زندگی خونی
قسمت یک
هوا سرد بود خسته بودم طبق معمول خیابونا شلوغ بود صدای بوق اگزوز ماشینا رو مخم بود زدم تو کوچه اَه گندش بزنن دونفر پشتم راه افتادن فکنم خفت گیر بودن راه رفتنمو سریع تر کردم ولی اونا به همون روال ادیشون راه رفتن یکم ترسم کم تر شد رفتم نزدیک یه دیوار تکیه دادم اونا ازم رد کردن اینقدر واستادم که دوسه تا کوچه ازم دور شدن داشتم برمیگشتم که یک هو صدای شلیک اومد چند لحظه خوشکم زد یک دفعه دیدم همون دو نفر با تمام سرعت دارن میان سمت من یک نفرم دنبالشون میداد میگفت وایسید که منم با تمام سرعت رفتم سر خیابون تاکسی اون دست بود خوب شد ترافیک بود خیلی سریع رفتم اون دست خیابون سوار تاکسی شدم ترافیک بود یک نگاه به کوچه کردم هیچ اثری از اونا نبود اون دو نفر نبودن فقط دیدم همونی که داره داد میزنه از پاش داره مثل ابشار خون میره هیچکس متوجه نبود تا یک دفعه مرده غش کرد افتاد زمین همه دورش جمع شدن تاکسی حرکت کرد تو اون جمعیت هیچی معلوم نبود رسیدم خونه خیلی خسته بودم چند بار زنمو صدا کردم از صدا کردن دست کشیدم اصلا یادم نبود هفته پیش طلاق گرفتیم رفتم افتادم رو تخت خیلی سریع خوابم برد از خواب که بیدار شدم سر درد شدیدی داشتم چشام درد میکرد تا اومدم بلند شم چشام سیاهی رفت دوباره افتادم از طبقه بالا طبق روال همیشه صدای دعوا میومد یه دو سالی میشه که دعوا هاشون شروع شده هر وقتم که پرسیدم دعوا سر چیه یا فهش میدن یا حرف نمیزنن ساعت نه شبه رفتم مغازه یه بسته تخم مرغ خریدم دم در ورودی ساختمون بودم دیدم چند تا مست وارد مغازه شدن در ساختمونو باز کردم که برم تو دیدم صدای مغازه دار. بلند شد هی میگفت برید بیرون تخم مرغ ها رو گزاشتم زمین رفتم نزدیک مغازه که یک دفعه صدا قط شد ......
هرگونه کپی برداری ممنوع
قسمت یک
هوا سرد بود خسته بودم طبق معمول خیابونا شلوغ بود صدای بوق اگزوز ماشینا رو مخم بود زدم تو کوچه اَه گندش بزنن دونفر پشتم راه افتادن فکنم خفت گیر بودن راه رفتنمو سریع تر کردم ولی اونا به همون روال ادیشون راه رفتن یکم ترسم کم تر شد رفتم نزدیک یه دیوار تکیه دادم اونا ازم رد کردن اینقدر واستادم که دوسه تا کوچه ازم دور شدن داشتم برمیگشتم که یک هو صدای شلیک اومد چند لحظه خوشکم زد یک دفعه دیدم همون دو نفر با تمام سرعت دارن میان سمت من یک نفرم دنبالشون میداد میگفت وایسید که منم با تمام سرعت رفتم سر خیابون تاکسی اون دست بود خوب شد ترافیک بود خیلی سریع رفتم اون دست خیابون سوار تاکسی شدم ترافیک بود یک نگاه به کوچه کردم هیچ اثری از اونا نبود اون دو نفر نبودن فقط دیدم همونی که داره داد میزنه از پاش داره مثل ابشار خون میره هیچکس متوجه نبود تا یک دفعه مرده غش کرد افتاد زمین همه دورش جمع شدن تاکسی حرکت کرد تو اون جمعیت هیچی معلوم نبود رسیدم خونه خیلی خسته بودم چند بار زنمو صدا کردم از صدا کردن دست کشیدم اصلا یادم نبود هفته پیش طلاق گرفتیم رفتم افتادم رو تخت خیلی سریع خوابم برد از خواب که بیدار شدم سر درد شدیدی داشتم چشام درد میکرد تا اومدم بلند شم چشام سیاهی رفت دوباره افتادم از طبقه بالا طبق روال همیشه صدای دعوا میومد یه دو سالی میشه که دعوا هاشون شروع شده هر وقتم که پرسیدم دعوا سر چیه یا فهش میدن یا حرف نمیزنن ساعت نه شبه رفتم مغازه یه بسته تخم مرغ خریدم دم در ورودی ساختمون بودم دیدم چند تا مست وارد مغازه شدن در ساختمونو باز کردم که برم تو دیدم صدای مغازه دار. بلند شد هی میگفت برید بیرون تخم مرغ ها رو گزاشتم زمین رفتم نزدیک مغازه که یک دفعه صدا قط شد ......
هرگونه کپی برداری ممنوع