امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
پسرک گیمر
#1
روزی روزگاری در شهر بزرگ ایران یه نوب زندگی می کرد به نام ماهان. اون هر روز یه بازی نصب می کرد و روزی دیگه تو سطل اشغال کامپیوترش مینداخت. تو بازی انلاین که نگو اینقدر چیت می زد که ادمین گیم با چند تا فوش ناقابل اون رو با مهربانی فجیع پرت می کرد بیرون. این پسرک در کلاس مثلا نابغه بود ولی نمی تونست با کسی دوست بشه چون همش سرش تو بازی بود اما تو سایت گیمفا هم کسی محلش نمیذاشت. روزی کامپیوتر اون ز داغی خراب شد. فکر کرد خودش میتونه یه قطعه بسازه که دیگه کامپیوتر خراب بشه اما...(              ) میدونم اومدین پرانتز ببین اما من شمارو.... نه اون نکردم شما رو مسخره کردم. خب بریم سراغ بقیه داستان، اون قطعه رو میسازه و کامپیوتر رو روشن می کنه و با چند ضربه عالی به کامپیوتر از صحت محتوای سخت افزار جدید اطمینان حاصل می کنه. خب اون به فکر این می افته که بره یه بازی قدیمی رو نصب کنه و بازی کنه و چند دقیقه بعدش بندازدش دور. اون بازی بتمن ارکام سیتی رو انتخاب میکنه و در لحظات اخر که می خواست پاک کنه مادرش صداش کرده گفت: عزیزم بیا غذا. اون نرفت و داشت پاک می کرد که یهو برق اتاقش رو مادرش قطع می کنه و بهش می  گه: تن مرده شور شدت رو میاری سر سفره یا نه. پسرک هم به نا اجبار مجبور میشه بره سر غذا. بعد از غذا برمیگرده طبق معمول بازی رو پاک کنه اما در هنگام اینکار اون به شهر گاتهام وارد میشه و در همون لحظه کسری کاظمی رو میبینه که در کنار Quantom Break یا همون حسین ریش گذاشتن و در هنگام مداحی هستند. پسرک حرفی و جمله ای را از انها می شنود و ان این است: می دونین امروز چه روزیه، امروز روز ولنتاینه رو ولنتاینه روز ولینتانه روز ولینتانه و در ان طرف حسین می گوید چه روز میمون و مبارک ایشون از جمع ما فرار کردند. در این هنگام یهو بتمن مثل جن ظاهر میشه و با بتموبیل... (ببخشید هنوز توبازی نبود تو نسخه بعدیش بود) با همون شنل وارد میشه میگه اولا سلام دوما شما دوتا امروز 14 اگوست ولنتاین 14 فبیریه است، سوما... که ناگهان چشمش به پسرک می افتد و یاد رابین را میکند و می گوید: رابین تو اینجا چیکار می کنی فکر کردم مردی. قدت چقد بلند شده شبیه زرافه شدی. پسرک می گوید من رابین نیستم باو رابین تو نسخه....( بازم ببخشید نزدیک بود اسپویل بشه) در این هنگام کسری یا BadBoy 4 Ever به بتمن می گوید: اره رابین تو نسخه اخر می میره این پسر ماهان بیشتر شبیه اسکلت تا رابین( بر طبق سنت های کسری اون همیشه اخر بازی ها رو میگه یه نفر می میره) باز هم بتمن قبول نمیکنه و ماهان رو با خودش می بره بالای یه برج و میگه بپر. ماهان میگه بپرم یار گله داره.... بتمن میگه: فکر کنم دیوانه شدی نه ، گفتم بپر. ماهان گفت: اخه بپرم می میرم که... بتمن یه مشت میزنه به صورتش و میگه بپر ایندفه با پام میزنم.... :D  ناگهان یکی از خلافکاران می گوید بپر پایین بابا اعصابمون رو داغون کرده.  رابین این بازیه بیفتی هم نمیمیری. ناگهان ماهان یادش افتاد که او در بازی است و خود را به پایین انداخت اما او شنل نداشت و او له شد. ناگهان ماهان بلند شد و دید زنده است و مشغوله مبارزه با دیوانه ها شد او نایت وینگ را درکنار خود دید که نقشش را مجید نصر بازی می کرد و ماهان با او سلام کرد. ماهان فهمید که تمام فنون اپگرید است پس فهمید داشته از ترینر استفاده می کرده و او با خوشحالی زد تمامی انها را لته پار  کرد و ناگهان بتمن بر سر او افتاد گفت خنگول از فنون خودت استفاده کن نه من، مثل اینکه باید از دوباره تمرینت بدم. در این لحظه ناگهان برق خانه ماهان می رود و....

دوستان این قسمت اول داستان بود امیدوارم خوشتون اومده باشه. از قسمت نظرات انتقاد ها و چیزهایی و بازی هایی که دوست دارین تو قسمت های بعد باشه بگین
پاسخ
#2
خوب بود.
سعی کنید تو ادامه بهتر بنویسید
پاسخ
#3
دقیقا نمیدونم به این نوع داستان گویی چی میگن اما میدونم هر جوری که داستان بگی (چه روش درست چه روش چرت گویی) باید داستان یه هدفی داشته باشه یا حداقل جالب باشه این چیزی که شما گفتی رو مردم تو موقع خماری هم نمیگن در کل مضخرف ترین چیزی بود که تو عمرم خوندم (شایدم هدف داستان همین مضخرفیش بود)
[تصویر:  7n1ft9nre9w5m9wf9ys1.jpg][تصویر:  heic1502a.tif]
پاسخ
#4
(08-16-2015, 01:45 PM)Marvel Demon نوشته است: خوب بود.
سعی کنید تو ادامه بهتر بنویسید

ممنون از نظرت. :heart:
تو قسمت بعد قشنگ تر و بهتر می نویسم

(08-16-2015, 01:48 PM)p.s نوشته است: دقیقا نمیدونم به این نوع داستان گویی چی میگن اما میدونم هر جوری که داستان بگی (چه روش درست چه روش چرت گویی) باید داستان یه هدفی داشته باشه یا حداقل جالب باشه این چیزی که شما گفتی رو مردم تو موقع خماری هم نمیگن در کل مضخرف ترین چیزی بود که تو عمرم خوندم (شایدم هدف داستان همین مضخرفیش بود)

ممنون از نظرت :heart:

خب دوست داری داستان تو قسمت بعدی چه هدف داشته باشه؟ خب این یه داستان طنزه و دنیای خیالات رو با دنیای واقعی مخلوط کردم. من نمیدونم این جور داستانا رو همه دوست دارن بعد شما از چیش بعدتون میاد؟
پاسخ
#5
البته من معذرت میخوام الان نظر خودم رو یه بار دیگه خوندم خیلی تند بود. بی احترامی نمیخواستم بکنم تشکر هم کردم از پستت اتفاقا.
در کل شاید مشکل از بنده هست ببخشید من خیلی وقته از ایران رفتم و دیگه کم کم داره همه چی یادم میره شاید این مدل جدیدی هست که همه دوست دارم اون موقعی که من هنوز ایران بودم هیچکی از این داستان ها دوست نداشت و به میگفتن طرف خماره داره چرت میگه الان شاید این نوع داستان گویی مد شده . اگر همه دوست دارن این نوع رو من معذرت میخوام از همه .
[تصویر:  7n1ft9nre9w5m9wf9ys1.jpg][تصویر:  heic1502a.tif]
پاسخ
#6
(08-16-2015, 02:04 PM)p.s نوشته است: البته من معذرت میخوام الان نظر خودم رو یه بار دیگه خوندم خیلی تند بود. بی احترامی نمیخواستم بکنم تشکر هم کردم از پستت اتفاقا.
در کل شاید مشکل از بنده هست ببخشید من خیلی وقته از ایران رفتم و دیگه کم کم داره همه چی یادم میره شاید این مدل جدیدی هست که همه دوست دارم اون موقعی که من هنوز ایران بودم هیچکی از این داستان ها دوست نداشت و به میگفتن طرف خماره داره چرت میگه الان شاید این نوع داستان گویی مد شده . اگر همه دوست دارن این نوع رو من معذرت میخوام از همه .

شما لطف دارین بالاخره نظر شما هم قابل احترامه
پاسخ
#7
خوب شد که من داستانم رو نوشتم و دوستان هم الحام گرفتن.
بد نبود ولی خوب هم نبود در حد معمولی بود توی داستان ادم زده میشد بخونتش چون واقعا بدون ایده اومدی جلو کم توضیح دادی بدون مقدمه شروع کردی اگه داستان های من رو خونده باشی (یک گیمر پردرد سر) میفهمی که شروع کار خیلب مهمه تو یک دفعه شروع کردی گفتی طرف نوبه خب نمیشه که بدون مقدمه رفت جلو میشه؟؟؟؟
تنها چیزی که میتونم بگم بد نبود ولی در کل امیدت رو از دست نده بزار داستان خودمو چند وقت دیگه مینویسم بعد ببین که مقدمه چطوریه.
ممنون
پاسخ
#8
(08-16-2015, 02:07 PM)Be the story نوشته است: خوب شد که من داستانم رو نوشتم و دوستان هم الحام گرفتن.
بد نبود ولی خوب هم نبود در حد معمولی بود توی داستان ادم زده میشد بخونتش چون واقعا بدون ایده اومدی جلو کم توضیح دادی بدون مقدمه شروع کردی اگه داستان های من رو خونده باشی (یک گیمر پردرد سر) میفهمی که شروع کار خیلب مهمه تو یک دفعه شروع کردی گفتی طرف نوبه خب نمیشه که بدون مقدمه رفت جلو میشه؟؟؟؟
تنها چیزی که میتونم بگم بد نبود ولی در کل امیدت رو از دست نده بزار داستان خودمو چند وقت دیگه مینویسم بعد ببین که مقدمه چطوریه.
ممنون
ممنون از نظرت.
اره هم از داستان تو الهام گرفتم هم از داستان های دیگه. دیگه مقدمه رو یادم رفت ایشالله تو قسمت بعد مقدمه خوب می نویسم. 
با تشکر

به نظرتون قسمت بعدی رو بعد از ظهر بنویسم؟
پاسخ
#9
دمت گرم من رو هم تو داستانت قرار بده  :D
پاسخ
#10
(08-16-2015, 02:04 PM)p.s نوشته است: البته من معذرت میخوام الان نظر خودم رو یه بار دیگه خوندم خیلی تند بود. بی احترامی نمیخواستم بکنم تشکر هم کردم از پستت اتفاقا.
در کل شاید مشکل از بنده هست ببخشید من خیلی وقته از ایران رفتم و دیگه کم کم داره همه چی یادم میره شاید این مدل جدیدی هست که همه دوست دارم اون موقعی که من هنوز ایران بودم هیچکی از این داستان ها دوست نداشت و به میگفتن طرف خماره داره چرت میگه الان شاید این نوع داستان گویی مد شده . اگر همه دوست دارن این نوع رو من معذرت میخوام از همه .

من الان ایرانم ولی حالم از این داستانا بهم میخوره!
دوست عزیز سعی کنید یه چیزی درست کنید که جذاب و طنز باشه!
نه چرت و پرت(با عرض معذرت اگه بهتون بر خورد!) و طنز!
بعد تازه سعی کنید اون بخش طنزتون رو کاری کنید که همه پسند باشه!
پاسخ


موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
Thumbs Up راه بدون بازگشت قسمت 1(حکایت گیمر شدن ما) arshia.hidden12 3 1,786 01-19-2016, 11:34 PM
آخرین ارسال: Station
  من یک گیمر هستم ... سجاد محمدی پور 50 12,606 01-14-2016, 11:15 PM
آخرین ارسال: ReZa JiMmY
  یک گیمر پردردسر /فصل 2 قسمت 3 Be the story 15 3,965 11-18-2015, 09:09 PM
آخرین ارسال: Be the story
  یک گیمر پردردسر /فصل 2 قسمت 4 (اخر) Be the story 5 1,944 10-09-2015, 11:08 PM
آخرین ارسال: Be the story
  ازدواج=پایان یک گیمر؟؟؟((((قسمت دوم)))) Rise of Duty 4 1,957 10-05-2015, 08:51 PM
آخرین ارسال: Rise of Duty

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان