اما سریع آنها را پاک می کند تا Anthony اشک هایش را نبیند.
Damon سعی می کند به خودش مسلط باشد و می گوید: خب... حالا بهم بگو چرا می خوای ازش انتقام بگیری؟
Anthony گوشه اتاق می نشیند و زانو هایش را بغل می کند. او آه بلندی می کشد.
Anthony: خیلی سخته عزیزات جلوی چشمات کشته بشند، نه؟
همسرم برای Darian کار می کرد، اون یکی از کارمند های Clear life بود. ما زندگی خوبی داشتیم اما یه روز... یه روز... وقتی برگشتم خونه، دیدم همه چیز بهم ریخته... اون زخمی شده بود، درد می کشید... ولی نتونستم کاری براش کنم... وقتی داشت آخرین نفس هاشو می کشید... اسم یه نفر به نام Darian رو آورد و گفت نقشه های خطرناکی برای عملی کردن داره... این رو گفت و بعد... مرد. حالا من باید انتقام اون رو از Darian بگیرم و برای این کار جزو مامور هاش شدم تا از پشت بهش ضربه بزنم.
Damon: یه لحظه صبر کن Anthony، یعنی می گی همسرت به نقشه های اونا پی برده بود؟
Anthony: نمی دونم شاید،  آخرین بار توی لب تاپش یه سری اسناد و مدارک بی ربط دیدم، شاید به اونها ارتباطی داشته باشه.
Damon: بی ربط؟ متوجه نمی شم بیشتر توضیح بده.
Anthony: اون ها یه کپی از یه سری مجوز های مختلف برای تاسیس یه شرکت بودن اما بین اون ها یه چیز دیگه هم بود که عجیب به نظر می رسید.
Damon: چه چیزی؟
Anthony: یه نام تجاری ثبت شده به اسم"live".
Damon: اوه... نه! Anthony این اسناد اون قدر ها هم فکر می کنی بی ربط نیستن.
فکر کنم فاجعه Clear life قراره دوباره تکرار بشه، اما این بار به شکلی وحشتناک و دردناک تر.
Anthony: خیلی خب... گوش کن من دیگه نمی تونم بیشتر از این اینجا بمونم وگرنه بهم شک می کنن. بگیر، اینم سوئیچ ماشینت. بیرون ساختمون پارکش کردم، راستی این موبایل رو هم پیش خودت نگهدار. اگه کاری باهام داشتی فقط با این موبایل بهم زنگ بزن.
Damon: خیلی خب... دیگه بیشتر از این وقت تلف نکن... بهتره که بری.
Anthony سوار ماشین می شود و می رود. Damon هم سوار ماشینش می شود و به سمت خانه می رود.
وقتی به خانه می رسد ماریا و امیلی از ظاهر Damon وحشت زده می شوند.
ماریا: اوه... خدای من... Damon چه اتفاقی برات افتاده؟
امیلی: مامان! اون تیر خورده.
Damon:  هی... هی... آروم باشین... من حالم خوبه... فقط به حرفام گوش کن ماریا.
Damon: هر چی وسایل لازم دارین بردارین و برین به ویلایی که تازه خریدم.
ماریا: معلوم هست چی داری می گی؟ تو تیر خوردی اون وقت از ما می خوای که اونجا بریم؟
Damon: ماریا... جون شما در خطره... دیر یا زود ممکنه سراغ شما هم بیان.
ماریا: منظورت چیه؟ کیا قراره بیان سراغ ما؟
Damon فریاد می کشد و می گوید: فقط کاری رو که می گم انجام بده.
Damon دیگر به خودش مسلط نیست، او خون زیادی از دست داده، سرش گیج می رود، نمی تواند درست حرف بزند تا اینکه روی زمین افتاده و بیهوش می شود.

ادامه دارد...
S.I.T.M.D
پاسخ
#2
S0 (62) افرین عالی بود اون یه تیکشم ترسناکو قاطیش کردی  113  فقط زودتر ادامه بده منتظریم S0 (24)
[تصویر:  photo_2019_02_09_09_12_52.jpg]
پاسخ
#3
سلام. 
وقتی که شخصیت داستانت به هوش اومد یاد انیمه Boku Dake Ga Inai Machi افتادم که فوجینوما ساتورو می‌تونست زمان رو برگدونه.
در کل بهتر از قسمت قبلیش بود، ممنون  S0 (74)
پاسخ


موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  من هنوز زنده ام (قسمت سوم) alone gamer2 2 2,088 09-05-2016, 09:48 PM
آخرین ارسال: alone gamer2
  من هنوز زنده ام (قسمت اول) alone gamer2 8 3,422 08-23-2016, 05:29 PM
آخرین ارسال: centurion
  من هنوز زنده ام (مقدمه ) alone gamer2 4 2,828 08-23-2016, 07:31 AM
آخرین ارسال: alone gamer2
  شیطان باز می گردد | قسمت دوم Geralt-Of-Rivia 7 3,181 04-14-2016, 11:51 PM
آخرین ارسال: Geralt-Of-Rivia
  شیطان باز می گردد | قسمت اول Geralt-Of-Rivia 11 4,274 04-08-2016, 02:52 PM
آخرین ارسال: Be the story

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان