08-19-2015, 09:50 PM
(آخرین ویرایش: 08-19-2015, 09:54 PM، توسط hossein225.)
به نام خدا
پورتال به جهان دیگر
قسمت چهارم
In bat’s camp(کمپی که بتمن ونایتوینگ با هم ساختن)
پورتال به جهان دیگر
قسمت چهارم
In bat’s camp(کمپی که بتمن ونایتوینگ با هم ساختن)
اون ها نیاز به خواب داشتن
بتمن نایتوینگ و اسنایپر ولف میخوابن و بیگ باس نگهابانی میده
بیگ باس خیلی خستس ولی مجبور که تا وقتی نوبت بتمن بشه نگهبانی بده
به زور چشاماشو باز نگه میداره
یه صحنه خوابشو میپرونه
میبینه که یه پورتال بالای کوه باز شده و سه نفر ازش بیرون میافتن
بیگ باس زیر لب میگه:بیچاره ها اگه بدونید اینجا کجاس از بالای همون کوه خودتونو میندازید پایین
بیگ باس سریع پا میشه بتمن و نایتوینگ رو بیدار میکنه
بیگ باس:هی بتمن سه نفرو دیدم که از یه پورتال افتادن تو این شبیه ساز
بتمن:شاید باید بهش یه نشون بدیم که ما اینجاییم
گرالت و سیری و ین وارد شبیه ساز شدن.
اون ها از هیچی خبر نداشتن و فکر میکردن یه دنیای دیگس که به راحتی میتونن با ساخت یه پورتال ازش بیرون بیان.
گرالت:به نظرتون چیکار کنیم؟همینجا بشینیم تا صبح بشه یا همین الان بریم این دنیای سرسبز رو بگردیم
ین:گرالت الان شبه به نظرم فردا صبح بهتره بریم
سیری:منم با ین موافقم
گرالت قبول میکنه که فردا صبح بره ببین تو این دنیا چه خبره
که ناگهان میبینه جنگل های شمال اتش گرفتن
گرالت:هی اونجا رو ببینین
ین:خیلی عجیبه
سیری: به نظرم تو این دنیا تنها نیستیم
گرالت:من میرم ببینم قضیه چیه
ین:منم میام
سیری:منم میام
گرالت:باشه راه بیافتین
اون درخت هارو بتمن و بیگ باس برای علامت دادن و کشوندن گرالت.سیری و ین به کمپشون به اتش کشیده بودن و نقششون عملی شد
گرالت جلوتر از ین و سیری راه میرفت که اگر خطری ایجاد شد بتونه اون هارو نجات بده
و خطر هم ایجاد میشه
یه موجود ابی رنگ با چشم های ریز
شاخ هایی بلند
و بدنی قدرتمند جلشون یا یک شمشیر وتیر کمان ظاهر میشه
اسم اون موجود ویرا بود
ویرا ها سربازان داریوس هستن
ویرا به سمت گرالت حمله میکنه گرالت هم دستشو میبره به سمت شمشیرش ولی میبینه شمشیری نداره
گرالت سریع جاخالی میده و شمشیر ویرا به سمت سیری میره
گرالت میدوه و یه تنه به ویرا میزنه و اونو از کوه به پایین پرت میکنه
سیری:هی گرالت شمشیرم نیس
گرالت:شمشیر منم نیس
ین:من میخواستم از جادو هام استفاده کنم ولی نتونستم
گرالت:فک کنم نباید وارد این دنیا میشدیم
ین ببین میتونی یه پورتال به بیرون از اینجا بسازی
ین سعی میکنه ولی نمیتونه
گرالت:بهتره راه بیافتیم ولی به یه چیزی دقت کردید ما این همه وقت که اومدیم اینجا ولی هوا یه ذره هم روشن نشد
ین:فک کنم اینجا همیشه شبه
گرالت:درسته بیاید سریعتر بریم شاید اونا یه شمشیر داشته باشن
تو این تاریکی بدون شمشیر گشتن اشتباهه
اون ها میرن به سمت درخت های اتش کشیده ولی میبینن...
پایان قسمت چهارم
لطفا نظراتتون رو در مورد داستان با من درمیان بزارید
ممنون