نظرسنجی: آيا از داستان من راضی هستید؟؟؟
شما مجاز به شرکت در این نظرسنجی نیستید.
بله
93.33%
28 93.33%
خیر
6.67%
2 6.67%
در کل 30 رأی 100%
*شما به این گزینه رأی داده‌اید. [نمایش نتایج]

امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 3.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
وحشت تو را میخواند| قسمت دوم
#1
به نام آفریدگار گرگ
سخن نویسنده
خب قسمت جدید رو نوشتم...بعد از بررسی اسم به این نتیجه رسیدم که اسم داستان زیاد جالب نیز و تصمیم گرفتم اون رو به "وحشت تو را میخواند تغییر بدم.
شروع داستان(خانه ی نفرین شده)
مایک قدم زنان به سمت در می رود و در با صدای قرچ قروچی باز می شود.

آوریل:ببین مایک...میخوای من لباس بپوشم و باهات بیام؟

مایک: بیا بابا کشتی مارو.

آوریل به سمت کمد در داخل اتاق می ورد و لباس های خودش رو می پوشد و با کاپشنی قرمز و کلاهی سبز از اتاق بیرون میاید.

آوریل:خب من آماده ام...بریم.

مایک:خخخ...شبیه طوطی شدی...یه ذره بیشتر طول میدادی...بریم.

آوریل:وای مایک...چقدر تو بامزه ای.

مایک:متشکرم...نظر لطفتونه.

مایک در را همراه با قرچ قورچی باز می کند.

صدای زوزه ی گرگی از دوردست ها شنیده می شود و لرزه به اندام آوریل می اندازد.

باد شدیدی می ورزد و مایک احساس سرما می کند و کمی میلرزد.

اهمیت نمی دهد و به راه خود ادامه می دهد و وارد جنگل می شود.

جنگل را مه غلیظی فرا گرفته و به سختی می شود اطراف خود را دید.

مایک و آوریل بر روی چمن ها راه می روند و دنبال آن صدا حرکت می کنند...از بین درخت ها میگذرند.

مایک:اه چه جالب...اینجا خیلی شبیه اون محیط جنگلی اویل ویدینه.

آوریل:اره...خیلی شبیهه.

مایک:اخه من نمیفهمم...دختر و چه به اویل ویدین؟؟

آوریل:چرا همش فکر میکنی همه کار هارو فقط مرد ها میتونن انجام بدن؟؟؟

مایک:نمیدونم.

آوریل:هی مایک...نگاه کن...یه خرگوش روی زمین افتاده.

مایک:کو؟؟ کجا؟؟

آوریل:اونجا...کنار درخت.

مایک و آوریل به سمت خرگوش می روند.

بر روی گردن خرگوش جای دندان وجود دارد و مقداری از خون آن بر روی زمین ریخته.

آوریل :وای...کی اینکارو کرده؟؟؟

مایک:فکر کنم حیوونی چیزی بوده...بهتره راه بیفتیم.

مایک در جلوی خود و به سختی خانه ای را میبیند.

مایک:اون جلو یه خونس...بهتره ببینیم چه خبره.

وزیدن باد درختان را تکان می دهد و نور مهتاب از بین درختان به آوریل و مایک میرسد و آن ها به سختی اطراف رو میبنند.

مایک نزدیک خانه می شود و پایش را بر روی پله های جلوی در میگذارد...صدای قرچ قروچ شدیدی می شود.

ناگهان پله می شکند و پایش در داخل پله ها گیر می کند.

مایک:لعنتی...اگر سازنده اینو ببینم  لهش می کنم...آوریل بدو بیا کمکم کن.

آوریل:دست و پا چلفتی بدبخت.

آوریل به سمت مایک می رود و پایش را میگیرد.

آوریل:ببین تا سه میشمارم و تو پایت رو بکش بیرون.

مایک:باشه.

آوریل:یک...دو...

ناگهان صدای وحشتناک موجودی از داخل خانه میاید.

لحظه ای سکوت همه جارا فرا میگیرد.

بعد دقایقی اوریل می گوید:وای ...این چی بود؟؟

مایک:فعلا بیا پای لعنتی من رو از اینجا در بیار...بعدش با هم میریم تا ببینیم چیه

آوریل:باشه.

آوریل به سختی پای مایک رو از داخل پله ها به بیرون می کشد.

مایک و آوریل با احتیاط از پله ها بالا می روند و در را باز میکنند.

خاک و خل همراه با بوی بدی از خانه خارج می شود.

آوریل:اه...اه...این چه بوی گندیه؟؟؟

مایک:شبیه بوی جسد انسانه.

آوریل:وای...چرت نگو

مایک:خخخخ...شوخی کردم.

خانه تاریکی مطلق است و به سختی می توان اطراف خود را دید.

مایک در کنار یک میز فانوسی را میبیند و آن را بر میدارد...فانوس را روشن می کند و به راه خود ادامه می دهد

آوریل:اه...چقدر اینجا کثیفه.

مایک:از شما معذرت میخوام ای شاهزاده...کوتاهی از ما بوده است...سعی می کنم سریع اینجارو تمیز کنم.

آوریل:تیکه ننداز.

مایک:خب انتظار داری خونه ای که برای صد سال پیشه مثل گل باشه؟؟؟

آوریل:اره...چرا که نه؟؟

مایک:مفت نگو...اونجا یه اتاقه...بهتره بریم اونجا.

مایک قدم زنان به سمت اتاق میرود و در را باز میکند.

تختی وسط اتاق و کمدی نزدیک به دیوار است.

آوریل به سمت کمد میرود و دستش را بر روی کمد چوبی  میگذارد تا آن را باز کند.

آوریل در را باز میکند.

ناگهان

.

.

جسدی از داخل کمد بر روی او می افتد و او نیز بر روی زمین می افتد.

آوریل جیغی می کشد و می گوید:مایک...بیا کمکم.

مایک به سرعت خود را به آوریل میرساند...بعد از دیدن جسد مقداری میترسد و چند قدم به عقب می رود.

آوریل:داری چه غلطی میکنی؟؟؟بیا این آشغالو از روی من بردار.

مایک: چشم قربان.

مایک به سمت آوریل می رود و جسد را از روی او بلند می کند و به کنار می اندازد.

آوریل نفس راحتی می کشد و خود را سریع به کنار می کشد.

مایک:آوریل نگاه کن...اینم مثل اون خرگوشه روی گردنش جای دندان هست.

آوریل:اره...به نظر یکی گازش گرفته.

مایک:به جهنم...بیا راه را ادامه بدیم.

آن ها از اتاق خارج می شوند.

مایک:ببین اونجا دوتا اتاقه...من میرم تو اتاق سمت راست و تو برو تو اتاق سمت چپ

آوریل حرف او را قبول می کند و به سمت اتاق حرکت می کند.

مایک نیز در اتاق را باز میکند...یک میز بزرگ  وسط اتاق قرار دارد و میز غذاخوری به نظر میاید...چلچراغی بسیار بزرگ نیز بالای میز قرار دارد.

مایک بر روی میز یک چراغ قوه میبیند و به سمت آن میرود...دستش را بر روی آن میگذارد و بلندش میکند.

مایک:به نظر کار میکنه.

ناگهان صدای جیغ گوش خراشی از داخل اتاق آوریل میاید.

مایک بلند آوریل را صذا می کند و

به سمت اتاق می دود...چراغ قوه اش رو به داخل اتاق میگیرد تا ببیند چه اتفاقی افتاده..آوریل داخل اتاق نیست.

مایک:اوریل می دونم که میخوای اذیت کنی...بس کن...الان وقت مسخره بازی نیست.

از اتاق خارج می شود و به سمت زمین خیره می شود.

نمی تواند چیزی بگوید.

آوریل بر روی زمین افتاده و میگوید:مایک بیا کمکم کن...سپس موجودی شبیه به یک گرگ بزرگ آوریل  را به داخل اتاق می کشد و در بسته می شود.

مایک به سمت در میدود و به در می کوبد.

صدای جیغ آوریل همچنان از  داخل در شنیده می شود.

مایک هرچه به در میکوبد نتیجه ای حاصل نمی شود.

.

.

.

ساعت 2:00

باربارا:هی جیمز مایک و آوریل روی تخت نیستن.

جیمز:کدوم گوری هستن؟؟؟

باربارا: نمیدونم... به نظر از خونه خارج شدند...ببین من نگرانم ...الا و نیک رو از خواب بیدار کن...بریم بیرون ببینیم چه خبره.

جیمز پتویش را کنار می کشد و به سختی از روی تخت بلند می شود.

جیمز:هی بچه ها بلند شین...مایک و آوریل نیستن.
نیک:ای بابا...بازم که اینا رفتن بیرون...باشه...صبر گن لباس بپوشم بریم بیرون.
پایان قسمت دوم
امیدوارم لذت ببرید
[تصویر:  VabQe.jpg]
اصلا مگه داریم؟؟؟مگه میشه؟؟؟
بقیه استودیو ها یاد بگیرن
psn id : amir110111112
پاسخ


پیام‌های داخل این موضوع
وحشت تو را میخواند| قسمت دوم - توسط Geralt-Of-Rivia - 09-12-2015, 01:14 PM
RE: وحشت تو را میخواند| قسمت دوم - توسط Marshall Bruce Mathers - 09-12-2015, 01:25 PM

موضوع‌های مشابه…
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  من هنوز زنده ام (قسمت سوم) alone gamer2 2 2,137 09-05-2016, 09:48 PM
آخرین ارسال: alone gamer2
  من هنوز زنده ام (قسمت دوم) alone gamer2 2 2,390 08-27-2016, 01:37 AM
آخرین ارسال: Maziyar Hemmati
  من هنوز زنده ام (قسمت اول) alone gamer2 8 3,486 08-23-2016, 05:29 PM
آخرین ارسال: centurion
  شیطان باز می گردد | قسمت دوم Geralt-Of-Rivia 7 3,253 04-14-2016, 11:51 PM
آخرین ارسال: Geralt-Of-Rivia
  شیطان باز می گردد | قسمت اول Geralt-Of-Rivia 11 4,395 04-08-2016, 02:52 PM
آخرین ارسال: Be the story

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان