08-16-2015, 08:33 PM
(آخرین ویرایش: 08-16-2015, 11:08 PM، توسط Geralt-Of-Rivia.)
به نام آفریدگار ترس
سخن نویسنده:
دیدم چند وقته بازار داستان نویسی تو گیمفا داغ شده و منم گفتم منم یه داستان بنویسم وقبل این روم نمیشد که بنویسم.
به هر حال شروع می کنم
خواستم یه داستان ترسناک روبنویسم که توش الهام زیاد گرفتم . تووش داستان یک گیمر را بیان می کنم.
شاید به نظر کلیشه بیاد ولی خب.....
شروع داستان:
امبر محمد با وحشت از خواب بیدار میشود.
زیر لب میگه:همان کابوس همیشگی.
دیگه خسته شدم و بهتره چند وقت به دوراز مشکلات در جایی استراحت کنم.
امیر محمد به یاد دوستش احسان افتاد.
احسان در شمال ویلایی داره که حسابی میتونن در اونجا خوش بگذرونند.
تصمیم میگیرد به او زنگ بزند.
او از تخت خواب بلند میشود و موهای سیاه خود را تکانی میدهد و با چشمان قهوه ای رنگش نگاهی به تلفن
میندازد.
تلفن را بر میدارد و به دوستش احسان زنگ میزند و از او میخواهد که به ویلایش بروند.
احسان قبول می کند و می گوید که یکی از دوستانش نیز با آن ها میاید.
امیر محمد وسواس شدیدی به اموالش دارد و پس از تلفن بلند میشود و کنسولش را تمیز می کنم.
ساعت نه شب
احسان با ماشین به دنبال امیرمحمد میاید.
امیر محمد با چشمان خواب الود با دوست امید سلام و علیکی میکند و سوار ماشین میشود.
اسم دوست احسان علیرضا بود.
علیرضا بلند قد بود و چشمان سبز و مو های قهوه ای داشت و موهایش به چشمانش میرسید.
آن ها به جاده چالوس میروند و امیرمحمد از شدت خستگی خوابش میرود.
هوا بارانی بود و باد شدیدی میوزید.
درختان تکان میخوردند و منظره وحشتناکی بوجود اورده بودند.
همه جا خلوت بود.
ناگهان امیر محمد وحشت زده از خواب میپرد
احسان میگوید:باز هم آن خواب همیشگی؟
جواب امیرمحمد مثبت است وامیرمحمد و احسان تا چهار صبح به گفت و گو میپرداختند و در مورد بازی های جدیدی که میخواهد بیاید صحبت میکردند.
ان ها به جنگل های شمال رسیده بودند.
بر روی بعضی تابلو ها نوشته شده بود : شب رفت و آمد نکنید.
امیرمحمد با دیدن این تابلو ها به فکر فرو رفت.
ناگهان در وسط جاده موجودی بسیار وحشتناک را دید که نصف آن انسان و نصف آن بز بود و پاهای آن شکل سم مانندی داشت.
امیر محمد وحشت زده داد زد:احسان حواست به اون باشه و
احسان از شدت ترس فرمون را به سمت چپ برد و ماشین از جاده خارج شد و وارد جنگل شد.
و....
خوشحال میشم نظراتتونو در مورد قسمت بد بشنوم.شاید هفتگی این داستانو منتشر کردم و شاید هم کمتر.
دوست دارم از ایده هاتون در داستان استفاده کنم.
اصلا مگه داریم؟؟؟مگه میشه؟؟؟
بقیه استودیو ها یاد بگیرن
psn id : amir110111112