03-31-2016, 11:55 PM
(آخرین ویرایش: 04-01-2016, 12:01 AM، توسط Geralt-Of-Rivia.)
(03-31-2016, 10:41 PM)سجاد محمدی پور نوشته است:شاید یکی از دلایلی که این قسمت به نظرم نابود شد این بود که من حس میکردم داستان بچه بازی شده و کسی لذت نمیبره ازشنقلقول: بیشتر دوست داشتم دوستان در مورد نگارش و روایت اول شخص نظر بدن.پس خوراک خودمی
سلام بر دوست گرامی.
در کل داستان زیبایی بود و خیلی لذت بردیم. حرفهای کلیشهای (داستانت خفن بود و دمت گرم و ...) رو میذاریم کنار و میرم سر اصل مطلب. از نظر بنده توی این قسمت فقط خواستید داستان رو تموم کنید! اینبار دیگه نه خبری از شخصیتهای جذاب قسمت قبلی بود و نه توصیفهای دلنشینتون. جالبه بدونید که داستان هم حال و هوای "ترسناک" بودن خودشو از دست داد و فقط سرنوشت یه شخصیت رو گفت و تمام. انتظار یه پایان جذابتری رو داشتم ازتون. پس اون شخصیتهای خفن چی شدن؟ چرا رفته بودن توی کانال کولر؟ اصن داستان اون آزمایشگاهه چی شد؟(البته مطمعن نیستم آزمایشگاه بود یا نه) قرار بود یکی درمان بشه چی شد پس؟(اسم شخصیت یادم رفته ولی اگه اشتباه نکنم اسمش خانباشی بود) و خیلی چراهای دیگه! خلاصه به پاسخ خیلی سوالاتمون نرسیدیم و کلا داستان نصفه تموم شد!
اما در مورد دیدگاهی که اینبار از نگاه "اول شخص" داستان رو ادامه دادید که باید بگم ایدهی چندان خوبی نبود (با کمال احترام). از نظر بنده تمام جذابیت داستانهای شما، برمیگرده به توصیفات قشنگ و دیالوگهای بین شخصیتها... از همه مهمتر عنصر "ترس"ـه که به طور کلی تو این قسمت حذف شده بود و روند داستان طوری رقم میخوره که گویا داریم یک "خاطره" میخونیم! در کل محتوای نسخههای پیشین رو بیشتر پسندیدم تا این قسمت به دلایلی که پیش از این عرض کردم خدمتتون...
اما در مورد نگارش مقاله... از نظر نگارشی پیشرفت خوبی نسبت به گذشته کردین و با وجود کمرنگ شدن توصیفات و حذف دیالوگها، میشه گفت سطح نگارش مقاله در حد معمولی بود. اولین اشکالی که به چشمم خورد، بحث رسمی کردن جملات عامیانه هست! ترکیب دو لحن در نوشتن یک مقاله یا داستان اصلا صلاح نیست و توی زبان فارسی چنین چیزی اصلا تعریف نشده. در مورد یک سری نکات هم در مقالات قبلی بهش اشاره کردم و تکرارشون جایز نیست. در کل واقعا لذت بردیم و توی این چند قسمت جدا از نگارش، داستان زیبایی نوشتید و مطمعنم خیلیها از خوندنش لذت بردن. امیدوارم در آینده هم شاهد داستانهای جذابتون باشیم...
موفق باشید
که به نظر اشتباه میکردم و تو این مورد اعتماد به نفس کمی داشتم حداقل
دومیش هم شاید شوق برای داستان بعدی بود.
به نظرم کلا این ایده ی زامبی و ... فقط شدن یه مشت کلیشه.
خواستم برم سراغ یه چیز جدید تر ... یه جیزی که خودم هم از نوشتنش لذت ببرم
من خودم یه همچین ایده ای رو پیدا کردم و به خاطر همین سعی کردم سریع تر اینو تمومش کنم و شوقی براش نداشتم
از طرفی هم این قسمت شاید یک آزمایش بود برای تست کردن روایت اول شخص.
چون تو اول شخص بودن من حس میکنم روایت احساسات و توصیف محیط دستم باز تره
البته مقداری هم به ترس و دیالوگ ها صدمه دید
به هر حال به داستان بعدی هیچ عنصر اول شخصی اضافه نمی کنم.
شاید هم داستان بعدی رو فردا یا پس فردا یا چند روز دیگه منتشرش کردم.
اون در نظر خودم هم خیلی بهتره
ممنون سجاد جان
تو بعدی جبران می کنم
اصلا مگه داریم؟؟؟مگه میشه؟؟؟
بقیه استودیو ها یاد بگیرن
psn id : amir110111112