امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
کابوس یک گیمر‍‍‍ | فصل دوم | قسمت اول
#1
به نام آٰفریدگار ترس
سخن نوسنده:
خب همونطور که قولشو داده بودم. بعد پنج روز قسمت جدید رو نوشتم.
امیدوارم لذت ببرید
فصل دوم | قسمت اول(ترس وجود توست)
 

اشک احسان بر روی زمین میچکد و آب درون چاله به لرزه می افتد.

پریسا:احسان داری گریه میکنی؟

احسان: اره.

پریسا: نه تو نباید تسلیم بشی . من بهت قول میدم که اون زنده هست.

احسان : نه زندگی خیلی تلخ تر از اونی هست که فکر میکنی . من اطمینان دارم که اونا الان دارن دل و روده ی امیر را میخورن.

پریسا به سمت احسان میرود وبا دستانش اشک های صورت او را پاک میکند و میگوید: نترس حالا با هم هستیم و اطمینان دارم که شکست نمیخوریم.

احسان با چشمان پر از اشک پریسا را مینگرد و میگوید: ممنونم از اینکه بهم امید میدی.

آن ها راهشان را در فاضلابی کثیف و پر از موجودات موذی ادامه میدهند.

آب های کثیف از روی سقف چکه چکه میکنند.

 احسان از اینکه پایش تا زانو در آب هست احساس خوبی ندارد و سعی می کند کار کند که پایش بیشتر خیس نشود.

در آنجا صدای موش های زیادی میاید و تقریبا در همه جا موش دیده میشود.

احسان:پریسا تو برای چی رفته بودی تهران؟

پریسا: یه مدت تو شهر ما به خاطر این موش های لعنتی طاعون زیاد شده بود و من هم دچار این مریضی شدم.

تو شهر ما وسایل لازم برای درمان من نبود و خانوادم تصمیم گرفتن من را به تهران بفرستند.

بعد مدتی من خوب شدم و وقتی به شهر خودم برگشتم این وضع رو دیدم.

تو چطوری از اینجا سر در اوردی احسان؟

احسان:امیر هر شب خواب های بدی میبینه...به خاطر همین به من زنگ زد که بریم ویلامون تا شاید وضعش بهتر بشه.

پریسا: چه خوابی؟

احسان:امیر تعریف میکنه زمانی که بچه بوده یک بار به خانه ی مادر بزرگش در روستاشون رفته و در یکی از شب ها تو خواب راه میره و ساعت سه چهار صبح از زیرزمین سر در میاره و هرکاری میکنه میبینه در قفله.

میگه: اونجا تاریکی مطلق بوده و یه بار رعد و برق میزنه و میبینه یک موجود تاریکی  با ناخن ها دراز و صورت خونی و پاهای سم مانند داره به سمتش میاد.

اونم همون جا از هوش میره و از اون به بعد همیشه شب ها کابوس اون لحظه رو میبینه

پریسا:پس خیلی بدبخت زجر میکشه.

احسان:درسته...دلم به حالش میسوزه.

احسان: یه لحظه وایسا....یه صدایی میاد...به نظر صدای کشیده شدن ناخن برروی دیواره.

پریسا:اره... من هم میشنوم... بریم پشت اون جعبه ی سیاه رنگ قایم بشیم.

احسان: باشه.

احسان:پریسا اونجارو نگاه کن....وسایل دارن تکان میخورن.

پریسا:درسته...حس میکنم یکی اینجاست.

احسان بلند میشود و سنگی را از روی زمین بلند می کند و سنگ  را به جلو پرتاب میکند.

ناگهان

.

.

.

موجودی در جلوی احسان ظاهر میشود که دارای ناخن های بسیار دراز و چشمان سفید و مو های قرمز است.

احسان و پریسا با سرعت فرار میکنند.

احسان: سریع بدو.... من دارم اون جلو یک در میبینم...سریع میریم داخلش.

پریسا:باشه.

احسان و پریسا داخل اتاقک میشوند و پریسا میگوید: حالا چجوری در را ببندیمش؟

احسان: من جلوی در رو میگیرم... تو هرچی پیدا میکنی رو بیار بزار جلوی در.

پریسا: باشه ... سعی میکنم.

احسان:بدو این داره در رو میشکونه.

پریسا چند صندلی جلوی در آهنی قرار میدهد و در دیگر در باز نمی شود.

احسان: باید سریع تر از اینجا بریم...اینجا امن نیست.

از سقف اتاقک... خون  برروی زمین میچکد و لامپی که بر روی سقف وجود دارم خاموش و روشن میشود.

اتاق پر هست از اسباب بازی های خونی.

ناگهان موجود در را می شکند و وارد میشود .

احسان و پریسا را بر روی اسباب بازی ها پرت میکند.

پای پریسا در یک جسم تیز فور میرود و خون ریزی میکند.

پریسا جیغ میکشد و احسان میگوید: آروم باش.. من میرم سراغش.

موجود احسان را به جایی دیگر پرت میکند.

با چشمان سفید و دندان های خونی اش اورا میبیند و بر روی او میپرد.

پریسا با صدای بلندی احسان را صدا میکند.

.

.

.

.

احسان موجود را به کنار پرت میکند.

بله او چاقو را در بدن موجود فرو کرده و او را کشته است.

با سرعت به سمت پریسا میرود.

احسان:خون زیادی داره ازت میره....باید  ببرمت...تا سه میشمرم و محکم بلندت میکنم

یک...دو...سه

احسان پریسا را بلند میکند و او را در آغوش میگیرد.

از اتاقک تاریک خارج میشوند و به یک نردبان میرسند.

نور از بالای نردبان به سمت پایین میرسد.

احسان به سختی پریسا را از نردبان بالا میکشد.

و به بیرون فاضلاب میروند...آن ها در یک بیمارستان هستنئد....

جو سنگینی بر روی بیمارستان حاکم است و اجساد زیادی برروی تخت هستند.

کسی با چاقو دل و روده ی آن هارا به بیرون کشیده است.

احسان پریسا را بر روی تخت میگذارد و به دنبال باندی برای بستن پای او میگردد.

در کمد باندی را پیدا می کند و پای اورا میبندد.

دستش به لیوانی میخورد و لیوان برروی زمین می افتد. ..لیوان صدای زیادی تولید میکند.
ناگهان تمام اجساد بلند میشوند و ....
[تصویر:  VabQe.jpg]
اصلا مگه داریم؟؟؟مگه میشه؟؟؟
بقیه استودیو ها یاد بگیرن
psn id : amir110111112
پاسخ


پیام‌های داخل این موضوع
کابوس یک گیمر‍‍‍ | فصل دوم | قسمت اول - توسط Geralt-Of-Rivia - 08-28-2015, 06:42 PM
RE: کابوس یک گیمر‍‍‍ | فصل دوم | قسمت اول - توسط Marshall Bruce Mathers - 08-28-2015, 06:49 PM

موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  من هنوز زنده ام (قسمت سوم) alone gamer2 2 2,316 09-05-2016, 09:48 PM
آخرین ارسال: alone gamer2
  من هنوز زنده ام (قسمت دوم) alone gamer2 2 2,572 08-27-2016, 01:37 AM
آخرین ارسال: Maziyar Hemmati
  من هنوز زنده ام (قسمت اول) alone gamer2 8 3,793 08-23-2016, 05:29 PM
آخرین ارسال: centurion
  شیطان باز می گردد | قسمت دوم Geralt-Of-Rivia 7 3,432 04-14-2016, 11:51 PM
آخرین ارسال: Geralt-Of-Rivia
  شیطان باز می گردد | قسمت اول Geralt-Of-Rivia 11 4,608 04-08-2016, 02:52 PM
آخرین ارسال: Be the story

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان