08-08-2015, 02:18 PM
به نام خدا
یک گیمر پر دردسر قسمت 3
برای دیدن قسمت ها قبل میتوانید از لینک های زیر استفاده کنید.
یک گیمر پر درد سر / قسمت 2ادامه داستان : تصمیم گرفت تا در این سایت ثبت نام بکند ولی نمی دانست که با ثبت نام در این سایت چه اتفاقاتی جلوی چشمش میاد همچنان ادامه داد و اصل نمی دانست که در این سایت یوز پلنگی مخوف وجود دارد (حتما با خود میگویید یوز پلنگ مخوف کیست در ادامه داستان متوجه ان میشوید) ثبت نام کرد و برای اولین بار واد سایت شد
بله حاشیه زیبای گیمفا او را متوجه خود کرد به قدری که 3 ساعت یک ریز به صفحه گیمفا خیره شده بود بله همین 3 ساعت برای عقاب مخوف سایت کافی بود تا وب کم این گیمر تازه کار را هک کند و ببیند ایا لیاقت دارد یا نه ( حالا لیاقت چی توی ادامه داستان متوجه میشی :cool: ) به خوبی دید زد و فهمید این گیمر بد بخت نه پولی دارد نه خانه ای و جز یک گیمر فقیر چیزی در اون کادر نیست (خدایا هیچ گیمری رو فقیر رها نکن ) تصمیمش را گرفت و جایزه را به او داد حالا جایزه چی هست خدا میدونه در همین بخش بود که وارد انجمن سایت شد و در اونجا هم رسول بود که منتظر بود تا هدف خود را پیدا کند بله مستقیم اسمش به این گیمر بد بخت افتاد حالا چرا همه میخوان جایزه بدن خدا میدونه رسول با عقاب مخوف سایت همکاری کرد و عقاب مخوف سایت همراه با bad boy 4ever و last of amir ادرس خونه این بد بخت رو پیدا کردن و جایزه های خود را فرستادن چه جالب شد نه در یک روز دو جایزه از 4 نفر بگیری خیلی خوبه.
یک هفته بعد
جایزه ها از طریق پست به خانه این گیمر رسیدند و وقتی مادرش در را باز کرد با امضا کردن و تحویل گرفتن ان بسته ها به ادامه داستان ما کمک کرد بسته ها را وارد خانه کرد و با یک حرکت فوق تکنیکی ( گفته شده که بروسلی به دلیل دیدن همین حرکت از دنیا رفته) مسعود رو از خواب بیدار میکنه و بسته ها رو بهش میده میگه بازشون کن من کار دارم در همین دقیقه و ثانیه ارزوی یک گیمر بر اورده شد در بسته اول که از سمت عقاب مخوف سایت (استاد زاهدی عزیز) و last of amir بود یک عدد دستگاه
xbox 360 وجود داشت (جالب شد نه؟) بسیار خوشحال شد وقتی دید الکی الکی یک کنسول رو برنده شده به سرعت به سمت جعبه بعدی رفت ایندفعه اوضاع فرق میکرد و ببسته از سوی رسول (که به تازگی مدیر انجمن شده ) و bad boy 4 ever فرستاده شده بود درون بسته یک عدد دستگاه
وجود داشت گیمر بد بخت که الان به یک گیمر خوشبخت تبدیل شده بود اول Xbox رو به تلویزیون وصل کرد و بازیی که درون جعبه وجود داشت رو گذاشت درون دستگاه و وقتی داشت بازی شروع میشد یک دفعه تمام دنیا سیاه شد فقط خودش بود و خودش بعد از گذشت چند ثانیه دنیا دوباره برگشت و ایندفعه در خانه ظاهر نشد بلکه در سال 1968 پدید امد ترسید نمیدونست چیکار باید بکنه وسط یک جنگل بود که نور یک ماشین رو دید که از حرکت ایستاده بود و دو نفر در اون ناحیه بودن یکی زانو زدی و دیگری ایستاده در همین وضع سه ماشین دیگر اضافه شدن و دو مرد و یک زن سیاه پوست از ماشین پیدا شدن (خیلی شبیه تریلر مافیا 3 شد نه؟) وقتی مردی که ایستاده بود گردن مردی که نشسته بود را برید و به رود خانه انداخت یک تمساح مردک رو بلعید (همونی که گردنش پاره شده) ولی اشتباه نکنید او یک تمساح نبود بلکه لارا کرفت بود که رفته بود ببینه اونجا چ خبره و پوسته یک تمساح را روی خود کشیده بود همینجور که لارا کرفت داشت جسد رو میبرد ناگهان گیمر رو دید و یک چشمک زد مسعود که ترسیده بود میخواست فرار بکنه که یک دفعه با تنی توانمند بر خورد کرد بله او کسی جز گرالت نبود مسعود تلاش کرد تا از چنگ گرالت خلاص شود اما نمیتوانست وقتی که اروم شد گرالت او را به منطقه ای برد که یک جشن عروسی برپا شده بود بله عروسی تریس با mahan-shadow بود گرالت به گیمر گفت باید یه کاری بکنیم تا عروسی بهم بخوره در همین وضع گرالت هم بی خبر بود که چه کسانی در عروسی حضور دارند عاقد که استاد کوجیما بود و ساق دوش هم بیگ باس (اسنیک) و بقیه مهمون ها هم نشسته بودن و در اون میان برادر داماد هم بود یعنی ناتان دریک برادر ماهان هم اونجا بود و در میان مردم نشسته بود گرالت هم که از میلیارد ها سال (کنایه) پیش امده بود نمیدونست اینا کین شمشیرش رو در اورد و یک تیر و کمان دست گیمر داد گفت با این به من پشتیبانی بده گرالت از بوته ها در اومد تا ماهان رو از وسط دو نصف کنه همینجوری که داشت میرفت ناتان دریک تفنگش رو در اورد و گیمر ه واست به ناتان تیر بزنه که مستر چیف جلوش رو گرفت و نزاشت وناتان دریک هم یک هدشات تمیز انجام داد مستر چیف هم گیمر رو با خودش برد و در همین وضع بود که لینکلن کلی داشت با اون سه نفر حرف میزد که ناگهان ویتو اونا رو دید و کبتش رو در اورد و یک هدشات تمیز (گفته شده تمیز تر از هدشات ناتان) انجام داد و مستر چیف رو کشت و گیمر رو برداشت و با لینکلن کلی برد.
با تشکر از همه دوستانی که از ما حمایت کردن فقط یک نکته رو بگم اگه شوخی ای با اقای زاهدی کردم امیدوارم ایشون به دل نگیرن این مطلب صرفا به خاطر تابستان و سرگرم شدن دوستان بوده و هست امیدوارم از دست بنده ناراحت نشده باشین.
پیشنهادات و انتقادات خود را از طریق یادداشت به من برسانید و من هم حتما از اون ها استفاده میکنم.
منتظر نظرات شما هستیم.