زندگی خونی
قسمت چهارم
اقا اقا اقا بقیه پولتون پول رو گرفتم گذاشتم تو کیفه پولم کیفه پولمم گذاشتم تو جیب عقب شلوارم وارد ساختمون شدم خیلی شلوغ بود رفتم تو به راهنما گفتم من با مدیر ساختمون کار دارم گفت ای شون پنج دقیقه دیگه میرسن رو صندلی نشستم یه مرد با چهار تا بادیگارد وارد شد دو تا سمت چپ و دو تا سمت راست خودشم وسط بود اومد جلو به راهنما گفت مدیر کجاست راهنما گفت چند لحظه دیگه میاد اومد با فاصله دو تا صندلی از من دور تر نشست که یک دفعه چهارتا مرد با لباس و گریم دلقک ها وارد شدن همه کلاشینکف (AK_47) دسشون بود یکیشون تیر هوای زد همه جیغ و داد زدن فرار میکردن که یکی بادیگاردا سمت همون دلقکی تیر هوای زد رفت بادیگارد داد زد میکشمت دلقک با یکی تیر زد تو پاش بادیگارد افتاد زمین من از ترس سر جام میخ کوب شده بودم که دلقک پاشو گزاشت رو سینه بادیگارد و گفت من جف هستم کسی که اصلا وقتی دید کسی گوش نمیده رفت پشت میز راهنما تو بلندگو گفت همه ساکت همه ساکت شدن بعد پشت بلنگو حرفشو تکرار کرد من جف هستم کسی که اصلا از ادم کشتن خوشش نمیاد گفت حرکی تکون بخوره میمیره پس همونجا که هستید بشینید بادیگارد داشت خودشو می کشید عقب که گفت مثال این اقا دیگه نمیتون تکون بخوره بعد یه تیر زد تو سینش بادیگارد افتاد داشت همینجور ازش خون میرفت که دلقک دومی داد زد گفت راهنما کیه که راهنما دسشو گرفت بالا گفت گاو صندوق کجاس راهنما گفت من میتونم کمک کنم وقتی داشت از از پشت میزش رد می شد دکمه خطر رو زد جف داد زد گفت زنکه احمق بعد با پشت تفنگ زد تو سر راهنما راهنما بیهوش شد بادیگارد دوم داشت یواشکی بیسیمشو در میو ورد که یکدفعه.....
قسمت چهارم
اقا اقا اقا بقیه پولتون پول رو گرفتم گذاشتم تو کیفه پولم کیفه پولمم گذاشتم تو جیب عقب شلوارم وارد ساختمون شدم خیلی شلوغ بود رفتم تو به راهنما گفتم من با مدیر ساختمون کار دارم گفت ای شون پنج دقیقه دیگه میرسن رو صندلی نشستم یه مرد با چهار تا بادیگارد وارد شد دو تا سمت چپ و دو تا سمت راست خودشم وسط بود اومد جلو به راهنما گفت مدیر کجاست راهنما گفت چند لحظه دیگه میاد اومد با فاصله دو تا صندلی از من دور تر نشست که یک دفعه چهارتا مرد با لباس و گریم دلقک ها وارد شدن همه کلاشینکف (AK_47) دسشون بود یکیشون تیر هوای زد همه جیغ و داد زدن فرار میکردن که یکی بادیگاردا سمت همون دلقکی تیر هوای زد رفت بادیگارد داد زد میکشمت دلقک با یکی تیر زد تو پاش بادیگارد افتاد زمین من از ترس سر جام میخ کوب شده بودم که دلقک پاشو گزاشت رو سینه بادیگارد و گفت من جف هستم کسی که اصلا وقتی دید کسی گوش نمیده رفت پشت میز راهنما تو بلندگو گفت همه ساکت همه ساکت شدن بعد پشت بلنگو حرفشو تکرار کرد من جف هستم کسی که اصلا از ادم کشتن خوشش نمیاد گفت حرکی تکون بخوره میمیره پس همونجا که هستید بشینید بادیگارد داشت خودشو می کشید عقب که گفت مثال این اقا دیگه نمیتون تکون بخوره بعد یه تیر زد تو سینش بادیگارد افتاد داشت همینجور ازش خون میرفت که دلقک دومی داد زد گفت راهنما کیه که راهنما دسشو گرفت بالا گفت گاو صندوق کجاس راهنما گفت من میتونم کمک کنم وقتی داشت از از پشت میزش رد می شد دکمه خطر رو زد جف داد زد گفت زنکه احمق بعد با پشت تفنگ زد تو سر راهنما راهنما بیهوش شد بادیگارد دوم داشت یواشکی بیسیمشو در میو ورد که یکدفعه.....