09-09-2016, 09:23 AM
(آخرین ویرایش: 09-09-2016, 09:40 AM، توسط saeed aghababaee.)
۱۵ – Sarah Kerrigan
فرنچایز: StarCraft
شخصیت پردازی بلیزارد که دیگر جای توضیح ندارد….
در مورد بازی های بلیزارد بزرگ چه می توان گفت غبر از این که واقعا نظیری در دنیا ندارند و تنها کمپانی است که با چند عدد بازی محدود از سال ها قبل بیشترین کاربران را دارد و عناوین ۱۰ سال قبل این شرکت هنوز هم از بسیاری عناوین جدید و روز دنیا کاربران بیشتری دارند. دلیل اصلی این موفقیت قطعا در ابتدا گیم پلی است اما اصلا داستان را نیز در عناوین شرکت نباید دست کم گرفت، مخصوصا با ویدئوهایی که به عنوان کات سین هایی بی نظیر برای روایت داستان عناوین این شرکت مانند دیابلو پخش می شوند و هوش از سر بازیباز می ربایند. در این بین عنوانی که قطعا بهترین و حذاب ترین داستان را دارد شاهکاری است به نام StarCraft. عنوانی که یکی از برترین بازی های استراتژی تاریخ است و در کنار گیم پلی قدرتمند به قدری داستان عمیق و زیبایی نیز دارد که مانند یک کتاب و یک فبلم داستانی زیبا است و در پس هر نژاد در بازی آن قدر پیشینه داستانی وجود دارد که گویی تاریخ نویسانی قهار در طی قرن ها آن ها را نوشته اند و یا مردمان سینه به سینه نقل کرده اند. یکی از برترین و چذاب ترین شخصیت هایی که از عوامل اصلی فوق العاده بودن داستان این سری است بدون شک Sarah Kerrigan است و داستان و سرگذشت تلخ و غمگین او و ماجرای عشق او و Jim Raynor…
سارا کریگان، رهبر زرک ها…
Sarah Kerrigan قبل از این که در Tarsonis به دست زرگ ها اسیر شود یک شبح Terran بود. زرگ ها وی را آلوده کردند و او تبدیل شد به یک دورگه پیچیده از زرگ ها. سپس طی فعل و انفعالاتی او بر تخت پادشاهی زرگ ها نشست و تبدیل به ملکه آن ها شد و این گونه ارتشی از این موجودات کریه المنظر و قدرتمند را در اختیار گرفت. Sarah یکی از محبوب ترین شخصیت های سری استارکرفت است و البته یکی از قدرتمندترین آن ها که طرفداران بی شماری را در سراسر دنیا برای خود دارد و بدون شک یکی از برترین زنان تاریخ بازی های رایانه ای محسوب می شود. ماجرای عشق او و Jim Raynor همواره از جذاب ترین و خطرناک ترین روابط عاشقانه در بازی ها شناخته می شود که قبلا نیز به آن در مقاله برترین روابط بین شخصیتها در تاریخ بازیهای رایانهای اشاره کرده ایم. “کار آسانی نیست که عاشق ملکه زرگ ها باشید ولی Jim Raynor و Sarah Kerrigan به معنای واقعی عاشق یکدیگر هستند و به شکل تحسین برانگیزی از عشقشان در برابر تمام ناملایمات محافظت می کنند و یک الهام بخش برای بسیاری از روابط هستند. Jim Raynor از هیچ تلاشی برای نجات عشقش از دست اربابان زرگ نژادش فروگذار نکرد و در این مسیر کل دنیا را گشت و هزاران هزار زرگ را کشت تا سارا را سالم و عشقش را استوار نگاه دارد."
۱۴ – Jodie Holmes
فرنچایز: Beyond: Two Souls
جودی واقعا زندگی سختی را گذراند…
خیلی سخت است که از همان کودکی با دیگران فرق کنی و نتوانی در هیچ جمعی جایی داشته باشی و همواره تو را “Freak” لقب دهند. خیلی سخت است که دنیای کودکی ات این گونه تبدیل شود به آواری و بر سرت فرو ریزد. خیلی سخت است که حتی پدر و مادرت نیز تو را دیگر به نوعی نخواهند و تحملت را نداشته باشند. چرا؟ تنها برای این که تو با دیگران فرق داری. یک فرق بزرگ. تو یک محافظ داری که گوش به فرمان توست و می توانی او را کنترل کنی، اما نه همیشه. محافظی که فقط تو برایش اهمیت داری و حتی اگر در راه حفاظت از تو به چندین نفر نیز آسیب برساند و آن ها را بکشد نیز منعی برایش وجود ندارد. تو باید او را کنترل کنی. باید بتوانی تا از آن برای موارد مثبت و کمک به دیگران استفاده کنی. زندگی خیلی سختی داری. هیچ گاه طعم لذت و شیرینی زندگی را از همان کودکی نچشیده ای و تا زمان مرگ نیز نخواهی چشید. این تقدیر توست و باید با آن کنار بیایی. این تقدیر تو را از جنگ با دشمنان و تروریست ها تا کارتن خوابی و خیابان گردی خواهد کشاند و راه گریزی از آن نیست. تقلا نکن. خود را رها کن و شانه به شانه این سرنوشت لعنتی ات پیش برو. به هر حال این سرنوشت لعنتی مال کسی دیگر نیست و فقط مال توست. سرنوشت شوم Jodie Holmes….
دیوید کیج به بهترین شکل ممکن تمام زندگی و احساست جودی را به مخاطب القا می کرد.
اگر یکی از شاهکارهای استاد دیوید کیج به نام Beyond: Two Souls را بازی کرده باشید خوب با جملات بالا و دختری که از او نام برده شد آشنایی دارید. جودی هولمز در جلوی چشمان ما از کودکی تا نوجوانی و جوانی بزرگ شد و فریم به فریم، اوج و عمق بدبختی و سیه روزی وی را دیدیم و برایش غصه خوردیم. لحظه به لحظه کشمکش های وی با روح یا نیرو یا نور محافظش را شاهد بودیم که حتی در زندگی عشقی وی نیز دخالت می کرد و اجازه نمی داد تا جودی بتواند کسی را دوست داشته باشد و با او رابطه ای عاشقانه برقرار کند. سرنوشت این دختر به قدری دردناک بود که اشک را در چشمان ما جمع می کرد. دیوید کیج و دیگر سازندگان بازی به قدری این شخصیت را عمیق طراحی کرده بودند و به حدی آن را عالی پردازش کرده یودند که جای هیچ اما و اگری را برای این که وی در لیست برترین شخصیت های مونث تاریخ بازی های رایانه ای قرار گیرد باقی نگذاشتند. الن پیج، بازیگر جوان و توانمند سینمای هالیوود نیز در اوج توان خود در این نقش ظاهر شده و شخصیتی فوق العاده را از لحاظ احساسات و حالات صورت و همچنین صداگذاری برای ما خلق کرده است؛ در حدی که باید گفت این شخصیت حتی از بسیاری از شخصیت های عالی فیلم های سبنمایی نیز واقعی تر و باورپذیر تر از کار در آمده است. شخصیت پردازی قوی همیشه و همیشه جزء ثابت عناوین دیوید کیج بوده اند و هستند و یکی از نمادهای این شخصیت پردازی قوی بدون شک دختری است که در عنوان Beyond: Two Souls سرگذشت غم و رنج و اندوه زندگی وی را لمس کرده ایم، دختری به نام Jodie Holmes….
۱۳ – Clementine
فرنچایز: Telltale’s The Walking Dead
کودکی که خیلی زود مجبور شد بزرگ شود.
یکی از سخت ترین و غمگین ترین مواردی که دل انسان را به درد می آورند مشاهده کودکی است که مجبور شده تا به خاظر شرایط زندگی خیلی زودتر از حد معمول بزرگ شود و کارهایی را انجام دهد که برای یک انسان بالغ سخت و دشوار است چه برسد به یک کودک. کارهایی که روحیه یک انسان بالغ را نابود می کنند و بر روی زندگی او تاثیر می گذارند چه برسد به این که یک دختر بچه کوچک بخواهد آن ها را انجام دهد. یک انسان بالغ و بزرگسال شاید با کشتن یک نفر برای اولین بار (حتی اگر یک قاتل و دزد و زامبی باشد) تا همیشه زندگی اش تغییر کند و روی روحیه او تاثیری همیشگی بگذارد، خال تصور کنید که کودکی ۹ ساله اسلجه به دست گیرد و مجبور به کشتن شود. واقعا از ذهن او چه می گذرد زمانی که در حال کشیدن ماشه است؟
می دانید فاصله بین کشیدن و نکشیدن ماشه برای او چه فاصله ای است؟ فاصله ای است که بعد از آن تمام معصومیت یک کودک به فنا خواهد رفت و بار گناهی مرگبار و سنگین بر شانه هایی ۹ ساله سنگینی خواهد کرد. مگر شانه های یک کودک توان حمل چقدر گناه اجباری را دارند؟ مگر ذهن پاک یک کودک توان هضم چقدر درد و گناه را دارد؟ مگر او چه کرده است که باید تاوانی به این سنگینی بدهد؟ شاید بزرگترین گناهش تاکنون خوردن دو شکلات به جای یکی بوده است. حال چرا باید این همه تضاد و افزایش فشار مرگبار زندگی را تحمل کند؟ این عادلانه نیست… نه، زندگی عادلانه نیست. وقتی مرده ها راه بروند، وقتی زمین به محل رستاخیز مردگان تبدیل شده باشد، این هم می شود زندگی و دنیای یک کودک…
چه ماجراهایی که این دختر از سر گذراند…
وقتی که شرایط زندگی یک کودک چنین رقم می خورد بیش از پیش به بیرحمی دنیا و زندگی پی می بریم و انسان به واقع از درون غصه دار می شود. در دنیایی که وحشی گری حرف اول و آخر را می زند معصوصمیت و احساسات کودکانه، کوله بار خود را می بندند و از دنیای کودک پر می کشند تا دیگر او هیچ گاه چیزی ار دنیای کودکی خود به یاد نیاورد. تازه اگر زنده مانده باشد که بخواهد به یاد نیاورد!
Clementine در سری عناوین The Walking Deadساخته تلتیل چنین کودکی است. دختر بچه معصومی که مجبور شد خیلی زود از کودکی خود دور شود و به اجبار برای بقا و زنده ماندن بزرگ شود. وی مجبور شد تا تصمیماتی را بگیرد که حتی فکر کردن به آنها برای یک انسان بزرگسال نیز دلهرهآور است اما کلمنتاین مجبور بود و چاره دیگری نداشت. در دنیای بی رحم آخرالزمان که انسانیت تقریبا به کل از بین رفته است، جای انسان ها را زامبیهای آدمخوار گرفتهاند و انسانهایی که ماندهاند از همان زامبی ها هم بدتر و وحشی تر هستند، دیگر مجالی برای معصومیت کودکانه نیست و بچه ها نیز یا باید بزرگ شوند و یا زندگی برای آن ها به پایان خواهد رسید. بدون شک داستان کلمنتاین یکی از غمناک ترین و تلخ ترین داستان هایی است که در بازی های رایانه ای دیده ایم و خود وی نیز در عین کودکی دارای یکی از قدرتمندترین و برترین شخصیت پردازی هایی است که یک شخصیت مونث در دنیای بازی ها به خود دیده است.
۱۲ – Elizabet
فرنچایز: Bioshock Infinite
به یاد ماندنی…
Bioshock Infinite صرفا یک بازی نبود؛ دریایی بود از معنی و مفهوم و فلسفه و بسیاری مفاهیم دیگر که بهتر است حرفی از آن ها نزنیم. بدون شک این عنوان بی نظیر بسیاری از قدرت خود را مرهون شخصیت های فوق العاده اش و شخصیت پردازی خارق العاده استاد کن لوین بود و هست. شخصیت هایی که تک تک کلماتشان و دیالوگ هایشان هدفمند و معنی دار بودند و هر کلمه در پس خود دنیایی از حرف بود. مگر می شود که در یک عنوان بایوشاک ساخته کن لوین شخصیتی مونث حضور داشته باشد و در لیست برترین شخصیت های زن بازی های رایانه ای جای نگیرد. خیر امکان ندارد. شخصیت زنی که هر لحظه که بیشتر از بازی می گذشت بیشتر عاشق و شیفته وی و ساذگی و مهربانی و زیبایی اش می شدیم. شخصیتی که در تضاد کامل با محیط مربض و از درون فاسد کلمبیا بود و انگار که تنها نقطه سفید در تابلوی سیاه و ننگین کلمبیا بود که شاید تنها راه رستگاری آن شهر و مردمانش؛ تنها ذره ای که هنوز از انسانیت باقی مانده بود و دست خورده نشده بود… بانویی که قلبش هم هنوز مثل پیراهنش سفید مانده بود…. الیزابت…بیچاره الیزابت پشت سر هم تیر و تفنگ و … برای ما می انداخت!
امکان ندارد که عنوان Bioshock Infinite را بازی کرده باشید و تا اخر عمرتان شخصیت الیزابت از یادتان برود. بگذارید صادقانه بگویم. هر کدام از ما وقتی یک کلمه را می شنویم ناخود اگاه به یاد پررنگ ترین چیزی که از ان کلمه در ذهن خود داریم می افتیم و برایمان تداعی می شود. از بعد از بازی کردن چند باره شاهکار Bioshock Infinite تا کنون هر گاه که کلمه و نام الیزابت را می شنوم، تنها و تنها الیزابت دوست داشتنی این عنوان است که در لایه های ذهنم می دود و خود را زودتر از ملکه انگلستان و … به خط پایان می رساند تا در ذهنم تداعی شود. انگار که نام الیزابت برای من دیگر تنها یک معنی دارد و بس. الیزابت برای من یعنی الیزابت بایوشاک…صورتی زیبا و دوست داشتنی، چشم هایی فوق العاده زیبا و درشت آبی رنگ، موهایی مرتب با مدلی خاص و رنگ قهوه ای زیبا، همه و همه باعث می شدند تا الیزابت در ذهن ما ماندگار شود و وقتی این ترکیب ظاهری زیبا و با نمک را با رفتار ساده و پر از صمیمیت و مهربانی بی حد و حصر ترکیب کنیم شخصیتی شکل می گیرد که در ذهن ما حک خواهد شد و دیگر فراموش نمی شود. صمیمیت و سادگی که حتی گاهی به کودکانه بودن متمایل بود و همین ایزابت را شیرین تر و دوست داشتنی تر می کرد. وی نماد یک شخصیت دوست داشتنی است. الیزابت تنها نقطه امید، تنها نقطه سفید در کل دنیای زشت و پوسیده از درون Bioshock Infinite بود. تنها امید رستگاری بوکر…
۱۱- Max & Chloe
فرنچایز: Life is Strange
یکی از اولین و زیباترین تصاویری که از بازی Life is Strange منتشر شد و مکس و قدرت بازگرداندن زمان را نشان میدهد.
برحی عناوین هستند که به قدری زیبا، صمیمی و معصومانه به نظر میرسند که هنگام بازی کردن آنها، گویی روح ما را در بر می گیرند و کلا همه چیز را از گرافیک گرفته تا موسیقی و … را از یاد می بریم و تنها محو داستان، ماجراهای آن و شخصیت پردازی های بی نظیر آن ها می شویم. بارزترین مثال برای چنین عنوانی در سال های اخیر از نظر بنده و البته بسیاری افراد دیگر، بازی فوق العاده Life is Strange بود که به عنوان یکی از برترین عناوین سال ۲۰۱۵ نیز انتخاب شد و جوایز زیادی نیز دریافت کرد. نقطه عطف این بازی در کنار داستان عالی و روایت جذاب آن، شخصیت پردازی معرکه دو شخصیت مونث اصلی بازی است که واقعا جای هیچ حرف و حدیثی را باقی نگذاشتند و به راحتی خود را به عنوان دو تن از برترین شخصیتهای مونث دنیای بازی های رایانه ای معرفی کردند. این عنوان و شخصیت های آن سبب بیش از پیش شناخته شدن و کسب اعتبار بیشتر برای اعضای استودیو Dontnod نیز شدند که از نظر بنده به حق واقعی خود در بازی Remember Me نرسیده بودند. در این شماره از لیست، من هر دو شخصیت حاضر در بازی Life is Strange را انتخاب کردم زیرا که هیچ کدام را نمی توان بر دیگری ترجیح داد و هیچ کدام را هم نمی شود از لیست کنار گذاشت. این دو با هم تکمیل کننده داستانی فوق العاده هستند و باید که کنار هم قرار بگیرند.
خیلی خیلی حیف است اگر ماجرای این دو دوست را تجربه نکنید…
مکس و کلوئی دو دوست قدیمی با رابطه ای بسیار پیچیده هستند که مدتی را از هم دور بوده اند و پس از دوباره به هم رسیدن، درگیر ماجرایی بسیار عجیب و فوق العاده می شوند و مکس قدرتی عجیب به دست میآورد که با آن می تواند زمان را به عقب بازگرداند و اتفاقات را تغییر دهد. این دو به قدری عالی شخصیت پردازی شدهاند که پیش رفتن در داستان بازی و پشت سر هم بازی کردن اپیزودهای مختلف آن، تبدیل به دغدغه اصلی شما در مدت بازی کردن Life is Strange می شوند و بازی و شخصیت های آن، روح شما را اسیر زیبایی و جادوی اغلب غمگین خود می کنند. کلی صحبت های مختلف و طولانی را می توان در مورد Life is Strange و ماجراهای مکس و کلوئی مطرح کرد، اما اگر باعث ذره ای اسپویل در داستان برای کسی که هنوز آن را انجام نداده است بشویم، شاید بازی جذابیت و خاص بودن خود را نزد وی از دست بدهد. مکس و کلوئی دارای شخصیت پردازی فوقالعاده و عمیق هستند و به قدری از همه لحاظ عالی طراحی شدهاند که هر کسی را شیفته خود می کنند. اگر به هر دلیلی هنوز با این دو نفر آشنا نشده اید، سلیقه و علاقه و عدم علاقه به این سبک و … را کنار بگذارید و خیلی سریع به تجربه و ملاقات با کلوئی و مکس بپردازید که تجربه ای بس ناب و فوق العاده در انتظارتان خواهد بود.
۱۰ – Cir i
فرنچایز: The Witcher 3: Wild hunt
دختری با موهای سپید و قلبی از طلا…
The Witcher 3: Wild hunt به قدری شاهکار یا بهتر است بگویم ابرشاهکار بود که حتی شخصیت های فرعی آن مانند Baron را نیز می توان در زمره برترین شخصیت ها لحاظ کرد و از بسیاری شخصیت های اصلی دیگر عناوین هم برتر هستند. بدون شک نقطه عطف این عنوان حضور دختری یا موهای سپید و صورتی فوق العاده زیبا (مانند همه بانوان اصلی این سری!) به نام Ciri بود که به نوعی برای گرالت مانند دخترش محسوب می شد و خود وی را بزرگ کرده و آموزش داده بود و به همین دلیل هم ارتباط بسیار خاص و فوق العاده ای بین آن ها برقرار بود و گرالت وی را حتی بیشتر از جان خود دوست داشت و به وی عشق می ورزید. جان Ciri در این نسخه در خطر بود و گرالت یک لحظه هم نمیتوانست با این موضوع کنار بیاید و حاضر بود جهان را جستجو کند تا وی را بیابد و از او محافظت کند، هر چند که خود Ciri نیز با آموزش هایی که زیر نظر گرالت دیده بود، یک مبارز قهار و بی نظیر بود. حضور .ی در نسخه سوم این سری و مخصوصا سکانس هایی که باید کنترل او را به دست می گرفتیم به منزله دمیدن روحی تازه در کالبد این فرنچایز بی نظیر بود و شگفتی آفرید؛ “شگفتی آفریدن”، کاری که نوابغ CD Project Red دیگر به ما ثابت کرده اند که جزو کارهای عادی آن ها در خلق یک عنوان است.
گرالت بینهایت به Ciri عشق میورزد
ماجرای گشت و گذار و جستجو برای یافتن Ciri و نجات وی از چنگال Wild hunt تبدیل به برترین بازی سال ۲۰۱۵ و یکی از برترین عناوین تاریخ شد و بی شک یکی از مهمترین دلایل این افتخارات، حضور پررنگ Ciri در داستان و شخصیت پردازی بسیار عمیق وی است. زمانی که به تک تک دیالوگ های وی در عنوان The Witcher 3: Wild hunt نگاه و دقت می کنید، اوج هنر و ریزبینی سازندگان در شخصیت پردازی بینقص Ciri را مشاهده می کنید. وی به مانند تمامی دختران جوان، گاهی بسیار ناپایدار، احساسی و شکننده است، گاهی خوشحال است و گاهی در خود فرو می رود، تصمیمات کودکانه می گیرد و خلاصه این که تمامی خصوصیت هایی که از یک دختر جوان در سن و سال او انتظار می رود را داراست. گرالت نیز به قدری به او علاقمند است که پای تمامی تصمیمات وی می ایستد و برای انتخاب های وی ارزش قائل می شود حتی اگر باعث شود تا به اجبار از Ciri خداحافظی کند و دیگر وی را نبیند. مگر عشق همین نیست؟ اگر به انتخاب ها و تصمیماتی که در بازی بایستی بگیرید تا پایان های مختلف بازی را رقم بزنید، علاقمند هستید می توانید در این بخش اختصاصی گیمفا تمام تصمیمات مهم در کل بازی ویچر ۳ را مشاهده و بررسی کنید.
۹ – Samus Aran
فرنچایز: Metroid
Samus Aran یکی از برترین، محبوب ترین، خاطره انگیز ترین زنان دنیای بازی های رایانه ای
Samus Aran که لقب ها و اسمهای زیادی دارد به عنوان پروتاگونیست اصلی سری متروئید که متعلق به نینتندو است، شناخته می شود و اولین بار در سال ۱۹۸۶ در نخستین بازی این سری اکشن ماجرایی – علمی تخیلی پای به دنیای بازی های رایانه ای گذاشت و از همان زمان تا امروز طرفداران بیشماری را در سرتاسر دنیا به ویژه از بین گیمرهای کلاسیک به خود اختصاص داده است، طرفدارانی که واقعا عاشق او هستند. یک دختر بسیار زیبا و جذاب که در ابتدا به عنوان یک سرباز مجموعه کهکشانی کار می کرده است و سپس به عنوان یک جایزه بگیر بین کهکشانی عمل می کند و در زره اگزواسکلتون تقویت شده معروف خود که مجهز یه انواع سلاح های وابسته به انرژی و موشک ها است، سال های سال برای ما خاطره آفرینی کرده است.
یاد metroid به خیر…
یکی از دلایل اصلی محبوبیت بسیار بالای Samus Aran این است که او به عنوان یکی از اولین شخصیت های اصلی زن در بازی های رایانه ای محسوب می شود و در واقع از آغاز کنندگان مسیر قرار دادن پروتاگونیست های اصلی مونث در عناوین رایانه ای بوده است. Samus Aran تاکنون در تمامی عناوین متروئید حضور داشته است و همچنین در دیگر عناوین نینتندو مانند Super Smash Bros. نیز گاها حضور یافته است. وی در حدود ۳۰ سال است که به عنوان یکی از برترین و محبوب ترین شخصیت های زن در بازی های رایانه ای شناخته می شود و حتی با این که شاهد عنوان جدیدی از سری متروئید نیز نبوده ایم چیزی از محبوبیت این شخصیت قدرتمند و جذاب کاسته نشده است و هنوز طرفداران منتظر معرفی یک عنوان جدید و نسل هشتمی از این فرنچایز فوق محبوب و خاطره انگیز هستند. یکی از به یاد ماندنی ترین و البته مشهورترین صحنه ها در تاریخ بازی های رایانه ای زمانی است که در آخر عنوان متروئید سال ۱۹۸۶ وقتی که شخصیت اصلی بازی زره خود را در می آورد مشخص می شود که وی (Samus Aran) یک خانم است و این گونه تمامی بازیبازان را که در آن سال ها انتظار شخصیت اصلی مونث را آن هم با چنین زره ئ توانایی هایی نداشتند، بسیار شگفت زده کرد و تبدیل به یکی از خاطره انگیز ترین صحنه های این فرنچایز شد. من نیز امیدوارم تا شاید دوباره بتوانیم کنترل این خانم زیبا، باهوش، جذاب و قدرتمند را به دست بگیریم و به ناکار کردن دزدان فضایی بپردازیم.
۸ – Elena Fisher
فرنچایز: Uncharted
النا می داند چطور نیتن را آرام کند، می داند چه وقتی پا به پای او باشد و حتی می داند که چه زمانی باید نیتن را ببخشد… النا برای نیتن خلق شده است و بالعکس…
خیلی سخت است که برای شخصیتی مثل نیتن دریک که به قول معروف کله اش بوی قرمه سبزی می دهد و دردسر همیشه به همراهش است، یک همدم و همراه و همسر پیدا شود. خانمی که بتواند چنین شخصیتی را همراه و یار باشد و همواره در تمام مصیبت ها و خطرهای مرگ و سوء قصدهای پی در پی که به جان او میشود بتواند آرامش خود را حفظ کند و بر شرایط مسلط شود. از آن مهمتر این که شخصی که می خواهد همراه نیتن باشد بایستی به اندازه خود وی ماجراجو، مسلط به تیر اندازی، پرش از ارتفاعات و خلاصه این که بازیگر مرگ باشد تا بتواند همیشه کنار کسی مثل نیتن دریک افسانه ای دوام بیاورد و از زندگی بیزار نشود! اگر در دنیا یک نفر و تنها یک نفر برای همراهی و همدم بودن نیتن دریک آفریده شده باشد، وی فقط و فقط النا فیشر است. او می داند چطور نیتن را آرام کند، او می داند که چه وقتی باید پا به پای او باشد و حتی مانند نسخه چهارم می داند که چه زمانی باید گندکاری های نیتن را ببخشد و باز هم با او همراه شود. بدون هیچ تردیدی النا فیشر یکی از برترین شخصیت های مونث در تاریخ بازی های رایانه ای محسوب می شود، چه از لحاظ شخصیت پردازی و چه از لحاظ این که همسر یکی از دو سه شخصیت مرد برتر بازی های رایانه ای است.
نیتن دریک بدجوری مدیون النا است و خودش نیز این را خوب میداند.
النا فیشر قبلا و در نسخه های قبلی سری Uncharted ثابت کرده بود که چنین شخصیتی است و حتی اگر رابطه ای هم با نیتن نداشت از همان بار اول که او را شناختیم میشد حس کرد که بین این دو نفر رابطه ای عمیق و شباهتی عجیب برقرار است. تنها شخصی که اگر می شنیدیم با نیتن ازدواج کرده است جا نمیخوردیم و موضوع برایمان قابل هضم بود بی شک همین النا فیشر دوستداشتنی است و در نسخه چهارم Uncharted چنین نیز شد و دیدیم که این دو با هم یک زندگی خوب و خوش را دارند و حتی هنوز هم عاشق ماجراجویی با یکدیگر هستند. زمانی که در انتهای نسخه چهارم بازی عکسی را از نسخه اول بازی بر روی قایق که در آن نیتن و النا و سالی حضور داشتند مشاهده کردم بی اختیار اشک از گونه هایم شروع به ریختن کرد و چند سال خاطره شیرین لحظه لحظه از جلوی چشمانم گذشت. آن عکس یک پیام دیگر نیز داشت. می دانید چه بود؟ النا از همان اولین صحنه و اولین لحظه شروع این فرنچایز کنار نیتن بوده است و اکنون در پایان چهارمین نسخه نیز در کنار او ایستاده است و به وی عشق می ورزد، این بار با دخترشان، حاصل و ثمره زندگیشان…
۷ – Triss Merigold
فرنچایز: The Witcher
تریس… قدرتمند… زیبا… مهربان… عاشق گرالت
گرالت افسانه ای ملقب به گرگ سفید بدون شک خوش سلیقه ترین مرد در بازی های ویدئویی از لحاظ انتخاب همراهان و یاران مونث است و در طول این سال ها هر دو شخصیت مونثی که با آنها رابطه عاظفی داشته است از زیباترین و شاید زیباترین بانوانی بودهاند که تاکنون بازیهای ویدئویی به خود دیده است. در این بین شخصیت فوق العاده دوستداشتنی Triss Merigold همواره محبوب تر بوده است زیرا زمان بیشتری را در این سری با ما و گرالت گذرانده است و خیلی وقت ها گرالت را به خود ترجیح داده است و رابطه نزدیکنر و استوارتری را با وی داشته است. یک ساحره بسیار قدرتمند، فوق العاده زیبا و بسیار دوست داشتنی که می تواند در عین این که بهترین بانوی زندگی گرالت است، بهترین و مورد اعتماد ترین مبارز همراه وی نیز باشد و با وجود او خیال هر شخصی از یک نیروی پشتیبانی قدرتمند راحت است.
یاد نسخه دوم به خیر… این دو یار قدیمی سال هاست که با هم بوده اند
Triss هرگاه که گرالت به وی نیاز داشته است بدون هیچ فکر و منفعت بینی و چشم داشتی به کمک وی شتافته است و از صمیم قلب عاشق و شیفته گرگ سفید محبوب سری ویچر است. وی مانند تکیه گاهی بوده است که گرالت همواره در مواقع دشوار توانسته است تا به وی تکیه کند و البته گرالت نیز همین حس را به وی داشته است و همواره با شنیدن نام Triss حاضر است تا هر خطری را به جان بخرد تا فقط او سالم باشد. در نسخه سوم بازی ویچر می توانستید در انتها سرنوشت گرالت را با وی رقم بزنید و آنها را به سمت خوشبختی ابدی با یکدیگر رهسپار کنید؛ سرنوشتی که مطمئنا هر دو از آن رضایت کامل دارند. Triss Merigold از آن دست شخصیت های مونثی است که همه چیز را با هم برای محبوب شدن داراست و با زیبایی و قدرت بسیار زیاد خود می تواند که تا ابد در یاد بازیبازها به عنوان یکی از شخصیت های محبوب باقی بماند که البته همینطور هم هست.
۶ – Bayonetta
فرنچایز: Bayonetta
سرکار خانم مهندس بایونتا!
سری Bayonetta با این که یک فرنچایز قدیمی محسوب نمی شود و شروع آن در نسل هفتم بوده و تنها ۲ نسخه از آن منتشر شده است (که نسخه دوم هم فقط برای Wii U عرضه شد)، اما به قدری شخصیت جذاب و پرکششی دارد که خیلی زود توانسته است تا نامش را در لیست برترین شخصیت های مونث این صنعت جای دهد و حتی در رده های بالایی این لیست نیز قرار گیرد. Bayonetta یا آن قد کشیده، اسلحههای پاشنه کفش هایش و موهای بسیار بلند و جادویی خود که هنگام استفاده از جادو تبدیل به هیولاهای مختلف می شوند، یک شخصیت بسیار خاص و متفاوت از هر شخصیت مونث دیگری است که تاکنون دیدهایم و همین خاص بودن باعث دو چندان شدن محبوبیت و جذابیت Bayonetta شده است. امیدوار هستیم که در نسخه بعدی این فرنچایز (اگر وجود داشته باشد) دیگر شاهد انحصاری بودن آن مخصوصا برای کنسول نینتندو نباشیم و بتوانیم خاطرات خوب نسخه اول را بر روی همه پلتفرم ها تجربه کرده و لذت ببریم. الهی آمین!
۵ – Princess Zelda
فرنچایز: The Legend of Zelda
Princess Zelda، محبوب ترین پرنسس دنیا…
درست است که نام پرنسس زلدا متعلق به یک شخصیت خاص و مشخص نیست و در واقع مربوط به چندین پرنسس مختلف از خانواده سلطنتی Hyrule در بازی های زمانی مختلف در عناوین گوناگون زلدا بوده است که نقش حیاتی در تاریخ این سرزمین داشته اند، اما باز هم همین اسم و شخصیت هایی که این نام را به دوش می کشیده اند همواره از برترین شخصیت های مونث و محبوب ترین پرنسس در تاریخ بازی های رایانه ای بوده اند. زلدا یک شخصیت قابل بازی نیست اما یک “ملکه درام” یا اصطلاحا “drama queen” است که همواره از شما انتظار دارد تا در نقش شخصیت قابل بازی این سری یعنی لینک بیچاره او را نجات دهید و سرزمنیش را حفظ کنید و تازه نیم نگاهی هم به نجات دنیا داشته باشید! درست است که در عناوین زلدا هیچ گاه برگ برنده، داستان پیچیده و شخصیت پردازی عمیق نبوده است اما به هر حال محبوبیت این بازی و فروش وجشتناک این عناوین سبب شده است تا لینک و پرنسس زلدا نیز تبدیل به یکی از محبوب ترین شخصیت های مذکر و مونث در تاریخ بازی های رایانه ای شوند و همیشه شاهد رابطه ای جذاب بین این دو شخصیت بوده ایم.
پرنسسی در نقش برگ برنده نینتندو..
زلدا شخصیتی قدرتمند و بسیار باهوش است. وی جانشین تاج و تخت پادشاهیست، Triforce of Wisdom را در اختیار دارد، فرمهای مختلف جادویی را در دسترس دارد و گذشته از این ها وی دزد دریایی، نینجا و حتی روح هم بوده است. همان طور که قبلا نیز در مقاله برترین روابط بین شخصیت ها در بازی های رایانه ای خدمت شما عرض کرده ام پرنسس زلدا و لینک پیوندی را به وسعت و قدرت تاریخ بازی های رایانه ای شکل داده اند و مهم نیست که کدام لینک است و کدام زلدا! بلکه در تمام بازی های این سری همیشه و همیشه و همیشه، این رابطه عمیق و ناگسستنی این دو است که قلب تپنده بازی و نیروی پیش برنده آن محسوب می گردد. این یک پیوند بسیار زیباست، یک رابطه عمیق و ماجراجو، یک پیوند دوستی افلاطونی پر از عشق و فداکاری و از خود گذشتگی.
۴ – Jill Valentine
فرنچایز: Resident Evil
جیل برای بازیبازان قدیمی تر یعنی سالها خاطره…
سری Resident Evil به قدری شخصیت های جذاب، محبوب و قدرتمند دارد که نمی توان از بیبن آن ها تنها یک نفر را برای قرار دادن در لیست برترین ها انتخاب کرد و همان طور که در قسمت قبلی مقاله شاهد بودید و در این بخش نیز مشاهده می کنید، تنها فرنچایزی که به همراه The Witcher دارای ۳ شخصیت در لیست رتبه بندی ما می باشد فرنچایز Resident Evi است. بدون شک اما از بین ۳ شخصیت مونث اصلی و محبوب Resident Evil یعنی Ada Wong ،Claire Redfield و Jill Valentine، محبوب ترین آنها Jill است که همه ما شروع این سری بی نظیر و خاطره انگیز را با وی می شناسیم و به یاد می آوریم زیرا که وی شخصیت اصلی نسخه اول Resident Evil بوده است. دختری فوق العاده زیبا و دوست داشتنی و البته کاربلد، مجرب و حرفه ای که همواره توانسته است تا با قدرت بالا و هوش مثالزدنی خود از مهلکه های مختلف که گاهی تصور فرار از آن ها نیز غیرممکن مینموده است، جان سالم به در ببرد.
چه زود میگذرد…
شخصیت مکمل جیل در Resident Evil که به طور مشخص، علاقه و عشق آنها به یکدیگر مشهود است، Chris Redfield، برادر Claire است که همواره با هم یک تیم و گروه عالی را تشکیل داده اند و هر دو تا پای جانشان از هم محافطت می کنند و به هم وابسته هستند. جدیدترین ماجرایی که در آن شاهد نقشآفرینی Jill بوده ایم عنوان زیبای Resident Evil Revelations بود که اتفاقا در آن وی در جستجوی یار و همکار خود یعنی Chris در یک کشتی مخوف است. البته بعد از آن نیز در سال گذشته خاطره ما از نسخه اول این سری با کیفیت HD و بازسازی شده تکرار شد و بار دیگر کنترل همان Jill Valentine نسخه اول بازی را به دست گرفتیم و تجدید خاطره کردیم. باشد روزی که سری Resident Evil به جایگاه گذشته خود بازگردد و باز هم شاهد ماجراهای شخصیت های محبوبمان در این سری از جمله Jill Valentine باشیم. روز هایی که کپکام به جای ریمستر کردن نسخه اول و چهارم و پنجم و ششم و … بتواند دوباره عنوانی شگفت انگیز از این سری را برای ما بسازد و در قالب شخصیت هایی مثل Jil که بخشی از وجودمان به آن ها گره خورده است در نسل هشتم باز هم نقش آفرینی کنیم. تا به اینجا که نباید امیدی از این بایت به نسخه هفتم داشته باشیم. شاید وقتی دیگر…
۳ – Alyx Vance
فرنچایز: Half-Life
باهوش، باوفا، مورد اعتماد
همان طور که خود فرنچایز Half-Life یک نماد و یک الگو برای بازی های رایانه ای به شمار میرود، شخصیت ها و شخصیت پردازی آن ها در این سری نیز یک الگو برای تمامی بازیبازان تا به امروز محسوب می شود. با توجه به این که در این مطلب ما به مغرفی شخصیت های مونث می پردازیم، قطعا می دانید که در مورد Alyx Vance صحبت می کنیم. Alyx به همان اندازه که دکتر فریمن یک نقش اصلی بی نظیر است، یک همراه و یار و همدم فوق العاده برای وی است و بی شک یکی از ۳ شخصیت برتر مونث از لحاظ عمق شخصیت پردازی در دنیای بازی های رایانه ای به حساب می آید. وی دختری است بسیار بااراده، قوی، دارای ثبات شخصیتی بالا، مهربان و خوش قلب که همواره می دانید در بدترین و سخت ترین شرایط می توانید روی او حساب کرده و به وی اعتماد کنید. نوع شکل گیری رابطه بین وی و دکتر فریمن در طول این سری بسیار جذاب و بی نقص کار شده است و با اینکه دکتر گوردون فریمن در تمام سری Half Life حتی کلامی هم حرف نمی زند ولی کاملا در طول روند بازی می توان رشد یافتن و عمیق تر شدن احساس رابطه بین او و Alyx Vance را متوجه شد. می دانید چرا می توانید متوجه شوید؟ زیرا که این خود شما هستید که در طول بازی آرام ارام به Alyx بیشتر و بیشتر علاقمند می شوید و رابطه تان با وی رشد می کند. شما دکتر فریمن هستید.
[align=center]
[align=center]
2 مکمل شخصیتی عالی برای یکدیگر…
رابطه بین Alyx و دکتر فریمن آرام آرام شکل می گیرد ولی کاملا این را درک می کنید و البته مشهود است که چقدر با گذشت زمان این رابطه عمیق تر و استوارتر می شود. همان طور که قبلا نیز خدمت شما عزیزان عرض کرده ام یکی از جذاب ترین صحنه ها در تاریخ بازی های رایانه ای لحظه ای است که Alyx Vance دارد با آسانسور به بالا می رود و دکتر فریمن را می بیند که سوار بر آسانسور به پایین می رود تا Dr. Breen را متوقف کند. این صحنه واقعا پر تنش، عاشقانه و احساسی است. در طول سری عشق این دو به یکدیگر همواره بیشتر و بیشتر می شود و در اپیزود دوم زمانی که آلیکس شدیدا زخمی شده است و دکتر فریمن با سختی و با دل و جرات فراوان کارهای لازم برای احیای او را انجام می دهد کاملا آشکار است که زندگی این دو نفر گویی برای همیشه به هم گره خورده است. Half-Life مخلوطی است از بهترین ها و قطعا در این میان، شخصیت مونث اصلی بازی یعنی Alyx Vance نیز از بهترین بودن مستثنی نیست و همواره از وی به عنوان یکی از برترین شخصیت های مونث در تاریخ بازی های رایانه ای یاد خواهد شد.۱ – Ellie
فرنچایز: The Last of Us
یک بازی و یک شخصیت… در مورد شخصیتپردازی الی میتوان کتاب ها نوشت و ساعتها صحبت کرد.
هیچ وقت و هیچ زمان صحنه ای را که الی در آن رستوران پس از کشته شدن مردی که بارها وی را آزار داد و حبس کرده بود بر سر جنازه او نشسته بود و از حرص و بغض و عصبانیت و غم تبر را پشت سر هم بر سر و صورت وی فرود میآورد تا زمانی که جوئل وی را در آغوش گرفت و آرام کرد، فراموش نمی کنم، چرا که برای چندمین بار در این بازی چشم های من نیز همراه جوئل و الی خیس شده بود. نمی شود در مورد شاهکاری بی بدیل و بیهمتا به نام The Last of Us صحبت کرد و فقط در مورد الی حرف زد اما خب به هر شکل دلیل حضور این عنوان در این مقاله الی است. در مورد هر کدام از شخصیت ها و اتفاقات و داستان و تک تک المان های این بازی میتوان یک کتاب نوشت و تا ابد در مورد آن حرف زد. الی دختریست باهوش، فوق العاده، مهربان، خوشقلب و شجاع که در سخت ترین شرایط زندگی و مصیبت بار ترین دنیای ممکن برای بقا باز هم لبخندی را به لب دارد و شوخی میکند وحتی وقتی یار و همراه سفرش به بستر بیماری و مرگ افتاده است، مثل یک جنگجوی شجاع کمان به دوش می اندازد و اسلحه بر میدارد و به دل طبیعت وحشی و مرگبار می زند و تا پای مرگ نیز پیش می رود تا همراهش را نجات دهد. وی دختری با معرفت است و معنای واقعی “رفیق راه”.الی در دنیای بیرحمی که هیچگاه هیچ روی خوشی به او نشان نداده است.
الی فوق العاده عاقل و دوست داشتنی است و هیچ گاه مانند همسن و سال های خود در دوران گذشته طعم زندگی و شادی را نچشیده است و تازه همواره با یک مورد دیگر نیز درگیر بوده است که باعث شده تا روزگار وی تیره و تارتر نیز بشود و هیچ گاه نتواند تصمیمی برای خود بگیرد. زیرا که وی تنها شخصی است که نسبت به بیماری قارچی مقاوم است و می توان از وی برای تهیه واکسن یا دارو استفاده کرد، به همین خاطر نیز همیشه عده ای به دنبال گرفتن او هستند و عده ای نیز به مقاصد خاص، قصد حفاظت از او را دارند که این باعث شده است تا زندگی وی تبدیل به یک تعقیب و گریز همیشگی شود و هیچ گاه در امنیت کامل نباشد. شخصیت پردازی الی به قدری عمیق و قدرتمند است و طوری در روایت بی نظیر داستان بازی جا افتاده است که بنده تاکنون هیچ شخصیت مونثی را در هیچ عنوانی به این سطح از شخصیت پردازی مشاهده نکرده ام و مطمئن هستم که برای بسیاری از شما و بازیبازان مختلف در سراسر دنیا نیز همین گونه است و الی برای خیلی از شما در جایگاه نخست این لیست جای دارد. باید به ناتی داگ بابت خلق چنین عنوانی و چنین شخصیتی سر تعظیم فرو آورد و آن ها را تحسین کرد. در واقع باید بگویم الی در این لیست جایگاه نخست از لحاظ شخصیت پردازی و عمیق بودن شخصیت است و لارا نیز در جایگاه نخست از لحاظ سابقه و محبوبیت جهانی.۱ – Lara Croft
فرنچایز: Tomb Raider
لارا در حال کسب تجربه بیشتر برای لارا کرافت شدن!
خیر اشتباه نکرده ام! این که دو شماره “یک” می بینید یک اشتباه تایپی نیست، بلکه نتیجه توانمندی بیش از حد دو شخصیت است که سبب می شود زور هیچ یک بر دیگری نچربد و هر کدام از لحاظی برتر از دیگری باشند. بدون شک لارا کرافت شایسته جایگاه نخست لیست برترین بانوی تاریخ بازی های رایانه ای است اما الی نیز از منظری دیگر کاملا شایسته این رتبه است و به همین دلیل پس از کلنجارهای بسیاری که با خود برای انتخاب یکی از این دو به عنوان رتبه اول داشتم به این نتیجه رسیدم که هیچ کدام از دیگری برتر نیستند و هر یک به نوعی اول هستند و نمی توانم یکی از آن ها را دوم بنامم. پس این گونه شد که لیست ما دارای دو شخصیت در جایگاه اول است؛ یعنی هم لارا و هم الی که دلیل قرار گیری هر کدام در جایگاه اول و این که از چه لحاظ اول هستند را نیز در انتهای بخش مربوط به الی خدمت شما عزیزان عرض کردم. خب اجازه دهید تا بپردازیم به بانوی افسانه ای یعنی لارا کرافت؛ اگر بپرسیم محبوب ترین شخصیت مونث در بازی های ویدئویی چه کسی است بدون شک پاسخ ما چیزی جز بانو لارا کرافت افسانه ای نخواهد بود که سال ها و سال ها، از کودکی و نوجوانی تا کنون ما را سرگرم کرده و برای ما خاطرات بسیار شیرین و هیجان انگیزی را با تک تک عناوین Tomb Raider رقم زده است. لارا شخصیتی بسیار بااراده، قدرتمند، باهوش و ماجراجو است که با هر ماجراجویی حود پخته تر از قبل شده است و این مسئله که وی در ابتدا یک دختر ساده و بدون آشنایی زیاد با خطرات ماجراجویی و بقا بوده است، کاملا در عنوان عالی ریبوت Tomb Raider در سال ۲۰۱۳ مشحص شد.تک تک این دوره ها را با لارا گدرانده ام (غیر از یکی دو مورد) و در هر دوره هم گفته ام وای! عجب گرافیکی!!!!
در واقع لارا مسیر خود را از آن نسخه آغاز کرده و در ادامه با تجربههای هیجانانگیز بیشتر مثل ماجراهای Rise of the Tomb Raider پخته و پخته تر شد تا سرانجام تبدیل به یک ماجراجو و مبارز فوقحرفه ای و همه فن حریفی می شود که در عناوین قدیمی این سری همواره دیده ایم. کمتر بازیبازی است که حاطرات خوبی با عناوین Tomb Raider و لارا کرافت نداشته باشد؛ بازیبازان قدیمی با عناوین اصلی و کلاسیک این سری و بازیبازان جدیدتر (البته باز هم همراه قدیمی ترها) نیز با ۲ عنوان ریبوت سال های ۲۰۱۳ و ۲۰۱۵ با نام های Tomb Raider و Rise of the Tomb Raider، خاطرات بسیار هیجان انگیزی را برای خود رقم زده اند و برای برخی مانند بنده عناوین این فرنچایز جزو برترین تجربیات زندگی گیمری آن ها محسوب می شود. به امید این که باز هم شاهد نسخه های فوق العاده بهتر و با کیفیت تری از سری Tomb Raider توسط اسکوئر انیکس و کریستال داینامیکس باشیم تا هرچه بیشتر با لارای محبوب، قدرتمند و دوست داشتنی مان همراه شویم و البته زوایای دیگری را نیز از زندگی، شخصیت و حقیقت وجودی وی مشاهده کنیم.[/