امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
تاریخچه Fatal Frame Series
#4

Fatal Frame 1

شخصیت های Fatal Frame 1

Miku Hinasaki: صدا پیشه : Rika Wakusawa (ورژن ژاپن) - Rumiko Varnes (ورژن انگلیسی) Miku دختر دبیرستانی 17 ساله ایست که در صدد یافتن براد بزرگترش Mafuyu به عمارت هیمورو می رود.

[تصویر:  ff-miku-hinasaki5.jpg]

=====================================================================
Mafuyu Hinasaki: صدا پیشه : Junichi Kanemaru (ورژن ژاپن) - Dominic Allen (ورژن انگلیسی) Mafuyu ژورنالیست 21 ساله ایست دارای حس ششم قوی که برای یافتن مربی خود Junsei Takamine به عمارت هیمورو میرود وهمانند مربیش ناپدید می شود

[تصویر:  th?id=I4979585743061884&pid=1.9]

=====================================================================
ارواح Fatal Frame 1
Kirie Himuro : صدا پیشه : Yoko Yamamoto (ورژن ژاپن) - LenneHardt (ورژن انگلیسی) کایری به عنوان دوشیزه بعدی معبد, همزمان با مراسم نام گذاری شیاطین انتخاب شده بود...جاییکه برایش تصمیم گرفته شده بود تا به بالاترین درجه روحی(معنوی)برسد تا بتواند دروازه جهنمی را بسته نگاه دارد. در مدت زمان جدایی او از مردم,عاشق مردی میشود که بعدها به دستور لرد هیمورو به قتل میرسد. وی بر این باور بود که این مرد مانع کایری برای به ثمر رساندن وظایفش است. با توجه به شکی که در کایری در مورد وظیفه اش بوجود آمده بود,طناب هایی که قدرت وی را در مراسم مذهبی خفه شدن در خود نگه میداشتند در بستن دروازه جهنمی ناتوان ماند و موجب رها شدن تاریکی و نفرت در تمام عمارت شد.

[تصویر:  th?id=I4979976620802440&pid=1.9]

======================================================================
Ryozo Munakata

: Reyozo همکار SeijiroMakabe و همچنین یک فولکوریست بود. او دوست Itsuki و Mutsuki نیز بود.وی قبل ازناپدید شدن دهکده از آنجا خارج شد اما در روز واقعه برای وفا به عهدی که با ایتسوکی بسته بود به دهکده بازمیگردد و به خواهران Kurosawa در فرارشان کمک میکند. هر چند او فقط Yae را پیدا میکند.

[تصویر:  Ryozowiki.jpg]

======================================================================
Yae Kurosawa :

یائه به عنوان شرکت کننده در قسمتی از آیین تشریفات قربانی خونین انتخاب میشود ولی با کمک ایتسوکی نقشه فرار خود و خواهرش سائه را از دهکده میکشد. در شب انجام مراسم فقط یائه موفق به فرار می شود. پس از فرار از دهکده Ryozoاو را پیدا میکند. پس از گذشت چند سال ریوزو با یائه ازدواج میکند و دختری به نام میکوتو حاصل ازدواج این دو می شود. خانواده آنها به عمارت Himuroنقل مکان میکنند اما بعد ناپدید شدن دخترش یائه به این باور میرسد که ارواح دخترش را از او گرفته اند. یائه مدتی بعد خودکشی میکند

[تصویر:  500540_GLFVYJRQAVAXMHJ.png]

=======================================================================
داستان
Fatal Frame 1


[تصویر:  th?id=I4807963198882892&pid=1.9]
مقدمه:

