04-15-2016, 05:01 PM
نام: گوردون فریمن
تولد: 1973 الی 1982
محل تولد: سیاتل، ایالت واشنگتون
شغل: فیزیکدان
وفات: -----
فریادی از جنس سکوت
یک قانون نانوشتهای دراین دنیاست که میگوید باید عمل کرد و با حرفهای بیهوده نمیتوان چیزی را عوض کرد، چه برسد به آنکه بخواهیم دنیا را دگرگون کنیم. فردی که حال قصد صحبت درمورد آن را داریم با سکوت به معنای واقعی کلمه یا حتی فراتر از آن، توانست این دنیای بزرگ را متحول کند، طوری که حتی یک دیالوگ هم دراین بازی نداشته است، جالب است مگرنه یعنی فقط عمل! دکتر ما با همین عمل و بدون هیچ سخنی توانست عاشق شود و عاشق کند، او معنای عشق به همنوع را به ما آموخت و یاد داد که کتابها و یک مشت کاغذ نمیتواند این دنیای پرفراز و نشیبت را بچرخاند و آن را کنترل کند، زیرا هیچ چیز مطلق نیست که بتوان با یک خط نوشته، مطابق آن عمل کرد. اینها تنها بخشی از درسهایی بود که از گوردون فریمن آموختیم.
یک دکتر دوست داشتنی
دکتر فریمن، هم دوستداشتنی است و هم خوشتیپ، موهایی قهوهای با چشمانی سبز رنگ با یک ریش پروفسوری دارد، کاملا مانند یک دکتر، البته فردی خوشتیپ هم است که لباس آهنیاش مانع بروز آن است. او همچنین یک دکتر و فیزیکدان عالی است که از همان دوران کودکیاش به این زمینه علاقه داشته است. ناگفته نماند که او یکی از معروفترین و محبوبترین شخصیتهای دنیای بازی است و حتی از دید کاربران سایت بزرگ گیم اسپات، برترین قهرمان بازیهای ویدئویی است. دکتر ما آنقدر هم معروف است که شخصیت اصلی برترین سریال دنیا یعنی هیزنبرگ از او الهام گرفته باشد و مانند او یک عینک و یک ریش پروفسوری داشته باشد. نیمه جان هم بهعنوان بهترین بازی اول شخص تاریخ یاد میشود که افتخارات زیادی را برای دکتر به ارمغان آورده و همهی اینها کافی است تا این دکتر دوستداشتنی را به خوبی بشناسید.
فیزیک، بهانهای برای آغاز یک زندگی پرفراز و نشیب
فریمن در سالی نامعلوم بین 1973 الی 1982، در شهر سیاتل آمریکا پا به جهان گشود. وی از همان ابتدا به فیزیک علاقه داشت و همین زمینهای برای تحصیل او درهمین رشته شد و درآخر مدرک دکتریاش را درهمین رشته کسب کرد و تحقیقاتش در زمینه انتقال سریع اجسام از جایی به جای دیگر را آغاز کرد، اما بدلیل کمبود امکانات به کمک مربیاش، آیزاک کلینر به یک آزمایشگاه خصوصی بهنام بلک مسا رفت. روزی از روزها که آنها مشغول کار و آزمایش بودند، که اتفاقی بد افتاد و همین موضوع آغازی بر زندگی پرفراز و نشیب دکتر بود، بله قرار بود دریچهای برای انتقال اشیا ساخته شود اما به اشتباه این دریچه راهی برای ورود موجودات فضایی به زمین شد و همین موجودات فضایی دمار از روزگار افراد آزمایشگاه درآوردند، البته دکتر و چندنفر نجات یافتند و دخل موجودات فضایی و رهبر آنها را آوردند که بعد از این اتفاقات شخصیت بد داستان یعنی دکتر جیمن یک پیشنهاد کاری به دکتر ما داد و اوهم نیز پذیرفت. خلاصه دکتر جیمن، فریمن را به مدت دو ده یعنی بیست سال! در خواب فرو برد و رشد جسم او را متوقف کرد و هیچ تغییری در طی این بیست سال برای دکتر رخ نداد، بعد از آن جیمن یک سخنرانی معروف انجام داد و به فریمن گفت که بیدار شود و... فریمن هم بیدار میشود و با دکتر الی ونس و دخترش الکس ملاقات میکند. در این مدت هم که گوردون به خواب فرو رفته بود کامباینها و موجودات فضایی زمین را اشغال کردهاند، پس دکتر باید دستبکار شود و به گروه مقاومت ملحق میشود تا شر این موجودات را از زمین برکند. فریمن خود را نشان میدهد و به عنوان دشمن اصلی آنها به یک رهبر مردمی و انقلابی تبدیل میشود. فریمن به کمک الکس، دختر دکتر الی ونس دخل موجودات فضایی را آورده و آنها را نابود میکنند اما جیمن در انفجاری جان گوردون را نجات داده و با حیله اظهار میکند که تحت تاثیر رفتارهای دکتر قرار گرفته است اما دکتر باهوش ما متوجه خیانتها و حیلههای او است و به همین دلیل با الکس دست به فرار میزنند و میگریزند. ولی بعد از ماجراهایی الکس و دکتر به شهر17 بازگشته تا ساختمان اصلی آن را نابود کنند و همین طور میشود و برای فرار از مرگ و موج انفجار سوار قطاری میشوند و به سمت وایت فارست فرار میکنند که الی ونس و آیزاک کلینر منتظر آن دو هستند. خلاصه آن دو به آنجا رسیده و اطلاعاتشان را به کلینر میدهند و کلینر هم میگوید که باید نور ناشی از ساختمان 17 که پایگاه اصلی این موجودات است را از بین ببرند تا این دریچه بسته شود و درهمین حین هم کامباینها سر میرسند و پدر الکس را به قتل میرسانند و الکس هم با چشمانی گریان در کنار جسم پاک پدرش اشک میریزد. ( ادامه داستان در نسخه سوم Half Life مشخص میشود)
پایان یک ماجراجویی ...
عشق به همنوع و مرد عمل بودن از کوچکترین نکاتی است که میتوان از دکتر قصهی ما آموخت و باید بدانیم که بدون حرفزدن هم، میتوان کارهای بزرگی انجام داد، یعنی کاری که فریمن انجام داد و دنیا را با عملش عوض کرد و نشان داد که با شعارهایی که خیلی از افراد بزرگ و موفق این دنیا میدهند، نمیتوان کاری از پیش برد، پس باید در لحظه زندگی کرد و با شعارهای خودمان زندگی کنیم و نگوییم که چون ما مشهور نیستیم نمیتوانیم با شعارهای خود زندگی کنیم، پس خودتان زندگی خود را بسازید.
بزودی...