نقلقول: کاش این کار رو میکردی چون اونجا هم یونسِ بهرامی اشتباها تصور میکرد من از دارک سولز بدم میاد، در صورتی که خیلی هم خوشم میاد و به نظرم کلاسِ درسِ "گیم پلیِ چالشی" ساختن برای سایر بازیهای مدرن هست. من فقط به این ایراد دارک سولز اشاره کردم که با وجود داستان غنی که داره، نمیتونه همش رو واردِ بازی کنه، نمیرسه همهی جنبههای قصهاش رو به مخاطب ارائه بده. این یک ایراده و بیا و از من قبول کن، ولی ابدا چیزی از ارزش بازی کم نمیکنه چون فرم روایتش کلاسیکه. این رو من تو این مقاله بهش اشاره کردم.
اتفاقاً اگر به تمامی زوایای بازی نگاه کنی خیلی خوب هم روایت بازی رو میبینی... اینکه بازی خاص داستانش رو روایت میکنه، اشکال نیست بلکه یه ویژگیه. من همونجور که گفتم تو بازی فقط دنبال غول و غول کشی بودم و تنها چیزی که از داستان دستگیرم میشد حرفای مبهم NPC ها بود. ولی بعد از تحقیق کردن دیدم از نوع راه رفتن دشمنا هم قصه میکشیدن بیرون. این اتفاقاً نکته مثبتیه چون داره بازی رو هر چی بیشتر «بازی» میکنه و حتی یه ثانیه هم کنترل رو از دستت خارج نمیکنه؛ به طوری که حتا میتونی کسی که باهاش حرف میزنی هم بزنی قتل عام کنی در جا.
.gif)
نقلقول:طبیعیه که این دو از هم جدا هستند، خودت میدونم که بهتر میدونی، تو سینما حد فاصل میان مضمون و محتوا، فرم هست. تو بازی هم همینه، همون فضاسازی که بهش اشاره کردی، همون گیمپلی، روایت فصه (که با خود قصه خیلی فرق داره) و غیره، همه به نوعی فرم مدیوم بازی محسوب میشن و در نهایت تبدیل میشه به اون محتوایی که مضمون و مفاهیمِ بازی رو میسازه. حالا این وسط به نظرم اصلیترین محتوا، چگونگی درآوردن گیمپلی هست.همین فضاسازی که بهش اشاره کردی، من نه تو بایوشاک باهاش مشکل دارم و نه دارک سولز. مشکل سر روایت قصه هست و گنگگویی که سازنده تصور میکنه با اینکارش نوعی ژستِ روشنفکری گرفته.
ببین من منظورم اینه نباید جدا کرد فرم و محتوا رو، بلکه باید ارتباط و هارمونیشون رو سنجید که خوب منظورم رو مث اینکه گرفتی و باهاش موافقی.
ولی به هر حال روایت داستان رو هم باید با این هارمونی داشتن با بقیه اجزا سنجید. چون من بایوشاک رو خیلی خاطرم نیست در موردش بحث نمیکنم. ولی یه بازی مثل لیمبو رو ببین... روایت داستانش خیلی گنگه ولی کاملاً با فضای بازی و گیمپلی هماهنگه و حس خوبی به مخاطب میده... از یه طرف دیگه بازیای مثل «متال گیر» میاد رک حرفش رو میزنه که خب با فضاش هماهنگی داره. (هرچند من برخلاف یونس معتقدم داستان باید به دور از کات سین روایت بشه، کات سین هم هست دیگه توی دو دقیقه باید جمش کنن بره!)
نقلقول:در رابطه با سینما و موسیقی فکر کنم زاویهی خیلی جدی باهم داریم، برخلاف تو من "فرم" و "شیوهی ارائه" از موضوع و مضمون ارائه برام مهمتره. مثلا تو موسیقی که مثال زدی، فرم موسیقیایی برام خیلی مهمتره تا شعر و لیریکس. حلا حساب کن ببین چقدر خواننده هست که من ازشون خوشم نمیاد
البته منم اینجوری نیستم که فقط حرفای طرف مد نظرم باشه تو آهنگ. با خیلی از بندهای هوی متال حال نمیکنم، چون معتقدم تکستهای به اون سنگینی با موسیقی خشن و وحشی زیادی گوش خراشه و همخونی نداره! البته این فقط یه نظر شخصیه، چون اطلاعاتم توی این زمینه اونقدر نیست که بخام فنی کنم بحث رو.
.gif)
توی مبحث سینما هم اگه به فرم اهمیت نمیدادم فیلم «بردمن» شاید برام یه چیز چرتی میشد... ولی نکات فنی این فیلم و گره خوردنش با داستان باعث شده من ازش نهایت لذت رو ببرم و هر وقت خاستم یه چیزی یاد بگیرم برم نگاش کنم.