در صده هجدهم میلادی عمارتی به نامHimuroدر ژاپن وجود داشت که تابع مکتب Shinto بود. در زیر این عمارت مجموعه تونلهایی ساخته شده بود که به محراب و دروازه ای عظیم میرسید. این دروازه , دروازه جهنمی نام داشت مکانی مملو از تاریکی و فساد. راهبان این عمارت برای جلوگیری از باز شدن دروازه و رها شدن تاریکی مراسم خاصی را انجام میدادند. روش مراسم اینگونه بود که دخترکی به عنوان راهبه انتخاب میشد و مورد تعلیم قرار می گرفت. راهبان با این تعالیم روح راهبه را با قدرتی روحانی تقویت می کردند تا بتواند دروازه را بسته نگاه دارد. از مهم ترین قوانین این تعالیم تارک دنیا بودن راهبه بود تا روحش خالص و پاک و بدون هیچ وابستگی خاصی به دنیای فانی باقی بماند. پس از یادگیری تعالیم و رسیدن به سن مشخصی(17 سالگی)او را برای انجام مراسم به تونلها و محراب میبردند. این محراب متشکل بود از صفحه ای بزرگ که راهبه روی آن میخوابید و 5ستون (قابل چرخش) که اطراف این صفحه را میگرفتند. بعد از اینکه راهبه روی صفحه میخوابید ,دست و پا ها و گردن او را بوسیله طناب های مقدسی به ستونها می بستند و سپس شروع به چرخاندن ستونها می کردند. این کار تا زمان مرگ راهبه ادامه پیدا می کرد پس از مرگ راهبه , روح او به درون این طنابها نزول می کرد. راهبان معبد از این طنابها برای بسته نگاه داشتن دروازه استفاده می کردند. آنان همچنین آینه ای مقدس رو به روی دروازه قرار داده بودند تا با بازتاب روشنایی (معتقد بودند که آینه بازتاب نیکی ها و خوبی هاست) کمکی برای راهبه باشد.

آغاز کابوس:

دخترکی به نام کایری به عنوان راهبه بعدی انتخاب شد. وقتی کایری به سن قربانی شدن نزدیک می شد, مرد مسافری به عمارت هیمورو پناه آورد تا مدتی را در آنجا باشد. روزی به صورت اتفاقی کایری و این مسافر یکدیگر را دیدند و علاقه ای بینیشان شکل گرفت. از آنروز به بعد آنها مخفیانه یکدیگر را ملاقات می کردند تا اینکه لرد هیمورو به این قضیه پی برد و دستور داد مسافر را مخفیانه به قتل برسانند. وقتی که کایری سراغ مسافر را از دیگر راهبان گرفت, آنان به او گفتند که مرد مسافر عمارت را ترک کرده و کایری غافل از اینکه او مرده در انتظار بازگشت او به سرمی برد. کایری که عاشق شده بود دیگر تمایلی به انجام مراسم از خود نشان نمیداد و حتی در واپسین لحظه هایی که به زور او را به محراب می بردند به دیگران التماس می کرد تا بگذارند یک بار دیگر آن مرد را ببیند. به هر حال مراسم اجرا شد و روح کایری به درون طنابها نزول کرد اما چون روح او وابسته به علایق این دنیا شده بود, توان بسته نگه داشتن دروازه را نداشت و دروازه باز شد. پس از باز شدن دروازه, تاریکی(Maliceبه معنای فساد و بدی) به درون عمارت نفوذ کرد, آینه مقدس شکست و تکه هایش گم شد و بیشتر مردمی که در محراب بودند مردند. عده کمی که در تونلها زنده ماندند روحشان توسط تاریکی تسخیر شد یکی از این افراد لرد هیمورو بود که پس از تسخیر روحش دیوانه وار شروع به کشتن تک تک افراد باقی مانده در عمارت کرد. از آنطرف ,تاریکی بس بدتر از آنچه که عمارت را فرا گرفته بود روح کایری را به تسخیر خود درآورد تا به پا خیزد و تمامی افرادی که پا به این عمارت می گذاشتند را ( با لمس کردنشان) نفرین کند. ( پس از لمس شدن توسط کایری در اطراف دست و پاها و گردن قربانیان آثار طناب دیده میشد و پس از گذشت سه شب آنها نیز به سرنوشت کایری دچار می شدند.)

24 سپتامبر 1986: مافویو هیناساکی ژورنالیست21ساله برای یافتن مربیش Junsei Takamine که چندی پیش پس از ورود به عمارت هیمورو ناپدید شده, راهی عمارت می شود.او به همراه خود دوربینی قدیمی که از مادرش به ارث رسیده به نام Camera Obscuraرا نیز میبرد.از بدو ورود به عمارت مافویو حضور نیرویی اهریمنی را در اطراف خود حس میکرد. او در گوشه و کنار عمارت یادداشتهای پراکنده تاکامینه را پیدا میکند. در یکی از راهروهای عمارت احساس میکند که کسی در تعقیبش است و وقتی به پشت سرش مینگرد... . 9 روز از رفتن مافویو میگذرد و خبری از او نمیشود.
I don’t know how long it’s been, since my brother and I start to see things other people don’t see…
میکو خواهر کوچکتر مافویو برای پیدا کردنش راهی عمارت هیمورو میشود.

شب اول:
The Strangling Ritual


میکو وارد عمارت میشود و پس از کمی جست و جو ,دوربین مادرش را رها شده روی زمین پیدا می کند.( این خواهر و برادر قدرت حس ششم بالایی دارند و همچنین توانایی دیدن حوادث رخ داده در گذشته را نیز دارند.) میکو پس از لمس دوربین متوجه می شود خطری بزرگ برادرش را تهدید می کند.(این دوربین توانایی عکس گرفتن از دنیای مردگان است و میتواند ارواح خبیث را دفع کند. تنها سلاح میکو در برابر ارواح همین دوربین است.) پس از کمی جستجو,میکو معبدی را در پشت عمارت و در میان درختان پیدا میکند.در این معبد محراب کوچکی با پنج مسجمه کوچک بودا قرار داشت و در مرکز محراب مکانی برای گذاشتن مجسمه ها بود. وقتی میکو مجسمه ها را در جای مناسب خود قرار داد درب کوچک محراب باز شد و تکه ای از یک آینه درون آن بود. به هنگام خروج از معبد به طور اتفاقی نگاهش به آینه ی درون معبد میافتد و متوجه حضور زنی میشود که درست پشت سرش ایستاده است ,میکو به پشت خود نگاه میکند و کسی را نمیبیند و وقتی دوباره به آینه نگاه میکند,میبیند که زن از درون آینه به سمت او می آید. زنی در لباس کیمونوی سفید رنگ که طنابهایی از دست و گردنش آویزان بود, چهره زن در زیر موهایش پنهان شده بود و با سکوتی وهم انگیز لحظه به لحظه به میکو نزدیک تر میشد. میکو که از ترس سرجایش میخکوب شده بود نزدیک شدن زن به خود را مشاهده می کرد تا زمانی که زن به او رسید و لمسش کرد. پس از برخورد دست سرد زن با بدن میکو , صحنه ای جلوی چشمانش پدیدار میشود. او میبیند که بر روی صفحه ای قرار گرفته و دست و پا و گردنش توسط طنابهایی کشیده میشوند.

شب دوم: The Demon Tag

میکو در اتاقی با عروسک های تزئینی بیدار میشود, آثار طناب بر روی بدنش ظاهر میشود. میکو فقط سه شب تا زمان مرگش زمان دارد تا راهی برای از بردن نفرین پیدا کند. در ادامه راه ,میکو یادداشتی راجع به آینه ی مقدسی پیدا میکند که در آن گفته شده این آینه, شکسته (و به 5 قطعه تبدیل شده )در عمارت گم شده است. میکو تصمیم به یافتن4 قطعه ی باقیمانده آینه میگیرد. با پیشروی در عمارت او در مورد مراسم مذهبی و رسومات خاص ای عمارت اطلاعات زیادی کسب می کند و کم کم به دلیل وقوع فاجعه ای که در عمارت رخ داده پی میبرد. روح دخترکی در عمارت شروع به کمک به میکو میکند تا زودتر به حقیقت نزدیک شود. میکو در زیر عمارت دروازه عظیمی پیدا میکند, این در به سمت مجموعه تونلهای باز میشده ولی درحال حاضر با طلسمی بسته شده است. میکو در کنار دروازه یادداشتهای شخصی به نام Ryozo Munakata را پیدا میکند که اطلاعاتی راجع به مراسم ماسک نوشته بود. ماسک ها در مراسم The strangling Ritual نقش مهمی را ایفا میکنند از مهم ترین آنها The Blinding Maskمیباشد که در مراسم علامت زنی اهریمن استفاده می شود. در چشمان این ماسک دو تیرچه تیز قرار گرفته و به هنگام انجام مراسم در چشمان قربانی فرو میروند.( معمولا از زنان برای انجام مراسم استفاده میشده). بر طبق روایات "به هنگامی که اهریمن کور میشود, دروازه را باز کرده و وارد محرابشده و مراسم را به انجام برسانید." با توجه به این جمله تنها راه باز شدن دروازه این ماسک است. میکو با تعقیب روح ریوزو به مکان نگه داری ماسک میرسد. به هنگام بازگشت اتاقی را پیدا میکند که عکسهایی پراکنده در آن مشاهده می شد. میکو با دیدن عکسها به یاد می آورد که مادرش نیز چنین عکسهایی را به همراه خود نگه می داشت. میکو در طبقه دوم عمارت بالکنی رو به حیاط کوچکی پیدا میکند, به هنگام ورود به بالکن خاطره ای از گذشته ریوزو در جلوی چشمانش پدیدار می شود. ریوزو برای تحقیق در مورد مراسم خاص عمارت هیمورو به همراه همسرش یائه و دخترش میکوتو به این عمارت نقل مکان می کند. یائه در عمارت دوربینی قدیمی پیدا میکند و از آن زمان حرکات عجیبی از خود نشان میدهد. دیگران او را میدیدند که دیوانه وار از تمام عمارت عکس میگیرد و وحشت زده به اطرافش مینگرد( انگار که روح دیده باشد) این امر موجب نگرانی شوهرش میشود.روزی دختر آنها میکوتو برای بازی با دوستانش در عمارت میرود و به همراه خود دوربین مادرش را نیز میبرد. روز سپری میشود و خبری از میکوتو و دوستانش نمیشود. یائه نگران از گم شدن دخترش به این فکر می افتد که ارواح عمارت دخترش و دوستانش را گرفته اند. سه روز از گم شده بچه ها میگذرد, یائه در این مدت عقل خود را از دست داده بود و خود را برای اینکه اجازه داد میکوتو دوربین را با خود ببرد ملامت میکرد در آخر او خودش را از درختی که در حیاط بود به دار آویخت. ریوزو پس از خودکشی همسرش و گم شدن میکوتو در عمارت سرگردان میشود و به دنبال راهی برای باز کردن دروازه میگردد. میکو با دیدن روح مادربزرگش ,او را با مادر خود اشتباه گرفته و به حیاط میرود تا او را ببیند.روح یائه که توسط تاریکی تسخیر شده بود به سمت میکو حمله ور میشود و میکو به ناچار مجبور به مبارزه با یائه میشود.
بعد از مغلوب کردن یائه, میکو به زیر عمارت بازگشته و ماسک را در کنار دروازه بر روی دیواری قرار میدهد و دروازه باز میشود. در نزدیکی دروازه, میکو جسد ریوزو را میبیند و در دست ریوزو دومین تکه آینه را پیدا میکند. اتفاقی از گذشته دوباره جلوی چشمان میکو ظاهر میشود. او مشاهده میکند که عده زیادی از ساکنین عمارت در تونل به سمت مقصد مشخصی در حال حرکت هستند. این افراد پس از باز شدن دروازه ای در اعماق تونل و هجوم تاریکی همگی کشته میشوند. پس از دیدن این واقعه ارواح سرگردان در تونل به سمت میکو حمله ور میشوند,میکو مجبور به فرار شده و وقتی به دروازه میرسد مجددا توسط کایری به دام افتاده و بیهوش می شود.

شب سوم: The Calamity

میکو بیرون دروازه بیدار میشود. طنابها رئوباره بر روی دست و پایش ظاهر شده و اینبار محکم تر از قبل به درو دست و پایش کشیده میشود. میکو دوباره وارد تونل می شود و پس از کمی پیشروی میبیند که بدلیل زمین لرزه ای ( در واقع بدلیل هجوم Malice بدرون تونل, تونل ریزش کرده) راه مسدود شده است. میکو در آنطرف آوار لحظه ای برادرش را میبیند که به سمت محراب در حرکت است و هرچه میکو صدایش میکند,مافویو به او توجه نمیکند. به هنگام بازگشت به سمت دروازه , روح دخترک ظاهر شده و به میکو دفترچه ای رها شده روی زمین را نشان می دهد. این دفترچه, یادداشت های ریوزو در مورد معبد کوچکی در حیاط به نام معبد ماه بود. معبد ماه مخصوص راهبه ای بود که در مراسم شرکت میکرد. درون این معبد چاهی بدون آب وجود داشت که به آن چاه مهتاب میگفتند. در روز مراسم, نور ماه از طریق این چاه به قسمت زیرین معبد ماه میتابید. راهبه میبایست خود را با این نور پاک سازد.
چاه به زیرزمین متصل بود که راهبه باید برای دریافت نور به آنجا میرفت , گفته شده اولین راهبه معبد در همین زیر زمین به خاک سپرده شده و تنها کسی که اجازه استفاده از این راه را دارد راهبه معبد میباشد. میکو وارد معبد شده و راه ورود به زیرزمین را پیدا میکند. در زیرزمین میکو جسد مومیایی شده اولین راهبه معبد را میبیند و در دستان او چهارمین تکه آینه را پیدا میکند.کایری دوباره بدنبال میکو راه می افتد, میکو نیز برای نجات جانش به سرعت از نردبان چاه بالا میرود تا به معبد بازگردد. کایری لحظه به لحظه به او نزدیک تر میشد و میکو میتوانست حضور او را درست زیر پاهایش حس کند. در واپسین لحظات روح دخترک به کمک میکو می آید و دستش را می گیرد. صحنه ای از مرگ کایری و بازشدن دروازه در جلوی چشمان میکو پدیدار می شود. او مشاهده میکند که پس از پاره شدن طنابها, دروازه جهنمی باز شده و Malice به بیرون راه پیدا میکند. تمام افراد درون تونل کشته میشوند و اندک کسانی که زنده میمانند, توسطMalice تسخیر می شوند. در آخر میکو جسد کایری را میبیند و صدای دخترک در ذهنش طنین انداز میشود: " خواهش میکنم... خواهش میکنم من رو متوقف کن!"

. شب آخر: Kirie

میکو به همش می آید او حالا فقط یک شب برای شکستن طلسم و نجات جانش وقت دارد. با جست و جوی بیشتر در عمارت او یادداشت های بجا مانده از برادرش را پیدا میکند, در یادداشت ها یکی از نکته هایی که توجه میکو را به خود جلب کرد این بود:" من از سمت آن زن با کیمونوی سفید نیروی قوی بسیار عجیبی را احساس میکنم. من باید بفهمم که چرا روح این زن در این دنیا مانده است. عجیب تر از همه این که چرا زمانی که در اختیارش بودم, به من آسیبی نرساند و به آرامی از کنارم گذشت." میکو با کمک کودکی کایری و یافتن یادداشت های دیگر متوجه شد که تنها راه شکستن طلسم, گذاشتن آینه مقدس در جایش روبه روی دروازه می باشد. میکو با پیدا کردن راه دیگری به محراب اصلی میرسد. قبل از رسیدن به محراب در اتاقی کوچک, میکو دفترچه خاطرات کایری را پیدا میکند و پس از برداشتن دفترچه, خاطره ای جلوی چشمانش پدیدار می شود. او کایری را با مردی میبیند که در کنار درختی هستند و در کمال تعجب مشاهده میکند که آن مرد بسیار شبیه به برادرش مافویو است. پس از رسیدن به محراب میکو مجددا با روح کایری مواجه می شود. پس از مبارزه ای نفس گیر میکو متوجه آخرین تکه آینه که در گوشه ای از محراب افتاده بود میشود. او به سرعت تمام تکه ها را در جایش قرار می دهد. به هنگامی که کایری به پشت میکو می رسد, میکو خود را کنار کشیده و نوری از درون آینه به کایری می تابد. Malice از وجود کایری بیرون میرود و به درون دروازه بازگردانده می شود. کایری واقعی و مافویو از بند Malice رها میشوند.
کایری که نیروی شیطانی از وجودش خارج شده , اختیار عقل و اندیشه اش به دست خودش بازمیگردد و تصمیم به فداکاری بزرگی برای زندگی انسان ها بخصوص کسانی که با آنها علاقه دارد میگیرد. پس تصمیم به فداکردن جانش برای جلوگیری از نفوذ دوباره تاریکی به دنیای مادی میگیرد. کایری در لحظات آخر از میکو و مافویو خواهش می کند که عمارت را ترک کنند ولی مافویو بدلیل فاش شدن حقیقت و درک اینکه کایری چه کار بزرگی انجام داده و میدهد, به نوعی به او علاقمند شده بود در نتیجه تصمیم می گیرد پیش کایری بماند و از میکو می خواهد که از عمارت دور شده و جانش را نجات دهد. میکو که نمیخواست از برادرش جدا شود تصمیم به ماندن میگیرد اما به ناگاه زمین لرزه ای شدید موجب ریختن تونل میشود و راه بین دو خواهر و برادر را مسدود می کند میکو بیهوش شده و بیرون عمارت به هوش می آید. پس از به هوش آمدن شاهد از بند رها شدن ارواح و رفتن به سوی ابدیت و آسمان میشود. بعد از وقوع این حادثه قدرت ذهنی میکو ازبین میرود.

طریقه گرفتن پایانهای مختلف بازی

این بازی دارای دو حالت پایانی مختلف است. پایان اصلی بازی در حالت آسان و معمولی دیده می شود و برای گرفتن پایان دوم میبایست حالت کابوس بازی را باز کرد و یک بار به اتمام رساند. برای باز کردن حالت کابوس, باید حالت Battle Mode را با موفقیت به اتمام برسانید.
[تصویر:  QNzWe.jpg]
پاسخ


پیام‌های داخل این موضوع
تاریخچه Fatal Frame Series - توسط Tidus - 08-31-2012, 01:53 AM
RE: تاریخچه Fatal Frame Series - توسط Yashar - 08-31-2012, 12:44 PM
RE: تاریخچه Fatal Frame Series - توسط batman_b52 - 08-31-2012, 03:56 PM
RE: تاریخچه Fatal Frame Series - توسط Tidus - 09-04-2012, 11:52 PM
RE: تاریخچه Fatal Frame Series - توسط Tidus - 09-09-2012, 12:00 AM

موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  ویدیوی بررسی تاریخچه و داستان بازی هیتمن به زبان فارسی mrdot2010 0 1,926 11-05-2020, 01:54 AM
آخرین ارسال: mrdot2010
  ایستاده در تاریکی؛ خیره به نور | نقد و بررسی Batman: A Telltale Games Series EP.5 B.A.T 0 3,157 12-16-2016, 12:03 AM
آخرین ارسال: B.A.T
  خوب، بد، خفاش | نقد و بررسی Batman: The Telltale Series EP.4 B.A.T 0 2,059 11-26-2016, 01:04 PM
آخرین ارسال: B.A.T
  فرزندان بی‌رحم آرکهام | نقد و بررسی Batman: The Telltale Series EP.3 B.A.T 0 2,228 10-29-2016, 08:50 PM
آخرین ارسال: B.A.T
  بازی با خفاش بزرگ شهر | نقد و بررسی Batman: The Telltale Series Ep.2 B.A.T 0 1,526 09-27-2016, 11:52 AM
آخرین ارسال: B.A.T

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان