امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 3.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
داستان بازی های ویدیویی اسپویل شدید
#1
Heart 
1 سلام به همه دوستان عزیز اول ازهمه این داستان ها شدیدا اسپویل می کنند.پس اگر نمی خواهید داستان

بازی ای که بازی نکرده اید لو نرود نخوانید.

2 قوانین را رعایت کنید. اسپم ندهید . کلمات انگلیسی تایپ نکنید . حقوق دیگران را محترم بشمارید .


3 بنده یکبار همین موضوع را ایجاد کرده بودم به خاطر رعایت نکردن قوانین ( به کار بردن کلمات انگلیسی موضوع

 بسته شد ) پس از دوباره شروع کردم.


4 داستان هر بازی در هر پلتفرمی که مد نظر داشتید ( پی سی ، کنسول ها ، موبایل ) درخواست کنید تا درصورت

 امکان براتون قراربدم.



5 امید وارم دور همی بهمون خوش بگذره.


_______________________________________________________________



به نام خداوند بخشنده ی مهربان



داستان بازی  اوت لست


مایلز آپشر روزنامه نگار آزادکاری است که از یک منبع مخفی اطلاعات محرمانه ای از تیمارستان ماونت مسیو  به دست می آورد که تحت مدیریت شرکت مارک آف است.مایلز سوار ماشین می شود تا به آن تیمارستان سر بزند مایلز به تیمارستان میرسد و وارد تیمارستان می شود مایلز وقتی وارد این تیمارستان روانی می شود، جنازه نگهبانان و کارکران این تیمارستان را می بیند که در راهرو ها به طرز فجیعی پخش شده اند. به همین دلیل بیماران روانی آن نیز فرار کرده و در سرتاسر تیمارستان آزادانه رفت و آمد می کنند . مایلز در تیمارستان پیش روی می کند و وقتی به قسمت خوابگاه می رسد با یک سرباز پلیس رو به رو به می شود که به میخ کشیده شده است. او به مایلز می گوید که تا وقت هست از این تیمارستان فرار کند. اما او ادامه می دهد و توسط یکی از افراد تیمارستان به نام کریس واکر  مورد حمله قرار می گیرد و به همین دلیل از پنجره سقوط کرده و وارد قسمت دیگری از تیمارستان می شود. وقتی مایلز به هوش می آید با فرد دیگری به نام پدر مارتین رو به رو می شود که فکر می کند یک کشیش است. مارتین به مایلز می گوید که مایلز از طرف خداوند فرستاده شده تا شاهدی بر کارهای مارتین باشد. سپس مایلز دوباره بی هوش می شود .
مایلز وقتی دوباره به هوش می آید، سعی می کند راهی برای خروج از تیمارستان پیدا کند و در این راه از حملات کریس واکر و دیگر بیماران روانی هم جان سالم به در می برد. اما قبل از اینکه بتواند فرار کند به تله مارتین می افتد که دوباره همان حرف های قبلی اش را می زند؛ او دوباره می گوید که مایلز باید در تیمارستان باقی بماند و شاهد وقایعی که در آنجا اتفاق می افتد، باشد. مارتین باقی مانده اجساد نگهبانان تیمارستان را به مایلز نشان می دهد که گویا توسط نیروی ماورا الطبیعه ای با نام وال رایدر  شکنجه و کشته شده اند. سپس مارتین، مایلز بی هوش شده را به سلول های نگهداری بیماران واقع در تیمارستان منتقل می کند .
مایلز آنجا با دو نفر از بیماران رو به رو می شود که دوقلوها نام دارند. دوقلوها به مایلز می گویند که دوست دارند او را بکشند و او را بخورند اما به خاطر دستور مارتین نمی توانند آسیبی به مایلز برسانند. به همین دلیل مایلز مجبور می شود برای رسیدن به هدفش از تونل های فاضلاب عبور کند. در انجا هم مورد حمله دیگر بیماران قرار می گیرد ولی نهایتاً به قسمت حمام تیمارستان فرار می کند. وقتی به حمام می رسد دوباره توسط کریس واکر مورد حمله قرار می گیرد و باز هم از طریق لوله های تهویه هوا فرار می کند. در ادامه درست زمانی که چندین بیمار روانی مایلز را در بن بست قرار می دهند، مایلز به ناچار وارد آسانسور کوچکی که برای جابه جا کردن غذا و وسایل بین طبقات مورد استفاده قرار می گیرد، می شود و به بالا می رود. اما کسی که در بالا انتظار او را می کشد، یک دکتر دیوانه به نام دکتر ترگر  است. دکتر ترگر او را به صندلی چرخ دار میبندد و از هر کدام از دستانش یک انگشت قطع می کند. به هر ترتیب مایلز موفق به فرار از دست او می شود و دکتر ترگر هم در این فاصله بین آسانسور گیر می کند و کشته می شود .
مایلز دوباره مارتین را می بیند. در ادامه مجبور می شود به حیاط تیمارستان هم برود که در آنجا توسط وال رایدر مورد حمله قرار می گیرد. در این لحظه متوجه می شویم که وال رایدر یک موجود روح مانند است که تنها وقتی حالت دید در شب دوربین مایلز روشن باشد دیده می شود. مایلز طبقات مختلف تیمارستان را جلو می رود و نهایتاً شاهد خودسوزی مارتین که خود را به صلیب کشیده است می شود. مارتین قبل از اینکه خود را بسوزاند کلید آسانسور را به مایلز میدهد و به او می گوید که او را به در خروجی خواهند رساند. اما وقتی مایلز داخل آسانسور می شود، به جای در خروجی به آزمایشگاه نظامی که در زیرزمین تیمارستان ساخته شده برده می شود. در آنجا دوباره کریس واکر به مایلز حمله می کند ولی درست قبل از اینکه مایلز توسط او کشته شود، سر و کله وال رایدر پیدا می شود. وال رایدر کریس واکر را به طرز فجیعی می کشد و ناپدید می شود. مایلز ادامه می دهد و سرانجام با دکتر ورنیک رو به رو می شود. او مسئول و رئیس کل تمام آزمایشاتی است که در این تیمارستان صورت گرفته شده است .
دکتر ورنیک به مایلز می گوید که وال رایدر محصول آزمایش نانوتکنولوژی صورت گرفته روی یکی از بیماران تیمارستان به نام بیلی هوپ  است و اینکه وال رایدر توسط او کنترل می شود. دکتر ورنیک به مایلز دستور می دهد که بیلی هوپ را در آزمایشگاه پیدا کند و با خاموش کردن دستگاه هایی که او را زنده نگه داشته اند، باعث مرگ او شود تا بدین ترتیب وال رایدر هم از بین برود. مایلز بعد از این که این کار را انجام می دهد توسط وال رایدر مورد حمله قرار می گیرد و به سختی آسیب می بیند اما زنده می ماند. مایلز به زحمت خود را به در خروجی می رساند و با دکتر ورنیک رو به رو می شود که چندین گارد نظامی هم در کنار او هستند. گارد ها به محض اینکه مایلز را می بینند شروع به شلیک به سمت او می کنند. مایلز روی زمین می افتد و صحنه به سیاهی می رود. در همین حال دکتر ورنیک می گوید که حالا بدن مایلز میزبان جدید وال رایدر شده است. سپس صدای فریادهای سراسر ترس و شلیک های پشت سر هم می آید که به احتمال زیاد نشان می دهد وال رایدر (و نیز مایلز) نمرده اند و هنوز هم زنده هستند .


داستان بازی هیتمن ابسولوشن



داستان حول محور دختری به نام ویکتوریا می چرخد که یکی از اعضای اصلی سازمان آی.سی.ای  به نام بنجامین تراویس آزمایش های ژنتیکی روی آن دختر انجام داده و فهمیده که او قدرتی بی همتا دارد و برای تبدیل کردن او به قاتلی برتر از ٤٧ کارهای کثیفی انجام میدهد تا اینکه دیانا برن وود  (مراقب ٤٧) دلش به حال او میسوزد و او را می دزدد، ۴۷ که در آی سی ای کار میکند از بنجامین تراویس دستور میگیرد که دیانا را به قتل برساند و ویکتوریا را به او تحویل دهد. ۴۷ اصلا نمی خواست این اتفاق بیوفتد چون برای چندین سال او مثل بهترین دوستش بوده است. ولی به هر ۴۷ مجبور است که این کار را بکند پس وارد اتاقش می شود و او را می کشد امّا دایانا در موقع مرگ از ٤٧ تقاضا میکند که از ویکتوریا محافظت کند و در نامه ای به او میگوید که هدف شوم تراویس چه بوده است و به او میگوید که به ویکتوریا شانسی بدهد که خود هرگز نداشته است چون او از هم نوعان ۴۷ است .
پس ٤٧ ویکتوریا را به یک صومعه (پرورشگاه) می برد و سعی میکند که بفهمد قضیه چیست دوستش بریدی که کارش دقیقا کسب اطلاعات است این کار را در ازای پول از ۴۷ می پذیرد پس ۴۷ از بیردی می خواهد درباره ی ویکتوریا اطلاعات کسب کند. بیردی بعد جستجو های فراوان به مردی بنام بلاک دکستر میرسد که مقرّش در هتلی بنام ترمیناس است.
درباره بلاک دکستر : در واقع دشمن اصلی ٤٧در این نسخه فردی بنام بلاک دکستر است که بهمراه دستیارش لیلا استوکتون فعالیت های تولید و تجارت غیر قانونی اسلحه اش را در شهرکی در داکوتای جنوبی بنام هوپ انجام میدهد همچنین وی صاحب کمپانی اسلحه سازی مخفی بنام دکستر ایندستریس است .
وقتی که ۴۷ برای کسب اطلاعات از ویکتوریا سروقت بلیک دکستر میرسد محافظش سانچز ٤٧ را از پا در می آورد و دکستر هتل را به آتش میکشد امّا ٤٧ از آنجا فرار میکند و زنده میماند، از طرفی دکستر تبهکاری را بنام ویید و پسرش لنی را اجیر میکند تا ویکتوریا را بیابند (تا اینجا هنوز مشخص نیست که دکستر ویکتوریا را به چه منظور میخواهد فقط میداند که او بهای زیادی دارد). در این زمان بریدی اطلاعاتی درباره ثروتمندی بنام دان اوزمند که با دکستر دوستی دیرینه داشته بدست میآورد و ٤٧ بعد کشتن او عکسی از او می یابد که بهمراه دکستر و وید است. و در این زمان بریدی با ٤٧ تماس میگیرد و میگوید که ووید او را گرفته و میخواهد از زیر زبانش درباره ویکتوریا حرف بکشد.
٤٧ افراد ویید را میکشد اما خیلی دیر شده و ویید از مکان ویکتوریا با خبر شده . حالا ٤٧ بی درنگ به صومعه می رود امّا همزمان افراد ویید هم میرسند آنها به صورت بی رحمی همه ی راهبه ها را می کشند تا وکتوریا را بیابند و بالاخره او را پیدا میکنند اما ۴۷ به موقع سر می رسد و کار ویید را می سازد و او را می کشد اما هنگامی که ۴۷ سرش با کشتن ویید گرم بود پسر دکستر (لنی) ویکتوریا را می دزدد و او را به هوپ پیش پدرش می برد.
حال ٤٧ به هوپ میرود و افراد لنی را میکشد و از او بازجویی میکند و میفهمد که ویکتوریا در دکستر اندستریس است و دکستر در حال انجام آزمایش ژنتیکی بر روی اوست (انگار دکستر فهمیده چه قدرت خارق العاده ای ویکتوریا دارد) او هم میخواهد قدرت درون ویکتوریا را بدست آورد اما نقشه ای دیگر به ذهن داشت با توجه به اعترافات بیردی میخواهد ویکتوریا را به بنجامین تراویس بفروشد.
سپس ٤٧ به آنجا میرود امّا آنها را در آنجا نمیابد سپس ۴۷ متوجه حضور مسابقه ای می شود مسابقه ای بین سانچز (کسی که ۴۷ را به زمین کوبید) و یک نفر دیگر، ۴۷ خود را به جای حریف سانچز جا زد و به داخل رینگ رفت او توانست سانچز را شکست دهد و از او جای ویکتوریا را خواست و فهمید که ویکتوریا در کلانتری شهر است به همین ترتیب دکستر زودتر ویکتوریا را به کلانتری شهر برده است جایی که کلانتر دست نشانده دکستر شریف اسکارتی مشغول فعالیت است .
۴۷ در آنجا خیلی به ویکتوریا نزدیک شده بود اما توسط شک برقی بیهوش شد. هنگامی که به هوش آمد دکستر و شریف را جلوی چشمش دید دستانش بسته بود و هیچ کاری نمی توانست بکند، ولی وقت آن رسیده بود که دکستر با تراویس معامله کند و ویکتوریا را با پول بسیار زیاد بفروشد پس به حساب ۴۷ رسیدن را به وقت دیگری موکول کرد . در این زمان تراویس که ٤٧ و ویکتوریا را تحت تعقیب سازمان و پلیس قرار داده و برای سر ٤٧ جایزه گذاشته توسط خیانت بریدی از مکان ٤٧ با خبر میشود و به کلانتری هوپ میآید . در این زمان دکستربا ویکتوریا به شیکاگو میروند و شریف اسکارکی که در خود توان مقابله با نیروهای تراویس را نمی بیند. حین فرار تیر میخورد و لنگ لنگان به کلیسای شهر میرود.
در این زمان ۴۷ را میبینیم که از کلانتری فرار کرده و بسیار با آرامش به دنبال شریف اسکارکی است مامور ۴۷ در جلوی چشم عموم مردم به او تیر میزند، اسکارکی در آخرین لحظات عمر مکان دکستر را به ٤٧ میگوید جایی به نام بلک واتر پارک.
بنابراین مأمور ٤٧ به برج بلک واتر پارک در شیکاگو میرود جایی که دکستر در آنجا با تراویس قرار گذاشته. تراویس یک میلیون دلار پول در ازای ویکتوریا به او میدهد امّا دکستر سر او کلاه میگذارد که دخترک را در مکانی مشخص به او خواهد داد.
هنگامی که دکستر و لیلا در حال خوش حالی پول بودند میفهمند که مزاحمی دارند مزاحمی به نام ۴۷٫ این بار لیلا به دکستر قول میدهد که ۴۷ را بکشد و با هم فرار کنند اما این ۴۷ است که لیلا را می کشد.
دکستر به افرادش دستور داده اگر بعد از ۵ دقیقه لیلا نیامد یعنی ۴۷ او را کشته است پس باید بعد از ۵ دقیقه بلک واتر پارک را با مامور ۴۷ نابود کنیم . او فقط پنج دقیقه وقط داشت که ویکتوریا را نجات دهد . وقت داشت به اتمام میرسید و دکستر در حال فرار کردن با ویکتوریا بود اما سر بزنگاه ۴۷ رسید و دکستر را کشت ، حال فقط خطر تهدید تراویس مانده است.
در قسمت پایانی ۴۷ را قبرستان خانواده برن وود میبینیم، انگار که تراویس شک کرده بود ۴۷ دیانا را واقعا کشته است یا خیر، او به گروه آلفا دستور داده قبر دیانا را باز کنند که آیا او درون آن است یا خیر. ۴۷ به طور مخفی از آنها عبور می کند و به آخرین دشمن خود بنجامین تراویس می رسد.
در قسمت زیر متن صحبت های تراویس و مامور ۴۷ را می بینید :
تراویس : تو هیچ وقت هیچ کاری برای خودت نکردی
تراویس : دیانا به عنوان یه قاتل چندین سال برای آژانس کار کرد، درست مثل تو !
تراویس : وکارش رو به بهترین شکل انجام داد
تراویس : ولی فقط بهم بگو…. واقعا تو اونو کشتی؟
تراویس : دیانا، مرده مگه نه؟
۴۷ : تو هیچ وقت اینو نخواهی فهمید
بنگ …….
در پایان بازی ویکتوریا را نشان میدهد بهمراه دایانا که در تعجب همگان زنده است و ٤٧ را نشان میدهد که از دور مراقب آنها است. (در سکانس بازی هدف اصلی ۴۷ مشخص نیست که آیا میخواهد به دیانا شلیک کند یا از او مراقبت کند، شاید هدف سازنده این بوده قسمت بعدی بازی هم در راه است) در نهایت بریدی به کمیسری که به دنبال ٤٧ است پیشنهاد میکند که در مقابل پول اطلاعاتی درباره ٤٧ به او بدهد .
ناخدایی خسته در تسخیر طوفانم رفیق
در دل دریا اسیر مکر شیطانم رفیق
صخره ای هستم که سیلی میخورم از دست موج
امپراطوری غم از دست یارانم رفیق
کاش هرگز دل نمی بستم به مرجانهای آب
طعمه ای در کام خشک نارفیقانم رفیق


پیام‌های داخل این موضوع
داستان بازی های ویدیویی اسپویل شدید - توسط MWOLFM - 03-03-2015, 05:56 PM

موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  معرفی 9 نفر از خوشگل ترین شخصیت های مونث بازی های ویدیویی MWOLFM 43 18,426 04-13-2015, 08:29 PM
آخرین ارسال: Amir.H.
  ادامه ی داستان فرانچایزها MWOLFM 26 7,233 04-02-2015, 10:20 AM
آخرین ارسال: MWOLFM
  مضرات بازی های ویدیویی Mohammad-A₩$N78 13 6,554 02-20-2015, 08:52 PM
آخرین ارسال: Station
  رد خون... ( داستان + مسابقه) adam76 9 3,804 02-20-2015, 05:03 PM
آخرین ارسال: Station
  داستان جنی که میخواهد تبدیل به فرشته شود. بروز میشود The Last King On The Earth 1 2,029 12-29-2014, 09:38 PM
آخرین ارسال: Station

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان