نقلقول: خب من همین اول کار بگم بقیه نظرات رو به جز یکی دوتا نخوندم و کلاً نمیدونم جریان چیه توی کامنتا
کاش این کار رو میکردی چون اونجا هم یونسِ بهرامی اشتباها تصور میکرد من از دارک سولز بدم میاد، در صورتی که خیلی هم خوشم میاد و به نظرم کلاسِ درسِ "گیم پلیِ چالشی" ساختن برای سایر بازیهای مدرن هست. من فقط به این ایراد دارک سولز اشاره کردم که با وجود داستان غنی که داره، نمیتونه همش رو واردِ بازی کنه، نمیرسه همهی جنبههای قصهاش رو به مخاطب ارائه بده. این یک ایراده و بیا و از من قبول کن، ولی ابدا چیزی از ارزش بازی کم نمیکنه چون فرم روایتش کلاسیکه. این رو من تو این مقاله بهش اشاره کردم.
نقلقول: «فرم» رو از «محتوا» تفکیک کردیطبیعیه که این دو از هم جدا هستند، خودت میدونم که بهتر میدونی، تو سینما حد فاصل میان مضمون و محتوا، فرم هست. تو بازی هم همینه، همون فضاسازی که بهش اشاره کردی، همون گیمپلی، روایت فصه (که با خود قصه خیلی فرق داره) و غیره، همه به نوعی فرم مدیوم بازی محسوب میشن و در نهایت تبدیل میشه به اون محتوایی که مضمون و مفاهیمِ بازی رو میسازه. حالا این وسط به نظرم اصلیترین محتوا، چگونگی درآوردن گیمپلی هست.
همین فضاسازی که بهش اشاره کردی، من نه تو بایوشاک باهاش مشکل دارم و نه دارک سولز. مشکل سر روایت قصه هست و گنگگویی که سازنده تصور میکنه با اینکارش نوعی ژستِ روشنفکری گرفته.
در رابطه با سینما و موسیقی فکر کنم زاویهی خیلی جدی باهم داریم
، برخلاف تو من "فرم" و "شیوهی ارائه" از موضوع و مضمون ارائه برام مهمتره. مثلا تو موسیقی که مثال زدی، فرم موسیقیایی برام خیلی مهمتره تا شعر و لیریکس. حلا حساب کن ببین چقدر خواننده هست که من ازشون خوشم نمیاد .gif)
در رابطه با سینما و موسیقی فکر کنم زاویهی خیلی جدی باهم داریم
.gif)
.gif)