08-16-2015, 01:21 PM
روزی روزگاری در شهر بزرگ ایران یه نوب زندگی می کرد به نام ماهان. اون هر روز یه بازی نصب می کرد و روزی دیگه تو سطل اشغال کامپیوترش مینداخت. تو بازی انلاین که نگو اینقدر چیت می زد که ادمین گیم با چند تا فوش ناقابل اون رو با مهربانی فجیع پرت می کرد بیرون. این پسرک در کلاس مثلا نابغه بود ولی نمی تونست با کسی دوست بشه چون همش سرش تو بازی بود اما تو سایت گیمفا هم کسی محلش نمیذاشت. روزی کامپیوتر اون ز داغی خراب شد. فکر کرد خودش میتونه یه قطعه بسازه که دیگه کامپیوتر خراب بشه اما...( ) میدونم اومدین پرانتز ببین اما من شمارو.... نه اون نکردم شما رو مسخره کردم. خب بریم سراغ بقیه داستان، اون قطعه رو میسازه و کامپیوتر رو روشن می کنه و با چند ضربه عالی به کامپیوتر از صحت محتوای سخت افزار جدید اطمینان حاصل می کنه. خب اون به فکر این می افته که بره یه بازی قدیمی رو نصب کنه و بازی کنه و چند دقیقه بعدش بندازدش دور. اون بازی بتمن ارکام سیتی رو انتخاب میکنه و در لحظات اخر که می خواست پاک کنه مادرش صداش کرده گفت: عزیزم بیا غذا. اون نرفت و داشت پاک می کرد که یهو برق اتاقش رو مادرش قطع می کنه و بهش می گه: تن مرده شور شدت رو میاری سر سفره یا نه. پسرک هم به نا اجبار مجبور میشه بره سر غذا. بعد از غذا برمیگرده طبق معمول بازی رو پاک کنه اما در هنگام اینکار اون به شهر گاتهام وارد میشه و در همون لحظه کسری کاظمی رو میبینه که در کنار Quantom Break یا همون حسین ریش گذاشتن و در هنگام مداحی هستند. پسرک حرفی و جمله ای را از انها می شنود و ان این است: می دونین امروز چه روزیه، امروز روز ولنتاینه رو ولنتاینه روز ولینتانه روز ولینتانه و در ان طرف حسین می گوید چه روز میمون و مبارک ایشون از جمع ما فرار کردند. در این هنگام یهو بتمن مثل جن ظاهر میشه و با بتموبیل... (ببخشید هنوز توبازی نبود تو نسخه بعدیش بود) با همون شنل وارد میشه میگه اولا سلام دوما شما دوتا امروز 14 اگوست ولنتاین 14 فبیریه است، سوما... که ناگهان چشمش به پسرک می افتد و یاد رابین را میکند و می گوید: رابین تو اینجا چیکار می کنی فکر کردم مردی. قدت چقد بلند شده شبیه زرافه شدی. پسرک می گوید من رابین نیستم باو رابین تو نسخه....( بازم ببخشید نزدیک بود اسپویل بشه) در این هنگام کسری یا BadBoy 4 Ever به بتمن می گوید: اره رابین تو نسخه اخر می میره این پسر ماهان بیشتر شبیه اسکلت تا رابین( بر طبق سنت های کسری اون همیشه اخر بازی ها رو میگه یه نفر می میره) باز هم بتمن قبول نمیکنه و ماهان رو با خودش می بره بالای یه برج و میگه بپر. ماهان میگه بپرم یار گله داره.... بتمن میگه: فکر کنم دیوانه شدی نه ، گفتم بپر. ماهان گفت: اخه بپرم می میرم که... بتمن یه مشت میزنه به صورتش و میگه بپر ایندفه با پام میزنم.... :D ناگهان یکی از خلافکاران می گوید بپر پایین بابا اعصابمون رو داغون کرده. رابین این بازیه بیفتی هم نمیمیری. ناگهان ماهان یادش افتاد که او در بازی است و خود را به پایین انداخت اما او شنل نداشت و او له شد. ناگهان ماهان بلند شد و دید زنده است و مشغوله مبارزه با دیوانه ها شد او نایت وینگ را درکنار خود دید که نقشش را مجید نصر بازی می کرد و ماهان با او سلام کرد. ماهان فهمید که تمام فنون اپگرید است پس فهمید داشته از ترینر استفاده می کرده و او با خوشحالی زد تمامی انها را لته پار کرد و ناگهان بتمن بر سر او افتاد گفت خنگول از فنون خودت استفاده کن نه من، مثل اینکه باید از دوباره تمرینت بدم. در این لحظه ناگهان برق خانه ماهان می رود و....
دوستان این قسمت اول داستان بود امیدوارم خوشتون اومده باشه. از قسمت نظرات انتقاد ها و چیزهایی و بازی هایی که دوست دارین تو قسمت های بعد باشه بگین