امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
عاقبت بداخلاقی-قسمت اول
#1
به نام خدا


نامش علی است و عاشق گیم.فن بوی Call Of Duty هست و دیوانه سبک شوتر.حرفه ای است و استاد Headshot.عاشق خوردن بستنی در فصل تابستان است و دوستدار گیمفا.آرزویش داشتن خط اینترنتی پر سرعت بود تا بتواند هم چون دیگران نظر ارسال کند اما به آرزویش هرگز نرسید.اما فقط همین یک آرزو نبود که آزارش می داد.او نه PC داشت نه Console.برای همین همیشه در گیم نت ها یا کلوپ ها مشغول بازی کردن بود.
24 ساعته در کلوپ های بازی و گیم نت بازی می کرد.شرطی و غیر شرطی برایش تفاوتی نداشت.همیشه با اختلاف حداقل100 امتیاز از سایرین مقتدرانه پیروز می شد.وقتی که حرف از شرطی بازی کردن می شد،مردمک چشمانش 2 برابر بزرگتر می شد.گویی می خواست مانیتور را دقیق تر و بزرگتر ببیند.سرعت عمل دستانش در حین بازی خصوصاً وقتی که شرطی می بود،گاهی به چند متر در ثانیه می رسید.شاید باور کردنش سخت باشد که بگویم در هر چند ثانیه 5 نفر زیر دستان حرفه ای این گیمر نابغه له می شد.درس و مشق برایش معنی نداشت.هرگاه مدرسه به دلیلی زودتر تعطیل می شد،به کلوپ می رفت و چند دست Call Of Duty بازی می کرد.پدرش از این کار هایش اصلاً راضی نبود و تصمیم گرفت که او را از رفتن به هر مکانی که در آن حرف از گیم و کنسول زده می شد،منع کند.اما گوش آقا علی قصه ی ما بدهکار این حرف ها نبود.علی خودش را هر روز بیشتر از قبل در باتلاق دنیای گیم که خودش از آن خبردار نبود،گرفتار می کرد.
روزی از روز ها که آقا علی قصه ی ما تصمیم به رفتن به کلوپ گرفت،مقدار کمی پول با خودش برده بود.آقا علی قصه ی ما خیلی خیلی هم مغرور و از خودراضی بود.طوری که با 10 کیلو عسل هم نمی شد بعضی اوقات اخلاق گند و بدش را خورد.برای همین بیشتر مغازه دار ها از بستنی فروش ها گرفته تا صاحبان گیم نت ها از او متنفر بودند و شاید اگر به خاطر پول نبود،هرگز با او حرف هم نمی زدند.اما علی مشتری ثابت همه آن ها بود و آن ها برای سود و منفعت خود هم که شده با او روابط گرم،صمیمی و دوستانه عمیقی ایجاد می کردند.بگذارید وارد محور اصلی داستان شویم.روزی از روز ها که آقا علی با پول کم وارد کلوپ شد،به خاطر غرور جوانی صدایش را برد بالا و بلند داد زد:حریف می طلبیم.call of duty شرطی حریف می طلبیم.برد یا باخت 50 هزار تومان!حریف می طلبیم!
بله دوستان،علی خان سر پولی که نداشت شرط بست.آن هم نه 2 هزار و 3 هزار.بلکه 50 هزار تومان که حتی یک دهم آن مبلغ را هم توی جیبش نداشت.صاحب کلوپ که آقا مهدی اسم داشت گفت:من با تو FIFA شرطی بازی می کنم اما نه 50 هزار تومان.100 هزار تومان!
پیشنهاد وسوسه انگیزی بود.علی می توانست با یک پیروزی ساده در برابر صاحب آنجا،کلی پول به جیب بزند.اما یک مشکل بزرگ وجود داشت.علی بلد نبود که FIFA خیلی خوب بازی کند.او تخصصش در Call Of Duty بود و تا به آن روز یک بار هم بازی هایی که سبک ورزشی داشتند را بازی نکرده بود.همانطور که پیشتر خواندید،علی آقای قصه ی ما اخلاق خیلی گندی داشت و خیلی هم مغرور بود اما فقط همین اخلاق بد را نداشت.او خیلی خیلی از خود راضی بود و همیشه فکر میک رد که همه چیز را بلد است(حتی درباره چیز هایی که اسم آن ها را نشنیده بود هم همین ادعای واهی را ارائه می کرد).علی خان در همین لحظه حساس تصمیم گیری جو گیر شد و داد زد:FIFA کیلویی چنده مهدی خان؟؟؟شش تاییت کنم یا ده تایی؟؟؟!!!
این را هم باید اضافه کنم که مهدی خان فوق تخصص بازی FIFA از دانشگاه EA GAMES دارند و هیچ کسی توی ایران نیست که حرف ایشان بشود.بیچاره علی که با همچین حریف قلدر و قدری بازی کرد.
طفلکی علی در نیمه اول 3 تا و در نیمه دوم 4 تا گل خورد.بیچاره حتی از خط وسط زمین هم این طرف تر نمی تونست بره و همیشه در لاک دفاعی قرار داشت.
بازی حدود 5 دقیقه طول کشید اما زمان برای علی به این راحتی ها نمی گذشت.علی قرار بود که در پایان بازی 100 هزار تومان به آقا مهدی بدهد.
ادامه دارد...
[تصویر:  image?url=8Oaj9Ryq1G1_p3lLnXlsaZgGzAie6M...format=jpg]
پاسخ
#2
داستان باحالی بود.
احیانا مهدی آقا خودت نبودی؟
پاسخ
#3
:D نه همه شخصیت ها ساخته و زائیده ذهن خلاق و مبارک نویسنده هستند :D
[تصویر:  image?url=8Oaj9Ryq1G1_p3lLnXlsaZgGzAie6M...format=jpg]
پاسخ
#4
خیلی قشنگ بود :heart:
ممنون
پاسخ
#5
دوستان به نظر شما در قسمت بعدی چه اتفاقی خواهد افتاد؟
[تصویر:  image?url=8Oaj9Ryq1G1_p3lLnXlsaZgGzAie6M...format=jpg]
پاسخ
#6
داستان  قشنگی بود 
ممنون
[تصویر:  pd3u_mortal-kombat-x-pre-orders-are-open...amazon.jpg]
پاسخ
#7
داستان خوبی بود. ادامه بده...
در ضمن سعی کن قواعد نگارشی رو رعایت کنی.
[تصویر:  suyo52cp027q7vufdtlu.jpg]

پاسخ
#8
بدبخت شد.خدا بیامرزتش. Confused0 (46): 
داستان خوبی بودولی همه چی سریع پیش رفت.یکم توضیح بیشتر میدادی بهتر بود.
موفق باشی.  :)
پاسخ
#9
خیلی توپ بود برو جلو
[تصویر:  m0os_2r5cbox.jpg]
بهرام نورائی
50 شخصیت تاثیر گذار در فرهنگ مردم خاور میانه :
goo.gl/WRIfz3

پاسخ
#10
صد تومااااااااااان به مهدیه بگو بیاد سوراخش کنم اونم بگو بیاد تو کالا ف به رگبار ببندمش   توپ بود برو جلو برو جلو بروجلو بروووووووو جلووووو
NvB4Ever
پاسخ


موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  من هنوز زنده ام (قسمت سوم) alone gamer2 2 2,097 09-05-2016, 09:48 PM
آخرین ارسال: alone gamer2
  من هنوز زنده ام (قسمت دوم) alone gamer2 2 2,366 08-27-2016, 01:37 AM
آخرین ارسال: Maziyar Hemmati
  من هنوز زنده ام (قسمت اول) alone gamer2 8 3,434 08-23-2016, 05:29 PM
آخرین ارسال: centurion
  شیطان باز می گردد | قسمت دوم Geralt-Of-Rivia 7 3,190 04-14-2016, 11:51 PM
آخرین ارسال: Geralt-Of-Rivia
  شیطان باز می گردد | قسمت اول Geralt-Of-Rivia 11 4,289 04-08-2016, 02:52 PM
آخرین ارسال: Be the story

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان